چگونه می توان یک نظم لیبرال پساآمریکائی ساخت؟

دموکراسی های جهان باید همکاری و واشنگتن را محدود کنند.

فلیپس پی. اوبراین سپتامبر 2025 Foreign Affairs یداله فضل الهی

فلیپس پی . اوبراین استاد طالعات استراتژیک در دانشگاه سنت اندروز است.

ایالات متحده آمریکا به عنوان «رهبرجهان آزاد»شناخته می شد-عنوانی که عمدتا خودخوانده اما همچنان بسیار طنین­انداز بود و نشان می داد آمریکائی­ها خود را چگونه می بینند و متحدان آنها کشور آنها را قضاوت می­کنند. اگرچه دموکراسی­های بزرگ در اروپا و آسیای شرقی گاهی اوقات تحت سیطره ایالات متحده بودند، اما انها برتری استراتژیک واشنگتن را پذیرفتند. از سال 1945، متحدان ایالات متحده خود را با زندگی در جهانی تحت سیطره ایالات متحده وفق دادند و معتقد بودند که این کشور آنها را درصورت وقوع جنگ مورد محافظت قرار خواهد داد.

آن روزها ممکن است بسر آمده باشند. در 7 ماه اول دولت دوم ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، واشنگتن تعهدات دفاعی خود در سراسر جهان را تنزل داده است. برای مثال، آن کشور ماده 5 ناتو را (که اعضای ناتو را ملزم می کند تا از کشورهای مورد حمله قرار گرفته، دستگیری نمایند)،زیر سوال برده است، عملا جنگ تعرفه­ای با هر کشوری براه انداخته است، و بارها تهدید به قطع حمایت از اوکراین کرده­است. پیش از این، متحدان ایالات متحده برنامه­های دفاعی و بسیاری از مواضع سیاست بین المللی خود را برای جلب رضایت مقامات آمریکائی تنظیم می­کردند. امروزه، متحدان واشنگتن درحال بررسی جهانی هستند که در آن ایالات متحده دیگر نمی­تواند برای تامین امنیت آنها یا حفظ و صیانت از نظم مبتنی بر قوانینی که تقریبا یک قرن برای ساختن آن صرف کرده است، مورد اعتماد قرار گیرد.

خطرات ناشی از واشنگتن فراتر از فاصله گرفتن و رها کردن است. ترامپ نه تنها از شرکای سنتی ایالات متحده فاصله می­گیرد؛ بلکه با اقدام مستقیم علیه آنها لذت می­برد. ترامپ سال­هاست که نشان داده­است که اغلب تعامل با دیکتاتورها- از جمله ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور رویه و شی جین پینگ، رهبر چین- را به تعامل با دموکراسی­ها ترجیح می­دهد.برای مثال، از زمان بازگشت به قدرت، او به طور معمول و ثابت با پوتین صحبت کرده و در مورد تجزیه اوکراین بحث کرده­است. اجلاس ماه اوت در انکوریج، که در آن ترامپ با فرش قرمز و با اظهارات گرم از پوتین استقبال کرد، تنها جدیدترین نمونه آن است. دیگر چهره­های اصلی حزب جمهوری خواه این موضوع را آشکار می­کنند که حداقل، دیگر خود را ملزم به دفاع از دموکراسی در سراسر جهان نمی­دانند. جی دی ونس، معاون رئیس جمهور ایالات متحده،گفته­است ایالات متحده« از تامین مالی تجارت جنگ اوکراین دست کشیده است» و آشکارا از اروپائی­ها خواسته­ است تا از نیروهای راست افراطی در سرتاسر قاره خود حمایت نمایند. جمهوری خواهان همچنین در حال تضعیف بنیان­های حکومت دموکراتیک در ایالات متحده هستند. ترامپ و متحدانش برای محافظت از اکثریت خود در کنگره، در حال بازترسیم مرزهای کرسی­های مجلس نمایندگان هستند، کارمندان دولت را بخاطر عدم علاقه به نتایج تحقیقات غیرحزبی اخراج می­کنند، دائما دستورات اجرائی غیرقانونی صادر می­کنند، و رسانه­ها و دانشگاه­ها را مورد آزار و اذیت قرار می­دهند.این نیز، به سختی می­تواند برای متحدین دموکراتیک تسلی بخش باشد که باور داشتند واشنگتن «جهان آزاد» را رهبری می­کند.

بسیاری از این کشورها سعی کرده­اند وانمد کنند که این مشکل برطرف خواهد شد. آنها تلاش کرده­اند خود را با دولت ترامپ دلبری(محبوب) کنند، و به ستایش بی­دریغ رئیس جمهور بپردازند. اما ترامپ همچنان به تهدید آنها و تضعیف پیوندشان با واشنگتن ادامه داده­است. به عبارت دیگر، استراتژی جلب رضایت ترامپ، می تواند به راحتی با شکست مواجه شود. در عوض، شاید برای کشورهای متعهد به دموکراسی و آنچه از نظم قدیمی مبتنی بر قانون باقیمانده­است، منطقی باشد که روابط بین­المللی خود را بازطراحی(از نوتصویرسازی) کنند، خود را از هوس­های ایالات متحده جدا کنند و سعی ‌کنند در این دوران به‌شدت بی‌ثبات، به‌طورکلی از آزادی‌های خود محافظت کنند. چنین تلاشی مستلزم آن است که آنها روابط اقتصادی و دفاعی بسیار قوی‌تری نسبت به اکنون با یکدیگر برقرار کنند و تعهد بسیار بزرگتر (و پرهزینه‌تری) به امنیت خود داشته باشند. این یک تلاش دشوار خواهد بود. اما می‌تواند تنها راه برای این کشورها برای نجات دموکراسی در کشور خود باشد - و شاید به گسترش دوباره آن کمک کند.

چرخش اقتدارگرایانه

ترامپ در هر دو دوره ریاست جمهوری خود، اشتیاق زیادی نسبت به رهبران اقتدارگرا داشته است. و بارها کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی را ستایش کرده است. او از محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودیف تمجید کرده­است. در تمام این مدت، او سران کشورهای دموکراتیک را به باد انتقاد گرفته­است. به عنوان مثال، اوبارها جاستیم ترودو، نخست وزیر سابق کانادا را که او«فرماندار ایالت پنجاه و یکم» ایالات متحده نامیده بود، بدنام کرد. و به نظر می­رسد که او حکومت اقتدارگرا را الگوئی می داند که قصد دارد از ان تقلید کند. در ماه اوت، ترامپ تا آنجا پیش رفت که گفت معتقد است بسیاری از آمریکائی­ها ترجیح می­دهندیک دیکتاتور در راس کشورشان باشد.

بزرگترین ذینفعان تصمیم ترامپ برای دور کردن ایالات متحده از متحدان تاریخی­اش، چین و روسیه هستند. اگرچه یکی از توجیهات او برای تمایل به بهبود روابط با پوتین این است که ممکن است چین و روسیه را از هم جدا کند، اما به نظر می­رسد ترامپ بیشتر مشتاق همکاری با این دو حکومت است تا تلاش برای جدائی آنها. اخیرا، ترامپ این موضوع را به طرق مختلف به پکن سیگنال داده­است. به عنوان مثال، او گفته است که انتظار دارد چین و ایالات متحده روابط گسترده­ای داشته باشند. او اغلب از شی جین پینگ تمجید می­کند. و گرچه ترامپ از اعمال تعرفه بر هند به دلیل خرید بیش از حد نفت از روسیه با تخفیف خوشحال بود، اما از این استدلال برای اعمال تعرفه­های مشابه قابل توجه بر چین که حتی از روسیه نفت بیشتری می­­خرد، استفاده نکرده است.

ظاهرا منطقی پشت تصمیم ترامپ برای روی گرداندن از کشورهای موکراتیک و روی آوردن به کشورهای دیکتاتوری وجود دارد: تمایل به ایجاد سه حوزه نفوذ که بیشتر جهان را دربر می­گیرد. اولین حوزه قاره آمریکاست، جائی که ترامپ آشکارا توسعه طلب بوده­است.(انارک دموکرات او را به تلاش برای بی ثبات کردن حکومت دانمارک در گرینلند در اوائل امسال متهم کرد.) دومین حوزه، چین و شرق اقیانوس آرام است. و سومین حوزه روسیه و اروپا است.

خطرات ناشی از واشنگتن فراتر از رها کردن {کشورها) است.

نتیجه دریکایزرباند جدید یا اتحادیه سه امپراطور- پیمانی میان روسیه، اتریش-مجارستان و آلمان در دهه 1870 و 1880 خواهد بود. این امر، شاید بزرگترین تغییر در موازنه قدرت جهانی از جنگ جهانی دوم تاکنون باشد. متحدین دموکراتیک واشنگتن در آسیا، اروپا و آمریکای شمالی دیگر تحت حمایت ایالات متحده نخواهند بود. در نتیجه، آنها باید همه چیز درباره سیاست خارجی خود(و احتمالا سیستم­های اقتصادی و سیاسی خود) برای بقا بازسازی نمایند، بخصوص که واشنگتن به عاملی فعال در تلاش برای نابودی استقلال دموکراتیک آنها تبدیل می­شود. بین چین و ایالات متحده، کشورهای لیبرال باید از خودشان، در مقابل دو اقتصاد بزرگ جهان و دو ارتش قدرتمند محافظت نمایند. روسیه را نیز به این ترکیب اضافه کنید، و دموکراسی­ها با سه قدرت دارای سلاح­های هسته­ای بسیار بیشتری نسبت به بقیه جهان روی هم رفته، مواجه خواهند شد.

علاوه بر این، کشورهای دموکراتیک باقیمانده به هیچ وجه یک بلوک منسجم نخواهند بود. دموکراسی­های حاشیه اقیانوس آرام-استرالیا، ژاپن، نیوزیلند، فیلیپین، کره جنوبی و تایوان- اغلب باهم همکاری می کنند اما گاهی اوقات نیز دچار تنش می­شوند. کانادا تنها مانده است. دموکراسی­های جهان در حال توسعه، نظیر برزیل، اغلب باهمه کشورهای ثروتمند اختلاف نظر دارند. تنها بلوک واقعا سازمان­یافته، چیزی­است که می­توان آنرا ناتوی اروپائی نامید.

دموکراسی‌های ثروتمند و از نظر فناوری پیشرفته اروپا، آمریکای شمالی و اقیانوس آرام سابقه همکاری دارند. اما این، تا حد زیادی به دلیل پیوندهای مشترک آنها با ایالات متحده است. تصور اینکه آنها به عنوان یک اتحادیه عمل کنند، دشوار است. به عنوان مثال، تقریباً کشورهای اروپایی غیرممکن است که نیروهای نظامی کافی را برای کمک به دفاع از تایوان به اقیانوس آرام اعزام کنند. همچنین تصور اینکه دموکراسی‌های اقیانوس آرام برای دفاع از کانادا بجنگند، دشوار است، حتی اگر آن کشور از نظر جغرافیایی به بسیاری از آنها بسیار نزدیک‌تر از اروپا باشد. در واقع، گروه‌های مختلف همگی پیوندهای اقتصادی بیشتری با کشورهای غیرلیبرال دارند تا با یکدیگر. ژاپن، کره جنوبی و حتی تایوان با چین بسیار بیشتر از هر کشور دیگری تجارت می‌کنند.

همسوئی

اما حتی اگر کشورهای دموکراتیک ثروتمند به عنوان اعضای یک اتحادیه عمل نکنند، می‌توانند اقدامات خود برای ارائه پشتیبانی فوری و بلندمدت به یکدیگر را حداقل بهتر هماهنگ کنند. به عنوان مثال، آنها می‌توانند در ایجاد نیروهای نظامی مورد نیاز برای جلوگیری از نیروهای ضد دموکراتیک به یکدیگر کمک کنند. آنها می‌توانند با پرداختن به یک نقطه ضعف عظیم - کمبود سلاح‌های هسته‌ای - شروع کنند. بدون زرادخانه واشنگتن، تنها سلاح‌های هسته‌ای که دموکراسی‌های لیبرال دارند در دست بریتانیا و فرانسه است. و هر دوی این زرادخانه‌ها بسیار کوچک و تا حد زیادی مبتنی بر فناوری ایالات متحده هستند.

سایر کشورهای لیبرال نیز باید بازدارنده‌های هسته‌ای خود را بسازند. برای انجام این کار، آنها باید همکاری کنند. اروپا را در نظر بگیرید. این قاره قادر خواهد بود به سهولت کلاهک‌های هسته‌ای بسازد. اما بدون کمک خارجی، برای ساخت سیستم‌های پرتاب با مشکل مواجه خواهد شد. با این حال، دموکراسی‌های اقیانوس آرام روی سیستم‌های موشکی متعارف مختلفی کار کرده‌اند که به راحتی می‌توانند برای سلاح‌های هسته‌ای مورد استفاده قرارگیرند. به عنوان مثال، ژاپن در حال ساخت یک ظرفیت حمله متعارف دوربرد است. دموکراسی‌های اقیانوس آرام با همکاری بی‌سروصدا می‌توانند به دموکراسی‌های اروپایی در ساخت یک بازدارنده هسته‌ای مؤثر کمک کنند. در مقابل، دموکراسی‌های اروپایی می‌توانند به کشورهای آسیا و اقیانوسیه در توسعه کلاهک‌های هسته‌ای و برنامه‌های نگهداری سلاح‌های هسته‌ای کمک کنند و همچنین بهترین شیوه‌ها را در مورد چگونگی ایمن نگه داشتن چنین سلاح‌هایی به اشتراک بگذارند.

همکاری هسته‌ای می‌تواند به همکاری در سیستم‌های نظامی متعارف گسترش یابد، که به طور تصاعدی ارزش سرمایه‌گذاری‌های عظیم تدافعی را که همه کشورهای دموکراتیک باید انجام دهند، افزایش می‌دهد. (در حال حاضر، این کشورها به طور خطرناکی برای سلاح‌های پیشرفته به ایالات متحده وابسته هستند.) در زمینه‌های خاصی، مانند کشتی‌سازی، هر دو دموکراسی اروپایی و اقیانوس آرام از ایالات متحده برتر هستند و می‌توانند به یکدیگر کمک کنند تا با ماهیت متغیر جنگ همگام شوند. در حال حاضر، به نظر می‌رسد شکل ارتش‌ها از اتکا به سیستم‌های قدیمی گران‌قیمت، مانند تانک‌ها و کشتی‌های جنگی بزرگ، به سمت سیستم‌های کوچک‌تر و ارزان‌تر در حال تغییر است. بر این اساس، ممکن است لازم باشد کشتی‌های جنگی از نظر اندازه کوچک‌تر شوند و به سکوهایی برای پرتاب تعداد زیادی سلاح کوچک‌تر و خودکار تبدیل شوند. در این صورت، دموکراسی‌های اروپایی و اقیانوس آرام می‌توانند از تخصص خود برای توسعه کشتی‌های جدید به طور همزمان استفاده کنند.

سایر کشورهای لیبرال نیز باید به ساخت بازدارنده‌های هسته‌ای روی آورند.

دموکراسی‌ها همچنین می‌توانند در تأمین مواد اولیه ضروری برای ساخت نیروهای مسلح قوی به یکدیگر کمک کنند. رهبران غیرلیبرال علاقه دارند که مواد اولیه را قطع کنند تا کشورها را مطیع اراده خود کنند. به عنوان مثال، چین بر زنجیره‌های تأمین مواد معدنی کمیاب تسلط دارد و بارها تهدید کرده است که ارسال آنها را به کشورهایی که منافع آن کشور را تضعیف می‌کنند، متوقف خواهد کرد. تنها راهی که کشورهای دموکراتیک می‌توانند با چنین قدرتی مقابله کنند، این است که منابع خود را در دسترس یکدیگر قرار دهند. خوشبختانه، سه دموکراسی بزرگ از نظر جغرافیایی - استرالیا، کانادا و اوکراین - از مواد اولیه، از جمله مواد معدنی کمیاب، به وفور برخوردارند. این کشورها می‌توانند با سایر کشورهای لیبرال قراردادهای تجاری منعقد کنند که به همه کشورهای درگیر کمک می‌کند تا ارتش خود را بسازند و ثروتمندتر شوند.

وقتی صحبت از همکاری اقتصادی می‌شود، دموکراسی‌ها نباید خود را به مواد خام محدود کنند. تجارت به رشد اقتصادها کمک می‌کند و به ویژه تجارت بین دموکراسی‌های لیبرال می‌تواند ارزشمند باشد زیرا این کشورها چیزی دارند که کشورهای غیرلیبرال ندارند: حاکمیت قانون. کشورهای دموکراتیک قراردادهایی دارند که توسط قوه قضائیه آنها اجرا می‌شود، سیستم‌های ثبت اختراع نسبتاً قابل اعتمادی دارند و سایر زمینه­ها برای فراهم کردن یک محیط تجاری قابل اعتمادتر. در نتیجه، آنها برای جذب سرمایه‌گذاری راحت‌تر خواهند بود. اگر کشورهای لیبرال بیشتر در یکدیگر و کمتر در حکومت‌های استبدادی سرمایه‌گذاری کنند، حاکمیت قانون می‌تواند به آنها مزیت مادی بیشتری بدهد، زیرا فساد در سایر کشورهای استبدادی رشد را کند می‌کند. این امر در چین و روسیه، جایی که اختلاس از قبل امری عادی است و بنابراین فعالیت اقتصادی را سرکوب می‌کند، بیشتر مشهود است. اما حتی ایالات متحده نیز اخیراً قوانین ضد فساد خود را تضعیف کرده است و پرداخت{رشوه} به مقامات ارشد آمریکایی آسان‌تر شده است. به عنوان مثال، ترامپ یک ارز دیجیتال ایجاد کرده است که افرادی که به دنبال لطف به ریاست جمهوری هستند می‌توانند آن را خریداری کنند. با عادی شدن چنین تعاملاتی در واشنگتن، کشورهای دموکراتیک که از استانداردهای قانونی حمایت می‌کنند، به گزینه‌های بهتری برای تجارت تبدیل خواهند شد.

همه دموکراسی‌ها به طور یکسان از این جغرافیای اقتصادی جدید بهره‌مند نخواهند شد - یا به طور یکسان در برابر حملات اقتدارگرایان مقاوم نخواهند بود. به عنوان مثال، اقتصاد کانادا با اقتصاد ایالات متحده گره خورده است: کانادا حدود دو سوم از کل تجارت بین‌المللی خود را با همسایه جنوبی خود انجام می‌دهد. اتاوا نیز با توجه به اینکه دفاع از مرز زمینی طولانی کانادا با نیروهای متعارف غیرممکن است، در برابر فشار ایالات متحده بسیار آسیب‌پذیر است. بنابراین کانادا باید سعی کند از اتخاذ سیاست­هائی که باعث تحریک ایالات متحده می­شود، مانند توسعه سلاح‌های هسته‌ای، خودداری کند. (با این حال، اگر واشنگتن به مسیر تاریک فعلی خود ادامه دهد، اتاوا باید گزینه هسته‌ای را در نظر بگیرد.) اما اگرچه کانادایی‌ها احتمالاً نباید از مسیر خود خارج شوند و با ترامپ مخالفت کنند، اما باید به شدت تلاش‌های او برای الحاق کشورشان را رد کنند و روابط خود را با کشورهای دموکراتیک آسیایی و اروپایی تقویت کنند. از همه مهم‌تر، کانادایی‌ها در مورد تقویت روابط دفاعی مستقیم با اروپا - با دور زدن ایالات متحده - بحث کرده‌اند.

دفاع در برابر حمله

واضح است که کشورهای دموکراتیک راه‌های زیادی برای همکاری جهت محافظت از خود دارند. اما در درازمدت، آنها باید هدف خود را فراتر از صرفا حفظ و صیانت خود قرار دهند. آنها همچنین باید به دنبال راه‌هایی برای عقب راندن کشورهای استبدادی باشند. انجام این کار آسان نخواهد بود، به خصوص اگر واشنگتن به یک دشمن واقعی تبدیل شود. با این حال، اگر خوش شانس باشیم، ایالات متحده در نهایت از لاس زدن با استبداد بیرون خواهد آمد و آنها می‌توانند خود را برای آن زمان، به خوبی آماده کنند.

با این حال، برای موفقیت، جهان دموکراتیک باید مین نبرد خود را انتخاب کند. در عمل، این بدان معناست که منسجم‌ترین بلوک دموکراسی‌ها - اروپا - باید بر ضعیف‌ترین قدرت از سه قدرت استبدادی اصلی - روسیه - تمرکز کند. حتی بدون کمک دموکراسی‌های آسیایی، اروپا از مزیت اقتصادی و فناوری عمده‌ای نسبت به مسکو، که یک قدرت متعصب و بیش از حد ارزیابی شده است، برخوردار است. اگر اروپا به طور معقول و مؤثر دوباره مسلح شود و در صنایع استراتژیک سرمایه‌گذاری کند، می‌تواند نیروهای نظامی بسیار برتر از کرملین تشکیل و سازماندهی کند.

بنابراین، لازم است که اروپای جدید دقیقاً همان کاری را که روسیه در چند سال گذشته سعی در انجام آن با سایر کشورها (با موفقیت قابل توجه) داشته است، با روسیه انجام دهد: بی‌ثبات کردن جامعه و تضعیف مشروعیت سیاسی حاکمان آن. کشورهای اروپایی باید از گروه‌های مخالف روسیه و افرادی که مایل به ایستادگی در برابر دیکتاتوری پوتین هستند، حمایت مالی کنند. آنها همچنین باید توقیف ناوگان سایه تانکرهای بدون بیمه روسیه را که اغلب در آب‌های اروپا تردد می‌کنند، در نظر بگیرند و پهپادهای روسی را که به حریم هوایی اروپای دموکراتیک تجاوز می‌کنند، سرنگون کنند، همانطور که مرتباً اتفاق می‌افتد. بیش از همه، کشورهای اروپایی باید تلاش‌های خود را برای کمک به خروج اوکراین از جنگ به بهترین شکل ممکن، مضاعف کنند.

به این ترتیب، کشورهای اروپایی می‌توانند آنچه را که به نظر یک موقعیت ضعیف می‌رسد، به موقعیتی قوی‌تر تبدیل کنند. و یک اروپای پویا، آزاد و از نظر فناوری پیشرفته که بتواند روی پای خود بایستد، به ویژه برای جوانان روس، بی‌نهایت جذاب‌تر از رژیم فاسد پوتین خواهد بود. اروپا باید خود را مخالف هر چیزی که پوتین از آن دفاع می‌کند، نشان دهد. اگر بتواند این کار را انجام دهد، این قاره ممکن است جوانان روس را متقاعد کند که آینده‌ای اروپایی را انتخاب کنند، که می‌تواند به مرور زمان منجر به سقوط سیستم فعلی این کشور شود. و اگر اروپا بتواند دیکتاتوری روسیه را بشکند و حکومت دموکراتیک را در سراسر قاره تثبیت کند، قدرت حمایت از دموکراسی‌ها را در مکان‌های دیگری که اکنون در حال عقب‌نشینی هستند، به دست خواهد آورد. به عبارت دیگر، استراتژی بقای دموکراتیک در نهایت به استراتژی گسترش دموکراتیک تبدیل خواهد شد.

اگر ایالات متحده سرانجام به خود بیاید، می‌تواند به این کشورها کمک کند تا با نهادینه کردن همکاری‌هایشان، بر پیشرفتی که داشته‌اند، تکیه کنند. واشنگتن همچنان با توجه به ارتباطات تاریخی خود با هر یک از دموکراسی‌های آسیایی و اروپایی، در بهترین موقعیت برای گرد هم آوردن آنها و تبدیل اتحاد سست آنها به یک اتحاد رسمی‌تر خواهد بود. اما ایالات متحده دیگر هرگز، و هرگز نباید، برای رهبری جهان آزاد مورد اعتماد قرار گیرد. می‌تواند این گروه‌بندی را تشکیل دهد، اما نمی‌تواند آن را هدایت کند. گذشته از همه اینها، سایر کشورهای دموکراتیک جهان نه تنها بدون ایالات متحده آزادی را نجات داده‌اند، بلکه دموکراسی را نیز از دست آن کشور، نجات داده‌اند.


برچسب‌ها: ترامپ, اقتدارگرائی, توازن قدرت جهانی جدید, اروپا
+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۴ساعت 17:10  توسط یداله فضل الهی  |