توافق سه جانبه زنگه زور؛ افول ژئوپلتیک یا مرگ دیپلماسی ایران؟!

یداله فضل الهی شنبه 18 مرداد 1404

مدتی بود نه دلم می خواست و نه قلم می چرخید تا مطلبی بنویسم. ولی اتفاقی که در ۸ اوت مصادف با ۱۷ مرداد با نقش آفرینی ترامپ در یکی از گلوگاه های ژیوپلیتیکی شمالی ایران رقم خورد، باعث شد مطلبی را به اختصار به تحریر در آورم که هرچند بخشی از آن تند ولی مبتنی بر واقعیات سیاسی و دیپلماتیک ایران است.

امضای توافق کریدور زنگزور یا مسیر ترامپ بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان و آمریکا در حضور ترامپ و واگذاری حق مدیریت ، توسعه و کنترل آن به آمریکا و شرکت های آمریکایی به مدت ۹۹ سال، آنهم در نقطه مرزی ایران و ارمنستان، نه تنها مزیت های ژیوپلیتیکی ایران را تحت تاثیر قرار می دهد، بلکه این مزیت را هم به تحدید و هم به تهدید ژیوپلیتیکی تبدیل می کند. اصطلاحی که متخصصین امر آنرا به خفقان ژیوپلیتیکی تعبیر می کنند. امری که از یکطرف محدودیت دسترسی ایران به قفقاز و اروپا از مسیر ارمنستان را بدنبال خواهد داشت، از طرف دیگر مسیر دسترسی چین، روسیه و آذربایجان به نخجوان و ترکیه و اروپا از مسیر داخلی ایران را تحت تاثیر قرار می دهد و عملا آنرا خنثی می سازد.

این توافق علاوه بر اثرات ژیوپلیتیکی، پیامدهای امنیتی و اقتصادی و سیاسی زیادی را برای ایران بدنبال خواهد داشت.
بدیهی ترین پیامد امنیتی توافق سه جانبه ارمنستان و جمهوری آذربایجان و آمریکا، کنار گذاشته شدن ایران از نظم و ترتیبات جدید قفقاز اعم از سیاسی یا امنیتی یا اقتصادی و مهمترین پیامد آنهم همسایگی و حضور آمریکا و به احتمال زیاد نیروهای آمریکایی در نقطه مرزی ایران و ارمنستان با هدف کنترل و امنیت گذرگاه خواهد بود.
پیامدسیاسی توافق زنگزور هم که به نوعی ناشی از بی عملی، بی اولویتی و با تعبیری غلو آمیز ولی نزدیک به حقیقت، "مرگ دیپلماسی ایران" است، کاهش بیش از حد اعتبار و پرستیژ و نفوذ ایران در فلات قاره ایران و حوزه نفوذ تمدنی ایرانی در قفقاز و تبدیل شدن به کشور دسته چندم و کاملا منفعل در تحولات منطقه قفقاز و نظم جدید منطقه ای خواهد بود.

عواقب اقتصادی توافق سه جانبه زنگزور هم کاملا بدیهی و آشکار است؛ بی اثر شدن سرمایه گذاری ایران در ایجاد خطوط ارتباطی در داخل مرزهای کشور بین جمهوری آذربایجان به نخجوان و در شکل کاملتر ایجاد کریدور ارتباطی و مواصلاتی استراتژیک از چین تا اروپا از مسیرهای داخلی ایران ارمنستان اروپا و ایران ترکیه و اروپا و از دست دادن درآمدهای ناشی از ترانزیت کالا از مسیرهای یاد شده، است.

نکته مهمتر و از منظری دردناکتر، این است که ترتیبات جدید در منطقه و جهان، در واقع ترتیبات نظم جدید جهانی و تعیین کننده جایگاه کشورها در نظم درحال شکل گیری جهانی است که با از دست دادن هر مزیتی بویژه مزیت ژیوپلیتیکی، جایگاه کشور در نظم آینده جهانی به همان میزان دچار تزلزل و تنزل می شود. تبعات این عامل از تمامی عوامل دیگر بیشتر بوده و حیات و نبود(محوری یا پیرامونِ پیرامون بودن) کشور در نظم در حال شکل گیری را تعیین می نماید. هرچند متاسفانه حاکمیت جمهوری اسلامی از درک این موضوع کاملا عاجز است و همچنان در قرن اول هجری سیر می کند و به اصطلاح همیشگی نگارنده این متن دچار مرگ مغزی شده است.

مواردی که گفته شد تنها بخشی از اثرات احتمالی و ظاهری توافق سه جانبه زنگزور یا مسیر ترامپ است. آنچه مهمتر است این است که چه عواملی باعث ایجاد چنین وضعیتی شد و چه کاری می توان کرد تا کشور بیش از این مزیتهای رقابتی و فرصتها و ظرفیتهای ژئوپلیتیک خود را از دست ندهد ؟

قبل از پرداختن به دو پرسش بالا، جا دارد بر این نکته تاکید کنم که از نظر من برخلاف گذشته، در نظم جهانی درحال شکل گیری، بهره برداری یا از بین بردن فرصتها و مزیتهای ژیوپلیتیکی در حکم و یا حتی موثرتر از جداشدن و یا الحاق سرزمین مهمی به سرزمین اصلی است. یعنی وقتی مزیت ژیوپلیتیکی کشوری از بین می رود یعنی یکی از مهمترین بخشهای سرزمین یک کشور از آن جدا می شود چرا که اهمیت و ظرفیت آن بخش از سرزمین رو به افول می رود و یا کاملا از بین می رود.

اما برگردیم به سوال اول یعنی چرایی و عوامل اصلی که باعث شد توافق سه جانبه نه با محوریت ایران بلکه با محوریت و مدخلیت دشمن اصلی ایران یعنی آمریکا شکل گرفت.

یکی از مهمترین عوامل این موضوع، سیاستگذاری غلط، گم شدن اولویت ها در منافع ملی و تمامیت ارضی کشور است. حاکمیتی که از صدر تا ذیل نه زبان جهان جدید را فهم کند، نه تکنولوژی جهان جدید را درک کند و نه دانش، علم و بینش و نگرش و تحولات و پیشرفتهای جهانی را بفهمد و تمام ذهنیت رهبران آنرا یک مشت توهمات و خرافات و مناسک و شبه علم ایدئولوژیک و عاری از هرگونه واقعیات و حقایق پر کرده باشد، قطعا اولویتها و منافع و مصالح عمومی و مردمی و تمامیت ارضی کشور به فراموشی سپرده می شود. در این مورد خاص، بعد از فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای اتحاد جماهیر شوروی، نه رهبری نظام (که به قول خودش مسئولیت سیاست گذاری و تعیین راهبردها و اولویتها را عهده دار است) و نه دستگاه دیپلماسی فشل و عقب افتاده با پرسنلی توصیه شده و بی اطلاع از تحولات جهانی، فهمی از تحولات و استراتژی مشخصی در حوزه قفقاز و کشورهای همسایه از جمله جمهوری آذربایجان و ارمنستان و نخجوان و دیگر کشورهای همسایه داشتند و موضع گیری های دستگاه دیپلماسی هم صرفا انفعالی و از سر ضرورت و موقتی بوده است. جمهوری اسلامی در حوزه قفقاز چنان منفعل و بی اثر بود که حتی در مورد نام گذاری کشور شمالی ایران یعنی جمهوری آذربایجان موضعی اتخاذ نکرد. در صورتی که آذربایجان بخشی از سرزمین تاریخی ایران بوده و نام گذاری کشور مستقلی در مرزهای شمالی سه استان شمالی ایران با نام آذربایجان(آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و آذربایجان شمالی(اردبیل) به همان نام (جمهوری آذربایجان) ، در آینده می توانست تبعات ژئوپلیتیکی ، قومیتی و سیاسی برای این استانها بوجود آورد که ما در حال حاضر شاهد چنین تبعاتی هستیم.

متاسفانه حاکمیت ایران با عدم فهم اولوبتها، منافع ملی، تمامیت ارضی و مصالح و سرنوشت قریب به ۹۰ میلیون ایرانی و حتی موضوعات زیست محیطی ، اقتصادی ، معیشتی ، علمی و فناوری کشور را به یک توهمی پیوند می زند که حتی در صورت دستیابی صددرصدی بدان، هیچ مزیت اقتصادی و سیاسی و ژئوپلیتیکی و اقتصادی برای ایران ببار نمی آورد. حداقل قریب به دو دهه پیش طبق مطالعاتی که توسط برخی دستگاههای ذیربط از جمله وزارت نیرو انجام شده بود، مشخص شده بود که قدرت هسته ای نه بازدارندگی برای کشور به ارمغان می آورد نه امنیت و نه مزیت اقتصادی؛ بلکه تنها هزینه های کشور را به صورت تصاعدی افزایش می دهد.

همچنین حاکمیت با تاکید صرف بر توهمات و خرافات ایدئولوژیک شیعه گری، بجای سرمایه گذاری در جهت تثبیت، تحکیم و توسعه و بهره برداری حداکثری از مزیت ها و ظرفیت های ژئوپلیتیک خود در شمال، جنوب، غرب و شرق و مرکز کشور، بیشترین منابع و سرمایه های کشور را در محور عربی اسلامی شیعی هزینه کرد و با کشوری به دشمنی متوهمانه پرداخت که حداقل در وضعیت فعلی تهدیدی امنیتی - ژیوپلیتیکی برای ایران ایجاد نمی کرد و حتی در صورت تعدیل توهمات ایدئولوژیک می توانست به متحد طبیعی ژیوپلیتیکی ایران تبدیل و بدون ارائه تعهد سیاسی و امنیتی و اقتصادی، بخش عمده ای از تهدیدهای کشور را خنثی می ساخت. یعنی اگر حاکمیت با واقع بینی، حتی در کنار سیاست های ایدئولوژیک غیر واقعی و تخیلاتی، بر عنصر حوزه تمدنی، فرهنگی ایرانی هم در منطقه آسیای میانه و قفقاز تاکید اندک می کرد، وضعیت ایران در منطقه بسیار بهتر از وضع کنونی بود.

علل و عوامل دیگری که می توان در شکل دهی به وضعیت موجود(توافق سه جانبه برای ایجاد کریدور زنگزور) موثر دانست، ناکارآمدی اداری و مدیریتی و نیروی انسانی دستگاه دیپلماسی از یک طرف و نامشخص و غیر شفاف بودن وظایف و ماموریت های دستگاه دیپلماسی و تقسیم غیر تخصصی وظایف و ماموریت های دیپلماسی در میان نهادهای مختلف و دخالت های مخرب ارکان مختلف نظام جمهوری اسلامی در موضوعات سیاست خارجی است که از یک طرف تخصص و مهارتی در دیپلماسی ندارند و از طرف دیگر نظارتی بر عملکرد و پیامدهای اقدامات آنها نیست و از دیگر سو پاسخگوی اقدامات خود در این حوزه نیستند.

موارد فوق عوامل اصلی از بین رفتن مزیت ژیوپلیتیکی ایران در منطقه قفقاز است که ذکر شد. اگر بخواهیم به سایر علل و عوامل اشاره کنیم مطلب به درازا می کشد.

و اما سوال اصلی: ایران چه می تواند بکند؟

این سوال نیاز به بررسی، مطالعه و آگاهی کامل از وضعیت تاریخی، جغرافیایی، ژیوپلیتیکی و جهت گیریها، سیاست ها و تحولات کشورهای درگیر، وضعیت منطقه ای و جهانی و نظم و یا نظم های جدید در حال شکل گیری با محوریت ژئوپلیتیک منطقه دارد. با این وجود ایران باید سریعا با در پیش گرفتن سیاست فعال و مبتنی بر واقعیت های سیاسی و امنیتی و اقتصادی و ژئوپلیتیکی منطقه، و با استمداد از متخصصان و صاحب نظران حوزه ژئوپلیتیک و منطقه قفقاز و آسیای میانه، حقوقدانان بین المللی، دیپلمات های متبحر و متخصصین حوزه حمل و نقل و سیاست خارجی، سیاست های خود را در دو بخش کوتاه مدت و بلندمدت تدوین و به مرحله اجرا گذارد.

در کوتاه مدت می تواند با هماهنگی دیپلماتیک با کشورهای ذینفع از جمله مذاکره با کشورهای بازنده یعنی چین(بواسطه کنترل کریدور ترانزیتی توسط آمریکا و مورد تهدید قرار گرفتن سیاست کمربند و جاده) و روسیه (بواسطه بواسطه کنار گذاشته شدن از معادلات ترانزیتی قفقاز جنوبی) ، ضمن حمایت از برقراری صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان، به شدت بر بی اثر شدن مزیت ژئوپلیتیکی خود اعتراض و تمام ابزارها و ظرفیت های دیپلماتیک و سیاسی خود را برای جلوگیری از عملیاتی شدن توافق بکار گیرد. از طرف دیگر با تقویت زیرساخت ها و تاسیسات ارتباطی و مواصلاتی و ترانزیتی داخلی خود از چابهار و بندرعباس گرفته تا از گمرکات و زیرساختهای ترانزیتی از شمال شرق تا شمال غرب کشور، کشورهای چین و روسیه را بویژه از منظر امنیتی و جلوگیری از کنترل آمریکا بر خطوط ارتباطی ترانزیتی منطقه ، مجاب نماید تا این کشورها همچنان از مسیر ترانزیت داخل ایران برای ارتباط با اروپا استفاده نمایند.

مذاکره با ارمنستان و حمایت از آن کشور در مقابل تهدید خارج شدن حاکمیت سرزمیتی کریدور از دست ارمنستان و همچنین اعطای معشوق های بهره مندی از ظرفیت های بندری و مواصلاتی ایران در خلیج فارس و دریای عمان به عنوان مسیر موازی استراتژیک برای ارتباط با جهان خارج یکی دیگر از اقدامات سریع ایران جهت خنثی سازی کریدور می باشد. همچنین مذاکره با جمهوری آذربایجان بر مبنای واقعیات سیاسی، اقتصادی و ژیوپلیتیکی و مدیریت و تعدیل تعاملات آن با کشورهایی نظیر اسرائیل و ترکیه و جلوگیری از رادیکالیزه شدن روابط ایران و جمهوری آذربایجان، اقدام دیگری است که باید سریعا مورد توجه قرار گیرد.

ارتقاء و شفاف سازی تعاملات و مراودات سیاسی و اقتصادی با کشور ترکیه (به عنوان کشور برنده به دلیل رسیدن به هدف خود مبنی بر ایجاد کانال ارتباطی با کشورهای ترک زبان منطقه و گسترش نفوذ اقتصادی و فرهنگی خود در منطقه قفقاز و آسیای میانه و تلاش برای شکل گیری ائتلاف پان تورکیسم) با هدف متعادل سازی روابط و تعیین خطوط منافع خود، با هدف کندتر کردن روند عملیاتی کردن کریدور دیگر اقدام ایران می تواند باشد.

ایران باید علاوه بر ارتقاء سطح تماس خود با کشورهای غربی و حتی آمریکا بر منافع ملی و مزیت مسیر داخلی ایران تاکید و بر ایمن بودن، باصرفه اقتصادی بودن آن تاکید نماید. نهایت اینکه در صورت ضرورت و با بررسی و تدوین سناریو برای جمیع جوانب، حتی در کوتاه مدت سیاست امنیتی سازی منطقه را نیز در پیش بگیرد تا روند عملیاتی شدن توافق را تا حد امکان کند نماید.

در بلند مدت باید در ابتدا با بازگشت به ملت و مصالحه واقعی با مردم و تامین حقوق قانونی آنها باید نسبت به تغییر پارادایم سیاست خارجی و سیاست کلان کشور از «ایدئولوژیک و هویت محور» به «واقع گرایی آینده نگر منافع محور» اقدام نماید. در مرحله بعدی باید نسبت به تدوین و بکارگیری استراتژی جامعی بر مبنای منافع منطقه و کشورهای ذینفع و با تمرکز بر مولفه های اقتصادی، فرهنگی با محوریت اشتراکات و مولفه های تاریخی تمدنی، فرهنگی ایرانی و موضوعات و اشتراکات اقتصادی و توسعه ای در قفقاز و آسیای میانه، و تشکیل نهادها و سازمان های منطقه ای مشترک با حوزه تمدنی یادشده اقدام و با ایجاد ترتیبات جدید اعتبار و پرستیژ فرامنطقه ای خود را ترمیم و ارتقا دهد. بکارگیری استراتژی خنثی سازی نظم پان تورکیسم در منطقه قفقاز از طریق ایجاد ائتلاف های اقتصادی و همچنین گسترش تعاملات سیاسی و امنیتی بر مبنای مولفه های ژیوپلیتیکی منطقه ای اقدام دیگری است که باید ایران در پیش بگیرد. عادی سازی روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی با جهان و گذار از «شعارمحوری متوهمانه» و جایگزینی آن با «شعورمداری منافع محور» و استفاده از ظرفیت های ژئوپلیتیک خود برای همراه ساختن کشورهای موثر جهانی جهت بازآفرینی مزیت های ژئوپلیتیکی ایران در منطقه قفقاز،. به عبارت دیگر، ایران به شرط رجعت به خویشتن خویش، عقلانیت و خردورزی و با ایجاد مراودات منطقی و واقعی با نظام جهانی و با فراگیری علوم و فنون و تکنولوژی و مهارت روز جهانی، و همچنین بکارگیری متخصصان و صاحب نظران بجای متعهدان نامتعهد و نامتخصص این ظرفیت را دارد که در حوزه های تمدنی ، فرهنگی تاریخی خود، حوزه نفوذ و تعامل گسترده اقتصادی، فرهنگی ایجاد و نظم و ترتیبات آنرا خود برقرار نماید. به امید این روز.

یداله فضل الهی

شنبه 18 مرداد 1404


برچسب‌ها: کریدور زنگه زور, ترامپ, ژئوپلیتیک, سیاست خارجی
+ نوشته شده در  شنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 23:47  توسط یداله فضل الهی  |