مسیر حصول به یک توافق به اندازه کافی خوب با ایران

چگونه واشنگتن و تهران می‌توانند شکاف غنی‌سازی را پر کنند

*رابرت آینهورن ۲۹ آگوست ۲۰۲۵ Foreign Affairs یداله فضل الهی

*رابرت آینهورن، عضو ارشد موسسه بروکینگز است.

مشخص نیست که آیا حملات نظامی اخیر اسرائیل و ایالات متحده احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای را کاهش داده یا افزایش داده است. این حملات قطعاً خسارات بزرگی به برنامه هسته‌ای این کشور وارد کرده است. اما دلبستگی جمهوری اسلامی به سلاح‌های هسته‌ای را فرو ننشانده است. آنها عدم اطمینان در مورد کمیت، مکان و وضعیت فعلی عناصر حیاتی برنامه هسته‌ای ایران را افزایش داده‌اند. و آنها موفق نبوده­اند طی یک عملیات کوچک و پنهان، مسیرهای ایران برای ساخت بمب، از جمله با استفاده از باقیمانده تجهیزات، مواد و تخصص{بومی}را مسدود کنند.

پس از این حملات، دولت ترامپ پیگیری خود برای یک توافق هسته‌ای جدید را از سر گرفته است که غنی‌سازی اورانیوم و زیرساخت‌های مرتبط با آن را در ایران ممنوع می‌کند - نتیجه‌ای با عنوان «غنی‌سازی صفر» که هرگونه قصد ایران برای ساخت بمب را خنثی می‌کند، اما این موضوع حداقل تاکنون توسط تهران قاطعانه رد شده است. اگر پس از تلاش‌های جدی، چنین توافقی حاصل نشود، دولت ترامپ ممکن است به طور جدی منحصرا بر ابزارهای نظامی و اطلاعاتی تکیه کند تا تلاش‌های ایران برای احیای برنامه هسته‌ای خود را خنثی نماید، رویکردی که به شدت مورد حمایت دولت اسرائیل است. اما گزینه نظامی می‌تواند منجر به درگیری مسلحانه دائمی در منطقه شود، بدون اینکه به طور قابل اعتمادی از دستیابی ایران به سلاح‌های هسته‌ای ممانعت کند. گزینه ارجح، مذاکره برای توافقی است که غنی‌سازی اورانیوم در ایران را مجاز بداند اما آنرا به شدت محدود و به طور دقیق ممیزی و بازبینی کند.

بازگشت به میز مذاکره

از زمان آتش‌بس و پایان جنگ ۱۲ روزه، دولت ترامپ به دنبال از سرگیری تعامل دوجانبه خود با ایران بوده است. اما ایران آماده ملاقات نبوده است، که بخشی از آن به دلیل اختلاف نظر در میان نخبگان تهران در مورد مزایای مذاکره با ایالات متحده است. مقامات ایرانی، از جمله عباس عراقچی، وزیر امور خارجه، بر پیش‌شرط‌هایی اصرار داشته‌اند که واشنگتن حاضر به پذیرش آنها نیست، مانند تضمین ایالات متحده مبنی بر اینکه در حین مذاکرات به ایران حمله نخواهد شد. با این حال، به گزارش رویترز، «منابع داخلی» رژیم می‌گویند که علی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب، و اعضای ساختار قدرت وابسته به روحانیت اخیراً به این اجماع رسیده‌اند که از سرگیری مذاکرات برای بقای رژیم حیاتی است. اگر چنین باشد، ایران و ایالات متحده احتمالاً به زودی فرمولی برای بازگشت به میز مذاکره پیدا خواهند کرد.

اولویت فوری ایالات متحده در ازسر گیری هرگونه مذاکرات و گفتگوها، باید بازگشت به فعالیت‌های نظارتی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ایران باشد که با قانونی که در تاریخ ۲ ژوئیه توسط مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران، امضا شد، به حالت تعلیق درآمد. در پی حملات نظامی ژوئن، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دیگر نمی‌تواند تقریباً ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده با خلوص بالا را که ممکن است زیر آوار دفن شده باشد یا، همانطور که برخی معتقدند، قبل از حملات از تأسیسات ذخیره‌سازی خارج شده باشد، توجیه کند. این آژانس همچنین نمی‌تواند در باره تعداد نامعلومی از سانتریفیوژهایی را که ایران پس از محدود کردن دسترسی­های آژانس به کارگاه‌های تولید سانتریفیوژ در سال ۲۰۲۱ ، تولید شده اند، پاسخگو باشد.

ایران همچنان قاطعانه اعلام می‌کند که غنی‌سازی داخلی را متوقف نخواهد کرد.

قرار دادن تمام اورانیوم غنی‌شده، سانتریفیوژها و سایر اجزای بالقوه برنامه تسلیحات هسته‌ای ایران تحت نظارت و حسابرسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای مسدود کردن مسیرهای ایران به سمت تسلیحات هسته‌ای ضروری است. کارشناسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ۱۱ آگوست برای بحث در مورد چگونگی از سرگیری فعالیت‌های آژانس در ایران از تهران بازدید کردند، اما به آنها اجازه دسترسی به سایت‌های هسته‌ای این کشور داده نشد. اگرچه ایرانی‌ها احتمالاً به زودی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه دسترسی به تأسیساتی را می‌دهند که نگرانی در مورد گسترش سلاح‌های هسته‌ای ندارند، مانند رآکتور هسته‌ای بوشهر و رآکتور تحقیقاتی تهران، اما همچنان از همکاری کامل ضروری برای ارائه تصویری کامل و دقیق از برنامه هسته‌ای خود به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خودداری خواهند کرد. آنها ممکن است چنین همکاری را تنها به عنوان بخشی از یک توافق جامع قابل قبول بدانند و از انکار همکاری به عنوان یک اهرم چانه‌زنی برای استفاده در مراحل بعدی مذاکرات استفاده کنند.

از سرگیری مذاکرات بین ایران و آمریکا به سرعت می­تواند به سرعت بر روی موضوعی که پنج دور اول مذاکرات در دوره ریاست جمهوری ترامپ را به بست رساند، متمرکز شود: اینکه آیا یک توافق باید تمام غنی­سلزی و زیرساخت­های مرتبط با غنی سازی در ایران را ممنوع کند یا خیر. همانطور که استیو ویتکوف نماینده ویژه رئیس جمهور، در 18 آگوست به شبکه خبری ای بی سی گفت، دولت ترامپ همچنان به شرط

«غنی سازی صفر» خود پایبند است. دولت ترامپ ممکن است معتقد باشد که ضرورتی به تهدید حملات نظامی بیشتر در صورت تلاش ایران برای احیای برنامه هسته­ای خود نداشته باشد، - به این معنا که آسیب­پذیری استراتژیک فعلی، ضعف اقتصادی و انزوای بین المللی ایران، باعث شده که تهران به طور کلی چاره­ای جز کنار گذاشتن برنامه غنی­سازی و شاید حتی جاه طلبی­های تسلیحاتی هسته­ای خود ندارد.

با این حال، ایران همچنان اصرار دارد که غنی­سازی در داخل کشور را رها نکند. برنامه هسته­ای ایران و بویژه برنامه غنی­سازی، منشا غرور ملی، نمایشی از توانمندی فناوری و نمادی از مقاومت است. مقامات ایرانی همچنین ادعا می­کنند که این برنامه به عنوان سپر و تضمینی در برابر قطع احتمالی سوخت هسته­ای توسط تامین کنندگان احتمالی اورانیوم غنی­شده در آینده برای ایران عمل می­کند. علاوه براین، این برنامه یک اولویت ملی مهم است که ایران با هزینه­های هنگفت اقتصادی و انسانی، از جمله شهادت دانشمندان ارشد و رهبران نظامی، آنرا دنبال کرده­است.

می توانیم چنین فرض کنیم که طرفداران ایرانی دستیابی به سلاح­های هسته­ای، چه در درون کادر رهبری و چه در بیرون از آن، بطور قطع با ممنوعیت غنی­سازی مخالفند و آنرا به منزله کنار گذاشتن همیشگی و دائمی جاه طلبی­های هسته­ای خود می­دانند. باتوجه به اینکه تندروها استدلال می­کنند که تسلیم شدن در برابر خواسته­های ایالات متحده تحقیر و خیانت ملی خواهد بود، خامنه­ای ممکن است از این بیم داشته باشد که پذیرش غنی سازی صفر، می تواند رژیم را بی ثبات نماید.

جستجوی راه­حل­ها

کارشناسان خارجی برای پرکردن شکافی که بین مواضع ایالات متحده امریکا و ایران در مورد مسئله غنی سازی وجود دارد که به نظر غیرقابل پر شدن می­رسد، پیشنهادهائی ارائه داده­اند. یکی از این ایده­ها که هم در محافل رسمی و هم در محافل فکری مورد توجه قرار گرفته­است، ایجاد یک کنسرسیوم چرخه چندجانبه سوخت است که می تواند اورانیوم غنی­شده را برای کمک به تامین نیازهای هسته­ای غیرنظامی منطقه، تولید کند. طرفداران این ایده معتقدند که مشارکت بیش از یک کشور در مالکیت، مدیریت و شاید حتی بهره­برداری از یک تاسیسات غنی­سازی، شفافیت را افزایش داده و امکان و فرصت منحرف کردن این تاسیسات به سمت تولید اورانیوم با غنای بالاتر برای تولید سلاح­های هسته­ای را برای هر کشوری، کاهش می­دهد.

اما یافتن فرمولی برای ایجاد یک کنسرسیوم چندجانبه، که هم در تهران و هم در واشنگتن قابل قبول باشد، احتمالا بسیار دشوار خواهد بود.کنسرسیومی که تاسیسات غنی سازی را در یک کشور عربی خلیج فارس مستقر کند و هرگونه غنی سازی داخلی در ایران را محدود نماید، جذابیت اندکی در تهران خواهد داشت. از سوی دیگر، کنسرسیومی که اجازه غنی­سازی در داخل ایران را می­دهد، جذابیت و پذیرش اندکی در واشنگتن خواهد داشت. علاوه بر این، تاسیسات غنی­سازی که به صورت چندملیتی مدیریت و اداره می­شود، صرف نظر از اینکه در کجا واقع شده باشد، می­تواند خطر انتشار فناوری غنی­سازی به کشورهای دیگر را به همراه داشته باشد، که از منظر عدم اشاعه، مشکل مهمی خواهد بود.

باتوجه به اینکه اختلاف نظر در مورد غنی­سازی مانع از دستیابی به توافق جامع شده است، با این وجود، طبق گزارش­ها، مذاکره­کنندگان آمریکائی و ایرانی به دنبال دستیابی به یک توافق موقت بوده­اند. چنین توافق موقتی، یک توافق با مدت زمان محدود خواهد بود که در همان زمان مسئله غنی­سازی را کنار می­گذارد. پیشرفت در یک بسته کوچک گامی ارزشمند برای طرفین محسوب و باعث خرید زمان برای مذاکره در مورد توافق نهائی می­گردد. هر دو طرف ممکن است دستیابی به یک توافق موقت را مسیری برای ادامه مذاکرات بدانند؛ تا اینکه با پیامدهای سیاسی داخلی ناشی از عدم دستیابی به یک توفق جامع یا سازش­های دردآور برای دستیابی به آن مواجه گردند.

دو طرف باید با مسئله غنی­سازی کنار بیایند.

احتمالا پس از حملات نظامی اسرائیل و آمریکا مولفه­ها و عناصر یک توافق موقت احتمالی کاملا با آنچه که مذاکره­کنندگان، قبل از جنگ ژوئن مدنظر داشتند، متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال، تعلیق تولید اورانیوم غنی شده تا 60 درصد توسط ایران- که قبلا توسط کارشناسان خارجی به عنوان یکی از عناصر توافق موقت پیشنهاد شده بود- دیگر مورد توجه ایالات متحده نخواهد بود چراکه تولید اورانیوم غنی شده قبلا،حداقل به طور موقت، بر اثر حملات امریکا متوقف شده است.

ایالات متحده ممکن است پس از جنگ در توافق موقت به دنبال تعهد ایران برای پذیرش ازسرگیری قابل توجه فعالیت­های نظارتی آژانس بین المللی انرژی اتمی یا خودداری ایران از برخی فعالیت­های مرتبط با هسته­ای، مانند آماده سازی تاسیسات آسیب دیده برای از سرگیری غنی­سازی، باشد. در مقابل، ایران ممکن است خواستار کاهش جزئی تحریم­ها، آزادسازی میلیاردها دلار از وجوه ایران که در حساب­های خارج از کشور نگهداری می­شود، یا تعهد ایالات متحده برای عدم حمله یا حمایت از حمله به تاسیسات هسته­ای ایران شود.

اما باتوجه به اینکه هر طرف به دنبال به حداکثر رساندن منافع خود و به حداقل رساندن امتیازات خود{واگذار شده به طرف مقابل} است، یافتن فرمولی برای دستیابی به یک توافق موقت که مورد قبول دو طرف باشد، می­تواند بسیار دشوار باشد. و حتی اگر بتوان به چنین فرمولی دست یافت، توافق موقت احتمالاً دوام زیادی نخواهد داشت. باتوجه به اینکه ایران احتمالا در طول هرگونه توافق موقت، از همکاری کامل با آژانس بین المللی انرژی اتمی خودداری خواهد کرد، استمرارعدم اطمینان در مورد فعالیت­های هسته­ای ایران، می تواند برای واشنگتن غیرقابل تحمل شود. و شکست مکرر ایران در دستیابی به کاهش عمده تحریم‌ها در حالی که همچنان از اقداماتی مانند خروج از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) خودداری می‌کند، می‌تواند برای تهران، به ویژه تندروهای آن، غیرقابل تحمل شود.

دیر یا زود، دو طرف باید با مسئله غنی‌سازی کنار بیایند. قابل تصور است که ایرانی‌ها در نهایت می‌توانند زیر فشار تهدید حملات نظامی بیشتر تسلیم شوند و غنی‌سازی صفر را بپذیرند. اما با توجه به مخالفت شدید تندروها و ترس رهبری از پیامدهای احتمالی داخلی تسلیم شدن در برابر اسرائیل و ایالات متحده، این امر بسیار بعید است. و اگر ایرانی‌ها تسلیم نشوند، دولت ترامپ باید بین دو گزینه اصلی یکی را انتخاب کند. ایالات متحده می‌تواند برای متوقف کردن هرگونه تلاش ایران برای دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای به ابزارهای نظامی و اطلاعاتی تکیه کند. یا می‌تواند موضع مذاکره خود را اصلاح کند تا به دنبال توافقی باشد که غنی‌سازی در ایران را با محدودیت‌های شدید و راستی‌آزمایی قوی مجاز می‌داند.

جنبه‌های منفی(معایب) به مغاک رفتن دیپلماسی

گزینه نظامی شامل کناره‌گیری از مذاکرات، اولویت دادن به جمع‌آوری اطلاعات برای تمرکز شدید بر شواهد احتمالی از سرگیری فعالیت‌های هسته‌ای، و در صورت لزوم، استفاده از نیروی نظامی یا عملیات پنهانی برای جلوگیری از بازسازی برنامه هسته‌ای ایران و نیروهای موشکی و دفاع هوایی تضعیف‌شده آن خواهد بود. اسرائیل احتمالاً در اجرای این گزینه پیشگام خواهد بود، اما از حمایت ایالات متحده در زمینه جمع‌آوری اطلاعات، دفاع دیپلماتیک از این رویکرد و احتمالاً شرکت در عملیات نظامی یا مخفی(خرابکارانه) برخوردار خواهد بود.

حامیان این رویکرد، از جمله تعداد قابل توجهی از مقامات و کارشناسان غیردولتی در اسرائیل و ایالات متحده، اطمینان دارند که نفوذ عمیق اطلاعاتی اسرائیل در ایران و تسلطی که اسرائیل و ایالات متحده بر حریم هوایی ایران دارند، متحدان را قادر می‌سازد تا شواهدی از فعالیت‌های هسته‌ای از سر گرفته شده را شناسایی کرده و در صورت لزوم، با احتمال موفقیت بالا به اهداف ایرانی حمله کنند. علاوه بر این، از نظر آنها، عدم توافق، به اسرائیل و ایالات متحده این امکان را می‌دهد که در زمان دلخواه خود، بدون تأخیر و ابهامات مرتبط با رویه‌های راستی‌آزمایی و انجام مذاکره، به سرعت و قاطعانه علیه ایران اقدام کنند. و این شامل جبران خسارت ایران از طریق کاهش تحریم‌ها یا ایجاد یک خط نجات برای رژیمی که برای بقا تلاش می‌کند، نخواهد بود.

اما دنبال کردن مسیر نظامی به جای مسیر دیپلماتیک، معایب عمده‌ای دارد. حملات نظامی ایالات متحده و اسرائیل علیه تأسیسات هسته‌ای بزرگ و شناخته‌شده بسیار موفق بودند. اما تلاش ایران برای ساخت زرادخانه هسته‌ای اولیه در سایت‌های مخفی بسیار کوچک‌تر و عمیق‌تر، در برابر حملات پیشگیرانه بسیار کمتر آسیب‌پذیر خواهد بود. از آنجا که اجتناب از مذاکرات احتمالاً استمرار عدم دسترسی کافی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را مطمئن می سازد، پیگیری چنین برنامه مخفیانه‌ای برای ایران تحت این رویکرد آسان‌تر خواهد بود.

این استراتژی می‌تواند حملات نظامی مکرر در آینده را استلزام بخشد. چنین رویکرد به اصطلاح «چمن‌زنی»، ممکن است باعث انتقام‌جویی ایران علیه اسرائیل، منافع ایالات متحده و کشورهای شریک ایالات متحده شود - که به نوبه خود، ایالات متحده را در معرض خطر درگیری مسلحانه طولانی مدت دیگری در خاورمیانه قرار می‌دهد. همچنین شرکای خلیج فارس ایالات متحده را که از بی‌ثباتی منطقه‌ای هراس دارند و طرفدار تنش‌زدایی با ایران هستند، از خود دور می‌کند و چشم‌انداز عادی‌سازی و ادغام بیشتر منطقه‌ای را کاهش می‌دهد. و پایان دادن به مذاکرات و روی آوردن به ابزارهای نظامی می‌تواند باعث خروج تهران از NPT و احتمالاً تصمیم به ساخت سلاح‌های هسته‌ای شود که مدت‌ها به تعویق افتاده است.

اصلاح مسیر

گزینه بهتر برای ایالات متحده تجدید نظرکردن در پیشنهاد غنی‌سازی صفر خود و در عوض، پیگیری مذاکره برای یک برنامه غنی‌سازی اورانیوم با محدودیت شدید و راستی‌آزمایی دقیق است. پیشنهاد تجدید نظر شده ایالات متحده می‌تواند بر این اصل استوار باشد که به ایران اجازه داشتن برنامه غنی‌سازی داده شود تا قادر به تامین و برآورده کردن سوخت مورد نیاز یک برنامه هسته‌ای واقعاً صلح‌آمیز به صورت واقع بینانه و کوتاه مدت باشد - موضعی که با ادعای دیرینه (و ریاکارانه) ایران مبنی بر اینکه برنامه‌اش همیشه منحصراً صلح‌آمیز بوده است، سازگار است. با توجه به اینکه روسیه سوخت راکتورهای قدرت ساخت روسیه در بوشهر را تأمین می‌کند و بهره‌برداری از راکتورهای قدرت طراحی‌شده توسط ایران هنوز راه درازی در پیش دارند، نیازهای غنی‌سازی فعلی ایران بسیار اندک است، گویا در حال حاضر نیاز ایران محدود به سوخت‌رسانی به راکتور تحقیقاتی تهران و احتمالا راکتورهای تحقیقاتی و تولید ایزوتوپ جدید باشد که نیازهای اورانیوم غنی‌شده آنها بسیار کمتر از راکتورهای قدرت هسته‌ای است.

چنین رویکردی مستلزم آن است که ایران ذخایر فعلی اورانیوم غنی‌شده با غلظت بیش از پنج درصد اورانیوم- ۲۳۵ خود را، یا با رقیق کردن آنها یا با انتقال به کشور دیگری از بین ببرد (همانطور که در سال 2015 موجودی مازاد اورانیوم غنی‌شده ایران طبق برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام به روسیه منتقل شد). همچنین از تهران خواسته می‌شود سانتریفیوژهای مازاد بر ظرفیت غنی‌سازی مورد نیاز برای تأمین نیازهای تولید سوخت در کوتاه‌مدت را برچیند یا برای ذخیره‌سازی ایمن به کشور دیگری منتقل کند.

ایران موظف خواهد بود که فوراً اورانیوم غنی‌شده خود را، اعم از تازه تولید شده و یا موجود درمخازن، به زیر پنج درصد و از شکل گازی؛ که می‌تواند به سانتریفیوژها تزریق و در آینده برای سلاح‌های هسته‌ای غنی‌سازی شود؛ به شکل پودری ؛که در یک برنامه تسلیحاتی به راحتی قابل استفاده نیست و شکلی است که برای فرآیند ساخت سوخت راکتور هسته‌ای یا اهداف تولید ایزوتوپ مورد نیاز است، تبدیل کند. موجودی اورانیوم غنی‌شده زیر پنج درصد و همچنین اورانیوم طبیعی به شکل گازی، به مقدار مورد نیاز برای تأمین نیازهای سوخت‌رسانی در کوتاه‌مدت محدود خواهد شد.

ایران ملزم خواهد بود هرگونه افزایش ظرفیت غنی‌سازی، مانند سانتریفیوژهای بیشتر، افزایش موجودی اورانیوم غنی‌شده یا تأسیسات جدیدی که معتقد است برای پشتیبانی از توسعه واقعی و کوتاه‌مدت برنامه هسته‌ای غیرنظامی خود - مثلاً یک رآکتور هسته‌ای جدید در وضعیت پیشرفته ساخت مورد نیاز است، به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اعلام و آنرا توجیه کند، نه اینکه ضمائم برنامه‌ریزی‌شده‌ای را که تا مدتی محقق نخواهند شد، تقویت کند. علاوه بر این، این توافق‌نامه، غنی‌سازی را فقط در تأسیسات غنی‌سازی روی زمین مجاز می‌داند و مستلزم تعطیلی دائمی تأسیسات غنی‌سازی نطنز و فردو است.

برای بازسازی درک کامل و دقیق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی - و همچنین جامعه بین‌المللی - از برنامه هسته‌ای ایران، به ویژه با توجه به ابهامات زیاد فعلی، ترتیبات نظارت و بازرسی در یک توافق جدید باید شامل اقدامات مندرج در برجام، اما فراتر از آن باشد. ایران اطلاعات دقیقی در مورد فعالیت‌های نظارت نشده‌ای که پس از تعلیق اجرای پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در سال ۲۰۲۱، انجام داده است، مانند تولید سانتریفیوژ، تهیه و ارائه خواهد داد. تجهیزات و فعالیت‌های مربوط به ساخت سلاح‌های هسته‌ای ممنوع خواهد شد و تجهیزات و فعالیت‌های دارای کاربرد دوگانه اعلام و ممیزی می‌شوند. فناوری‌های پیشرفته نظارتی از جمله مانیتورهای غنی‌سازی آنلاین و بلادرنگ، به تشخیص و صلاحدید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به طور گسترده مورد استفاده قرار خواهند گرفت.

برای تسهیل دسترسی سریع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به سایت‌های مشکوک، از جمله تأسیسات نظامی و سایر تأسیسات حساس، به ترتیبات بازرسی ساده‌تری نیاز خواهد بود. رویه‌های سریع حل اختلاف و اجرای قوانین می‌تواند به تضمین این امر کمک کند، که مقامات مربوطه، مانند دولت‌های طرفین توافق، هیئت مدیره آژانس بین‌المللی انرژی اتمی یا شورای امنیت سازمان ملل متحد، در موقعیتی باشند که بتوانند اقدامات به موقع و مناسب را برای رسیدگی به موارد عدم انطباق انجام دهند.

برای جلوگیری از عدم پایبندی به توافق، اقدامات ویژه‌ای لازم است، از جمله حق طرفین توافق برای تعلیق لغو تحریم‌ها و سایر مزایا برای طرف ناقض توافق. بیانیه یکجانبه ایالات متحده که حق انجام هرگونه اقدام لازم، از جمله استفاده از زور، برای پاسخ به نقض توافق را برای خود محفوظ می‌دارد، نیز می‌تواند به جلوگیری از عدم پایبندی کمک کند، اگرچه چنین بیانیه‌ای بخشی از توافق نخواهد بود.

پذیرش تمایل ایران برای حفظ مقداری غنی‌سازی، تضمین‌کننده توافق نخواهد بود.

البته یک توافق جدید شامل مشوق‌هایی برای ایران، از جمله کاهش تحریم‌ها و آزادسازی وجوه ایران که هنوز در حساب‌های خارج از کشور مسدود شده است، خواهد بود. تعهدات برگشت‌پذیر تهران با مشوق‌های برگشت‌پذیر ارائه شده توسط واشنگتن همراه خواهد بود. تحریم‌های اولیه ایالات متحده که مانع از تجارت اشخاص و نهادهای آمریکایی با ایران می‌شود، می‌تواند کاهش یابد، هم برای اینکه به بازرگانان و سرمایه‌گذاران آمریکایی فرصت‌هایی سودمند داده شود و هم برای همتایان اروپایی و آسیایی آنها و هم اینکه در ادامه توافق به ایالات متحده سهم بیشتری بدهد - که نگرانی اصلی ایران، مبنی بر اینکه دولت آینده ایالات متحده ممکن است تصمیم به خروج از توافق بگیرد، را برطرف ‌کند.

برای اینکه این توافق پایدار باشد و نگرانی‌های مربوط به «مقررات افول/لغو» برجام که محدودیت‌های کلیدی را پس از 10 و ۱۵ سال لغو می‌کرد، برطرف شود، باید دائمی یا با مدت زمان بسیار طولانی، مانند ۲۵ تا ۳۰ سال، باشد. این توافق می‌تواند به صورت دوجانبه بین واشنگتن و تهران، با مشورت طرف‌های ثالث ذی‌نفع، مورد مذاکره قرار گیرد و شاید بعداً به عنوان یک توافق چندجانبه رسمیت یابد. برای الزام‌آور شدن از نظر قانونی و افزایش دوام آن، این توافق باید به شکل یک معاهده باشد که در مقایسه با برجام که یک تعهد سیاسی غیرالزام‌آور بود و نیازی به تصویب کنگره نداشت، نیاز به رأی مثبت دو سوم سنای ایالات متحده داشته باشد.

به موازات توافق هسته‌ای، باید تعهد جداگانه‌ای از سوی ایران مبنی بر عدم انتقال موشک‌های بالستیک، راکت‌ها، پهپادها و تجهیزات و فناوری‌های مرتبط به نهادهای غیردولتی مانند حزب‌الله در لبنان و حوثی‌ها در یمن وجود داشته باشد. شرط استحکام چنین تعهدی از سوی ایران، همکاری مداوم بین ایالات متحده و شرکای منطقه‌ای آن برای جلوگیری از کمک‌های ایران به شبکه نیابتی‌اش، با استفاده از ابزارهایی مانند اشتراک‌گذاری اطلاعات، ممنوعیت‌ها، تحریم‌ها، فشارهای دیپلماتیک، عملیات مخفی و حملات نظامی هدفمند، خواهد بود.

مذاکرات سختی در پیش است

اگرچه ایالات متحده و اسرائیل از قابلیت‌های اطلاعاتی فوق‌العاده‌ای برخوردارند، اما سرویس‌های اطلاعاتی آنها به تنهایی نمی‌توانند اطمینان حاصل کنند که ایران به دنبال سلاح‌های هسته‌ای نیست. برای ایجاد چنین اطمینانی، به سرویس‌های اطلاعاتی ملی به علاوه حضور پرسنل توانمند جدید و باتجربه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در داخل کشور(ایران)، با حق دسترسی افزایش یافته و فناوری‌های نظارتی پیشرفته، نیاز است. تنها یک توافق جدید مذاکره شده با ایران می‌تواند تضمین کند که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی چنین نقشی را ایفا خواهد کرد.

محدود کردن برنامه غنی‌سازی ایران در یک توافق جدید می‌تواند زمان لازم برای خروج ایران از توافق، در صورت تصمیم به انجام این کار، و تولید اورانیوم کافی برای ساخت سلاح هسته‌ای را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. در آستانه جنگ ۱۲ روزه، زمان گریز هسته‌ای ایران حدود یک هفته بود. محدودیت‌هایی که در اینجا پیشنهاد شده است، این جدول زمانی را چندین ماه تمدید می‌کند. این امر، همراه با اقدامات نظارتی پیشرفته آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که قادر به تشخیص سریع تلاش برای گریز هسته‌ای هستند، زمان زیادی را برای ایالات متحده یا دیگران فراهم می‌کند تا با اقداماتی از جمله از طریق نیروی نظامی، برای خنثی کردن چنین اقدامی مداخله کنند. علاوه بر این، حملات نظامی اخیر اسرائیل و ایالات متحده، اعتبار و ارزش بازدارندگی تهدید به مداخله برای متوقف کردن تلاش ایران برای دستیابی به بمب را، به میزان زیادی افزایش می‌دهد.

یک توافق جدید، منافع امنیتی منطقه‌ای ایالات متحده - و همچنین شرکای ایالات متحده - را بسیار بهتر از استراتژی چمن‌زنی تأمین می‌کند. به جای یک محیط منطقه‌ایِ تقابلی که با حملات دوره‌ای علیه ایران و تلافی‌جویی ایران مشخص می‌شود، یک توافق جدید می‌تواند ثبات و پیش‌بینی‌پذیری بیشتری را به ارمغان بیاورد. ایالات متحده باید در امور منطقه‌ای درگیر بماند، هم بخاطر کمک به شرکای خود در دفاع در برابر تهدیدات نوظهور از سوی ایران و نیروهای نیابتی آن و هم برای اعمال فشار بر ایران جهت پایبندی دقیق به توافق. اما خطرات کشیده شدن ایالات متحده به یک درگیری مسلحانه در خاورمیانه به طور قابل توجهی کاهش خواهد یافت. علاوه بر این، شرکای خلیج فارس ایالات متحده از این توافق و فرصت‌هایی که می‌تواند برای روابط نزدیکتر اقتصادی و سیاسی منطقه‌ای فراهم کند، استقبال خواهند کرد. همچنین پایبندی ایران به NPT و انصراف ازساخت سلاح‌های هسته‌ای را تأیید می‌کند، که همراه با اقدامات راستی‌آزمایی برای معتبر جلوه دادن این تعهدات، می‌تواند به کاهش فشارهای منطقه‌ای در زمینه گسترش سلاح‌های هسته‌ای کمک کند.

اما موانع قابل توجهی برای دستیابی به چنین توافقی وجود دارد. دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، نیاز به تغییر مسیر در مورد غنی‌سازی صفر را دارد و سپس باید برمخالفت‌های داخلی، از جمله اتهام پایگاه خود وهمچنین بدبینان جریان اصلی مذاکرات با ایران مبنی بر اینکه توافق جدید صرفاً برجام را بازسازی می‌کند، غلبه نماید. او همچنین باید در برابر انتقادات شدید بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، که از طرفداران سرسخت اجتناب از مذاکره با ایران است، مقاومت کند و با اقدامات نظامی یکجانبه احتمالی اسرائیل که - خواسته یا ناخواسته - می‌تواند مذاکرات را پیچیده یا از مسیر خارج کند، کنار بیاید.

یکی دیگر از موانع بالقوه، «مکانیزم ماشه» است، بندی از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل که درسند پیوست برجام است. این بند به اعضای برجام این امکان را می‌دهد که در صورت عدم پایبندی ایران، دیگراعضا تمام تحریم‌های قبلی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران که توسط برجام به حالت تعلیق درآمده بود را دوباره اعمال کنند. در ۲۸ آگوست، فرانسه، آلمان و بریتانیا (E3) فرآیند ۳۰ روزه «اسنپ بک تحریم‌ها» را آغاز کردند. اگر ایران ظرف سی روز با اقداماتی موافقت کند که از نظر سه کشور اروپایی، تمایل تهران را برای دستیابی به یک راه‌حل دیپلماتیک نشان دهد - مانند از سرگیری مذاکرات ایران و آمریکا یا از سرگیری فعالیت‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در ایران – مکانیزم ماشه تحریم‌ها اجرا نخواهد شد. در این صورت، قطعنامه ۲۲۳۱ (و حق استناد به اسنپ بک تحریم‌ها) احتمالاً پس از تاریخ انقضای آن در ۱۸ اکتبر تمدید خواهد شد. اما اگر ایران با چنین اقداماتی موافقت نکند، تحریم‌ها دوباره اعمال خواهند شد. برخی از قانونگذاران ایرانی هشدار داده‌اند که اجرای تحریم‌های ماشه می‌تواند منجر به خروج ایران از NPT شود، اقدامی که می‌تواند مانع مذاکره برای مدت نامحدود شود. بنابراین، هرگونه چشم‌اندازی برای مذاکرات سازنده می‌تواند به نتیجه مذاکرات بین ایران و کشورهای E3 در ماه آینده بستگی داشته باشد.

البته ایران در مورد اینکه آیا توافق جدیدی قابل دستیابی است یا خیر، حرفی برای گفتن خواهد داشت. در تئوری، جمهوری اسلامی باید از پذیرفته شدن خواسته اصلی اش از مذاکره‌ توسط ایالات متحده استقبال کند: اینکه به این کشور اجازه داده شود یک برنامه هسته‌ای غیرنظامی شامل غنی‌سازی داشته باشد. اما پذیرش تمایل ایران برای حفظ مقداری غنی‌سازی، تضمینی برای دستیابی به توافق نخواهد بود. مذاکره‌کنندگان ایرانی ممکن است از محدودیت‌های غنی‌سازی که آنها را، شاید برای همیشه، از آستانه مهم استراتژیک توانایی تسلیحات هسته‌ای محروم می‌کند، خودداری کنند. آنها همچنین احتمالاً در برابر ترتیبات نظارتی که گسترده‌تر و مداخله‌جویانه‌تر هستند از آنچه در برجام پذیرفته‌اند، مقاومت خواهند کرد. این یک مذاکره بسیار دشوار خواهد بود.

ممکن است مذاکره برای رسیدن به توافقی با محدودیت‌های سختگیرانه برغنی‌سازی و نظارت، بازرسی و اقدامات اجرایی دقیق مورد نیاز برای مسدود کردن قابل اعتماد مسیرهای ایران به سمت دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای یا بازیابی وضعیت قبلی به عنوان یک کشور در آستانه دستیابی به سلاح هسته‌ای، امکان‌پذیر نباشد. دراین صورت، دولت ترامپ چاره‌ای جز ترک میز مذاکره و روی آوردن به ابزارهای نظامی، اقتصادی و سایر ابزارهای قهری برای از بین بردن تهدید هسته‌ای ایران نخواهد داشت. اما اگر واشنگتن مجبور به تعقیب این استراتژی باشد، کسب حمایت داخلی و بین‌المللی لازم برای حفظ آن بسیار ارزشمند خواهد بود تا بتواند نشان دهد که ابتدا تلاشی انعطاف‌پذیر و صادقانه برای یافتن یک راه‌حل دیپلماتیک انجام داده است - ولی توسط رژیم ایران که مصمم به حفظ گزینه سلاح‌های هسته‌ای خود است، رد شده است.


برچسب‌ها: ایران, آمریکا, برجام, اسنپ بک
+ نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم شهریور ۱۴۰۴ساعت 21:45  توسط یداله فضل الهی  | 

راه‌های نرفته ایران؛ تهران، واشنگتن و ناکامی هایی که منجر به جنگ شد

ولی نصر سپتامبر/اکتبر ۲۰۲۵ منتشر شده در ۱۹ آگوست ۲۰۲۵ در مجله فارن افرز

ولی نصر، مجید خدوری، استاد امور بین‌الملل و مطالعات خاورمیانه در دانشکده مطالعات پیشرفته بین‌المللی دانشگاه جانز هاپکینز و نویسنده کتاب «استراتژی بزرگ ایران: تاریخ سیاسی». یداله فضل الهی 08/06/1404

جنگ ۱۲ روزه در ماه ژوئن که منجر به پیوستن ایالات متحده به اسرائیل در بمباران ایران شد، اوج چهار دهه بی‌اعتمادی، انزجار و رویارویی بود. از زمان تأسیس جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹، این کشور در ضدیت با آمریکا تردید نکرده است و ایالات متحده نیز با اعمال فشار بیشتر بر ایران، بی‌وقفه به این موضوع واکنش نشان داده است. این دو کشور پیش از این نیز به درگیری آشکار نزدیک شده‌اند. در سال‌های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸، ایالات متحده سکوهای نفتی دریایی و کشتی‌های نیروی دریایی ایران را نابود کرد و سپس به اشتباه یک هواپیمای مسافربری ایرانی را سرنگون کرد. ایران این اقدامات را به عنوان آغاز یک جنگ اعلام نشده تفسیر کرد. با این حال، توجه واشنگتن به زودی به عراق و جنگ خلیج فارس معطوف شد. اما خصومت بین ایران و ایالات متحده همچنان ادامه داشت و در دهه‌های پس از حملات ۱۱ سپتامبر، بیشتر آشکار شده است. ترور ژنرال قاسم سلیمانی در سال ۲۰۲۰، پس از موجی از تحریکات ایران در منطقه، دو کشور را به پرتگاه کشاند. دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، امسال با حمله به سه سایت هسته‌ای ایران با ده‌ها موشک کروز و بمب‌های ۳۰ هزار پوندی، خصومت‌ها را به اوج خود رساند.

تهران و واشنگتن دشمنان آشتی‌ناپذیری(سرسخت و کینه ­توز) به نظر می‌رسند. رژیم انقلابی ایران مدت‌هاست که ایالات متحده را به عنوان دشمن اصلی خود، شیطان بزرگ معرفی می­کند که با حمایت از کودتای نظامی در سال ۱۹۵۳ و زیاده‌روی‌های استبدادی سلطنت پس از آن، استقلال کشور را تضعیف کرد. در سال ۱۹۷۹، رهبران انقلاب نگران بودند که ایالات متحده به دخالت در ایران ادامه دهد و مانع از تحول بزرگ در حال وقوع شود. برای جلوگیری از چنین پیامدی، جمهوری اسلامی تصمیم گرفت که ایالات متحده نه تنها از ایران، بلکه از خاورمیانه بزرگ نیز بیرون رانده شود. این فرضیات، سیاست خارجی تهران را در مسیر برخورد با واشنگتن قرار داد. ایران با هدف تهدید ایالات متحده و متحدان اسرائیلی و عربی آن، از کشورها و گروه‌های شبه‌نظامی در سراسر منطقه حمایت کرده است. در عوض، ایالات متحده استراتژی مهار و فشار را دنبال کرده است که شامل اتحادهای منطقه‌ای به رهبری ایالات متحده، پایگاه‌های نظامی ایالات متحده و حلقه محکمی از تحریم‌ها بوده است که اقتصاد ایران را خفه کرده است ­. در نهایت، امسال، این استراتژی گسترش یافت و شامل حملات آشکار آمریکا به خاک ایران شد.

بسیاری از ناظران این تاریخ را به عنوان یک رشته واحد و ناگسستنی از درگیری و خصومت که از سال ۱۹۷۹ تا به امروز امتداد داشته است، درک می‌کنند. با این حال، خصومت امروز اجتناب‌ناپذیر نبود. مسیرهای مسالمت‌آمیزتری امکان‌پذیر بود، و در واقع، با تصمیمات درست در تهران و واشنگتن، ایران و ایالات متحده هنوز می‌توانستند راه‌هایی برای کاهش تنش‌ها و حتی عادی‌سازی روابط خود پیدا کنند. تنها در قرن بیست و یکم، در چندین مورد، ایران و ایالات متحده فرصت داشتند تا از خصومت متقابل خود بکاهند. با این حال، در هر مقطع، سیاست‌گذاران آمریکایی یا ایرانی تصمیم گرفتند که آن روزنه‌های ممکن را مسدود کنند. اما تاریخ فرصت‌های از دست رفته، دو کشور را به آینده‌ای با درگیری‌های عمیق‌تر محکوم نمی‌کند. در عوض، یادآوری می‌کند که حتی امروز، ایران و ایالات متحده ممکن است هنوز بتوانند با هم آشتی کنند.

جنگ ۱۲ روزه به وضوح ایران را تضعیف کرده است. استراتژی تهران پس از ضرباتی که متحمل شده است، دیگر پایدار نیست. هم اکنون، واشنگتن می‌تواند همچنان ایران را در گوشه‌ای محبوس کند و به اسرائیل اجازه دهد که گهگاه "چمن‌زدایی" کند، به اهداف هسته‌ای و نظامی ایران حمله کند تا به مجازات کشور ادامه دهد و هرگونه پیشرفتی را برای ساخت بمب مسدود کند. یا می‌تواند پیامدهای جنگ ۱۲ روزه را فرصتی برای درگیر شدن در آن سرگرمی نامنظم آمریکایی در مورد ایران ببیند: دیپلماسی. اکنون، واشنگتن این فرصت را دارد که روابط خود با تهران را در مسیر متفاوتی قرار دهد، به دنبال چانه‌زنی‌های جدیدی باشد که می‌تواند هم سیاست‌های خارجی و هسته‌ای ایران و هم تعادل قدرت در درون حاکمیت ایران را تغییر دهد. دولت‌های ایالات متحده و ایران قبلاً در انجام این چرخش‌ها شکست خورده‌اند، اما حتی اکنون نیز سیاست‌گذاران نباید سرنوشت‌گرا باشند. گذشته، هر چقدر هم که مملو از فرصت‌های از دست رفته باشد، نباید مهم باشد.

طلوع کاذب در افغانستان

حداقل برای مدتی کوتاه پس از یازده سپتامبر، به نظر می‌رسید که روابط بین ایران و ایالات متحده می‌تواند بهبود یابد. هم علی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب و هم محمد خاتمی، رئیس جمهور، حملات تروریستی را محکوم کردند و ایرانیان در خیابان‌های شهرهای بزرگ شمع روشن کردند و لحظاتی را در استادیوم‌های فوتبال سکوت کردند. منافع استراتژیک ایران و ایالات متحده ناگهان همسو شد. ایالات متحده که از این حمله شوکه شده بود، حذف القاعده را به عنوان فوری‌ترین اولویت خود حفظ کرد. رژیم روحانی شیعه ایران با نگرانی عمیقی به رادیکالیسم سنی القاعده و میزبان آن، طالبان، نگاه می‌کرد. تنها سه سال قبل، در سال ۱۹۹۸، طالبان ۱۱ دیپلمات و روزنامه‌نگار ایرانی را در شهر مزار شریف در شمال افغانستان کشته بودند، جنایتی که ایران را به بسیج نیروها در مرز خود با افغانستان واداشت. پس از سال‌ها خصومت، مقامات ایرانی و آمریکایی دریافتند که اهداف مشترکی دارند.

ایران مدت‌ها از دشمنان اصلی طالبان، یعنی ائتلاف شمال، حمایت می‌کرد. تنها چند روز قبل از حملات یازده سپتامبر ، عوامل القاعده که خود را روزنامه‌نگار جا زده بودند، احمد شاه مسعود، رهبر افسانه‌ای ائتلاف شمال، را به قتل رساندند، تروری که نشان از حمله قریب‌الوقوع طالبان برای نابودی همیشگی ائتلاف شمال و تثبیت کنترل افغانستان داشت. ایران شیعه از ظهور منطقه‌ای رادیکالیسم سنی در قالب طالبان خشکه‌مقدس، القاعده جاه‌طلب و سایر جناح‌های شبه‌نظامی و همچنین بی‌ثباتی بیشتر در مرزهای شرقی خود بیم داشت - ایران در آن زمان و اکنون میزبان بسیاری از پناهندگان افغان بود. برخی تخمین‌ها در سال‌های اخیر این رقم را تا هشت میلیون نفر، تقریباً ده درصد از جمعیت، تخمین زده‌اند.

ایران از طریق اشکالی از همکاری که امروزه باورنکردنی به نظر می‌رسد، در حمله آمریکا به افغانستان نقش داشت. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ایالات متحده کمک اطلاعاتی و پشتیبانی لجستیکی ارائه داد و هماهنگی میدان نبرد با نیروهای اتحاد شمال را تسهیل کرد. دیپلمات‌های آمریکایی، رایان کراکر و زلمی خلیل‌زاد، در جلساتی با همتایان ایرانی و افسران ارشد سپاه، از جمله فرماندهان ارشد، احتمالاً حتی سلیمانی، شرکت کردند. کمی بیش از دو ماه پس از حملات یازده سپتامبر، طالبان از کابل و سایر شهرهای بزرگ بیرون رانده شدند. دیگر خبری از امارت طالبان در افغانستان نبود.

ایران و ایالات متحده هنوز می‌توانند روابط خود را عادی کنند.

ایران در شکل‌دهی دولتی که جایگزین طالبان می‌شد، منافعی داشت. این کشور در کنفرانس بن در دسامبر ۲۰۰۱ که آینده افغانستان را تعیین کرد، از نزدیک با ایالات متحده همکاری کرد. دو کشور اهداف مشترکی برای ایجاد یک نظم سیاسی جدید در افغانستان داشتند که آن را از طریق یک ­دولت دموکراتیک فراگیر، متحد و تثبیت کند. جیمز دابینز، که رهبری تلاش‌های ایالات متحده در این کنفرانس را بر عهده داشت، بعداً از همتای ایرانی خود، دیپلمات جواد ظریف، به خاطر ایجاد اجماع بین همه جناح‌های افغان بر سر تدوین قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات دموکراتیک برای تشکیل دولت جدید در کابل قدردانی کرد. و ظریف نیز به نوبه خود از سلیمانی، فرمانده سپاه پاسداران، به خاطر جلب مصالحه از سوی ائتلاف شمال برای تسهیل توافق در بن، قدردانی کرد.

با نگاهی به گذشته، این همکاری نادر فرصتی برای بهبود روابط بین ایران و ایالات متحده بود. همکاری در افغانستان می‌توانست به عنوان یک اقدام اعتمادساز قابل توجه و همچنین انگیزه‌ای برای کاهش تنش‌ها و سپس به طور بالقوه حتی عادی‌سازی تدریجی روابط باشد. موفقیت در افغانستان می‌توانست این رابطه را در مسیر متفاوتی قرار دهد.

این اتفاق نیفتاد. در ژانویه ۲۰۰۲، تقریباً بلافاصله پس از کنفرانس بن، اسرائیل یک محموله سلاح ایرانی برای حماس را توقیف کرد. برای ایران، همکاری با ایالات متحده در افغانستان به معنای تغییر جهت استراتژی ایران که در تمام جنبه‌های سیاست منطقه‌ای ایران اعمال شود، نبود. آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، تنها یک گشایش آزمایشی بود که هنوز به طور کامل به ثمر نرسیده بود؛ تهران به این سرعت سیاست خاورمیانه‌ای خود را تغییر نداد و همچنان به تقویت نیروهای نیابتی خود ادامه داد. رئیس جمهور ایالات متحده جورج دبلیو بوش خشم و نگرانی خود را نشان داد. سپس تصمیم گرفت از گشایش در افغانستان برای پذیرش ایران و اعمال فشار ملایم برای تغییر در سیاست منطقه‌ای آن استفاده نکند. در عوض، ایران را به عنوان یک دشمن سرسخت معرفی کرد و حسن نیت ناشی از تحولات افغانستان را نادیده گرفت. بوش در سخنرانی سالانه خود در ژانویه ۲۰۰۲، ایران را در زمره اعضای «محور شرارت» قرار داد.

واشنگتنِ سرزنده و سرمست از پیروزی سریع و قاطع در افغانستان، انرژی خود را صرف پیگیری به اصطلاح جنگ علیه تروریسم کرد. و در آن جنگ، ایران فقط می‌توانست یک هدف باشد، نه یک متحد؛ همکاری آن در افغانستان دیگر اهمیت چندانی نداشت. گذشته از همه اینها، همانطور که بسیاری از مقامات آمریکایی معتقد بودند، ایدئولوژی اسلام‌گرایان به دلیل موفقیت انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ به یک پدیده جهانی تبدیل شد (بی‌توجه به اینکه شیعه‌گرایی افراطی رژیم ایران، آن را از ستیزه‌جویی سنی گروه‌هایی مانند القاعده جدا می‌کرد). طبق این دیدگاه، اسلام‌گرایی تا زمانی که جمهوری اسلامی سرنگون نشود، شکست نخواهد خورد. پس از حمله ایالات متحده به عراق، در مارس ۲۰۰۳، بسیاری از ایرانیان از این می‌ترسیدند که فقط مسئله زمان است که نیروهای آمریکایی به سراغ آنها بیایند. به قول حسن کاظمی قمی ، اولین سفیر ایران در بغداد پس از حمله آمریکا و سقوط صدام حسین، حاکم عراق، گفت: «بعد از عراق نوبت ایران بودبنابراین ایران سعی کرد ایالات متحده را آرام کند. در ماه مه ۲۰۰۳، خاتمی، رئیس جمهور اصلاح‌طلب این کشور، پیشنهادی برای مذاکره و از جمله نقشه راهی برای حل «تمام مسائل معوقه بین دو کشور»، به‌ویژه برنامه هسته‌ای نوپای ایران و سیاست گسترده‌تر آن در خاورمیانه، به واشنگتن ارسال کرد. کاخ سفید حتی دریافت این پیشنهاد را تأیید نکرد.

این مخالفت باعث شد جمهوری اسلامی مواضع خود را سخت‌تر کند و خود را برای درگیری آماده کند. برخلاف حمله ایالات متحده به افغانستان، حمله ایالات متحده به عراق هیچ گشایشی با ایران ایجاد نکرد، بلکه دو کشور را در مقابل هم قرار داد. با توجه به تعداد مقامات دولت بوش که تهران را تهدیدی جدی می‌دانستند، دلیل خوبی وجود داشت که ایران معتقد باشد که باید از خودش محافظت کند. در هرج و مرجی که پس از سقوط صدام ایجاد شد، ایران احتمالاً با سوریه همکاری کرد تا باتلاقی را که ایالات متحده اکنون در عراق با آن روبرو بود، عمیق‌تر کند. شورشیان سنی با حمایت سوریه، و شبه‌نظامیان شیعه با حمایت ایران، با نیروهای آمریکایی جنگیدند. با فراگیر شدن خشونت در عراق، پروژه آمریکا در آنجا محکوم به شکست بود.

بدین ترتیب رهبران ایران از آنچه که بیش از همه از آن می‌ترسیدند، جلوگیری کردند: اینکه ارتش پیروز آمریکا در عراق به لشکرکشی خود به سمت شرق به داخل ایران ادامه دهد. اما دیدگاه‌های آمریکا نسبت به ایران تنها تیره‌تر شد. ایران، به نوبه خود، به این نتیجه رسید که می‌تواند با درگیر کردن منابع ایالات متحده در صحنه‌های مختلف در سراسر خاورمیانه، تهدید آمریکا را به بهترین شکل مدیریت کند. ایالات متحده که از درگیری‌های طولانی خسته شده بود، از منطقه بیزار می‌شد و به دنبال جنگ با ایران نمی‌رفت. به نظر می‌رسید تصمیم واشنگتن برای خروج نیروها از عراق در سال ۲۰۱۱، طرز فکری ایران را تأیید می‌کرد. هر چه مقامات آمریکایی از ترک منطقه بیشترصحبت می‌کردند،به همان اندازه ایران استراتژی خود را خردمندانه می­پنداشت.

این استراتژی همچنین باعث تغییر موازنه قدرت در داخل ایران شد. نیروهای امنیتی در خط مقدم مبارزه با واشنگتن، کنترل سیاست خارجی ایران را به دست گرفتند. در کوره عراق، نیروی قدس، لشکر اعزامی سپاه پاسداران که بر عملیات نظامی و اطلاعاتی غیرمتعارف نظارت دارد، از یکی از کوچکترین واحدهای خود به یک نیروی منطقه‌ای گسترده تبدیل شد که بر تصمیم‌گیری‌های سیاست خارجی ایران تسلط داشت. فرماندهان نیروی قدس، سلیمانی و معاونش اسماعیل قاآنی ، در سال ۲۰۰۱ با همتایان آمریکایی خود در افغانستان همکاری کرده بودند. در طول جنگ عراق، آنها این نیرو را به یک شبکه نظامی برای نبرد با ایالات متحده در سراسر خاورمیانه تبدیل کردند.

فرار یا پیشرفت غیر منظره؟

طلوع کاذب روابط با ایالات متحده پس از حملات یازده سپتامبر، رهبران ایران را متقاعد کرد که واشنگتن هرگز حاضر به پذیرش ایران انقلابی نخواهد بود. تهران سیاست‌های ایالات متحده، از جمله ساخت پایگاه‌های نظامی در افغانستان، خلیج فارس و آسیای مرکزی و تشدید تحریم‌ها بر اقتصاد ایران ­، را به عنوان سیاست‌هایی با هدف تغییر رژیم در تهران درک می‌کرد. بلافاصله پس از جنگ عراق، حاکمان ایران گمان کردند که باید با اتخاذ سیاست‌های منطقه‌ای تهاجمی، ایجاد برنامه هسته‌ای و تقویت قابلیت‌های پهپادی و موشکی ایران، در برابر ایالات متحده مقاومت کرده و آن را بازدارند. اقتصاد، نهادهای دولتی و سیاست کشور باید در خدمت این مقاومت سازماندهی می‌شد.

افشاگری دیگری فضا را مسموم‌تر کرده بود. تمایل ایران به دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای. برنامه هسته‌ای این کشور در حالی آشکار شد که ایالات متحده در حال آماده شدن برای جنگ عراق بود. در آن زمان، پس از قرار گرفتن ایران در«محور شرارت»، روابط ایالات متحده و ایران در سراشیبی نزولی قرار داشت. کشف یک برنامه هسته‌ای مخفی تنها احتمال درگیری را افزایش داد. ایران فرض کرد که ایالات متحده برنامه هسته‌ای را بهانه‌ای برای شروع جنگ قرار خواهد داد ، همانطور که در توجیه حمله به عراق نیز چنین کرده بود. واشنگتن، به نوبه خود، نمی‌خواست یکی از اعضای «محور شرارت» به قابلیت‌های هسته‌ای دست یابد. اما در پایان دولت بوش در سال ۲۰۰۹، مقامات آمریکایی با تداوم ناکامی­های ایالات متحده در عراق، به راه‌حل‌های نظامی برای مشکل ایران بی‌علاقه شده بودند. دیپلماسی باید جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران را مهار می‌کرد نه جنگ. بنابراین فرصت دیگری برای ایران و ایالات متحده فراهم شد تا از درگیری و تنش به سمت یک رابطه صلح‌آمیزتر فاصله بگیرند.

ایالات متحده می‌توانست این مسیر را زودتر طی کند. در سال ۲۰۰۳، فرانسه، آلمان و بریتانیا با ایران بر سر توافقی مذاکره کردند که در ازای لغو تحریم‌ها، رشد برنامه هسته‌ای این کشور را که هنوز کوچک و محدود بود، متوقف می‌کرد. دولت بوش در سال ۲۰۰۴ با اصرار بر اینکه ایران باید کل برنامه هسته‌ای خود را کنار بگذارد و در ازای آن هیچ امتیازی دریافت نکند، این توافق را به شکست کشاند.

دیپلماسی هسته‌ای باید کف روابط باشد، نه سقف آن.

در نگاهی به گذشته، ثابت شد که وتو اشتباه بود. برنامه هسته‌ای ایران بدون هیچ محدودیتی، همچنان گسترش یافت، زیرا اظهارات مبالغه­آمیز ضد آمریکایی و انکار هولوکاست توسط محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور جدید ایران، دیپلماسی را بسیار دشوارتر کرد. همچنین تهران بیشتر متقاعد شد که واشنگتن علاقه‌ای به تعامل دیپلماتیک معنادار، حتی در مورد مسئله هسته‌ای، ندارد. حسن روحانی، مذاکره‌کننده ارشد هسته‌ای ایران در سال ۲۰۰۳، پس از جانشینی احمدی‌نژاد، در سال ۲۰۱۳ که به ریاست جمهوری رسید، دیپلماسی هسته‌ای را امتحان کرد. اما در سال ۲۰۰۴، او و دیگر رهبران ایران به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده به سرعت توافق حاصله از مذاکره با اروپا را رد کرده است، زیرا برنامه هسته­ای ایران آنقدر کوچک و محدود است که برای آمریکا ارزش دیپلماسی و امتیازدهی ندارد. ایران به برنامه بسیار بزرگتری نیاز داشت تا ایالات متحده را وادار به آمدن به میز مذاکره بکند. این فرض، زیربنای فعالیت‌های ایران در دوره حکومت اوباما، دولت اول ترامپ و بایدن بود. و در هر دوره، عدم دستیابی به یک توافق هسته‌ای پایدار، تنها ایران را تشویق می‌کرد تا برنامه خود را بیشتر گسترش دهد.

اگر واشنگتن از تلاش اروپا حمایت می‌کرد، برنامه هسته‌ای ایران احتمالاً کوچک باقی می‌ماند و خودِ این توافق می‌توانست پیامدهای دگرگون‌کننده‌ای داشته باشد. این توافق می‌توانست باعث شود تهران از واشنگتن کمتر بترسد و در نتیجه، ایران در عراق رفتار متفاوتی داشته باشد و به راحتی با دشمنی آمریکا روبرو نشود. در مقابل، وتوی ایالات متحده، تهران را بیشتر متقاعد کرد که برداشتش از نیات آمریکا درست است. واشنگتن فقط تحت تأثیر قدرت قرار می‌گرفت. برای بازدارندگی ایالات متحده، ایران باید هم یک برنامه هسته‌ای بزرگ‌تر می‌ساخت و هم جنگ نامتقارن خود را در عراق و فراتر از آن گسترش می‌داد.

ایران درست حدس زده بود که یک برنامه هسته‌ای بزرگتر، محاسبات واشنگتن را تغییر خواهد داد. تا سال ۲۰۱۱، برنامه ایران به طور قابل توجهی رشد کرده بود و اگرچه تخمین‌ها متفاوت است، اما هنوز به مرحله گریز هسته‌ای نزدیک نشده بود. این موضوع نتوانست اسرائیل را مطمئن کند. اسرائیل که از سرعت پیشرفت ایران وحشت زده شده بود، تهدید کرد که برای جلوگیری از نزدیک شدن ایران به بمب، به ایران حمله خواهد کرد. اما آخرین چیزی که دولت اوباما می‌خواست، درگیر شدن در یک جنگ دیگر در خاورمیانه بود. این دولت مصمم بود که تنها راه جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته‌ای، از طریق دیپلماسی است.

رئیس جمهور باراک اوباما ابتدا با افزایش تحریم‌های اقتصادی علیه ایران در سال ۲۰۱۰، سپس با اتخاذ لحنی متفاوت، راه را برای مذاکرات هموار کرد و به تهران فهماند که واشنگتن به دنبال تغییر رژیم نیست. اوباما می‌دانست که اولتیماتوم‌های گسترده و اجبار، ایران را به کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای خود وادار نمی‌کند. بنابراین، ایالات متحده موافقت کرد که در ازای کاهش تحریم‌ها، برای محدود کردن برنامه ایران مذاکره کند.

از سوی دیگر، حکام ایران در مورد پیشنهاد اوباما دچار تشتت بودند. سپاه پاسداران و متحدان سیاسی آن تردید داشتند که دولت اوباما تفاوت چندانی با دولت قبلی داشته باشد. آنها فکر می‌کردند دیپلماسی نتایج معناداری به همراه نخواهد داشت، بلکه نشان‌دهنده ضعف خواهد بود و توجه را از تهدیدی که ایالات متحده برای ایران ایجاد کرده بود، منحرف می‌کند. اما یک جناح میانه‌رو به رهبری روحانی که در سال ۲۰۱۳ رئیس جمهور شد، استدلال می‌کرد که دیپلماسی موفق با ایالات متحده تنش‌ها را کاهش می‌دهد، فشار بر اقتصاد ایران را کم می‌کند ­و روابط بین دو کشور را از نو تنظیم می‌کند. این جناح امیدوار بود که دیپلماسی نتایج مثبتی را به همراه داشته باشد که ایران در تلاش‌های قبلی خود برای ایجاد روابط حسنه با ایالات متحده از آن محروم شده بود: همکاری در افغانستان در سال ۲۰۰۱، پیشنهاد مذاکره در سال ۲۰۰۳ و توافق هسته‌ای امضا شده با اروپا در سال ۲۰۰۳ که پس از امتناع واشنگتن از همراهی با آن، به شکست انجامید.

دو سال مذاکرات فشرده بین ایران، چین، روسیه، ایالات متحده و سه قدرت اروپایی که توافق قبلی را مذاکره کرده بودند، دنبال شد. این مذاکرات در نهایت به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵ منجر شد. در ازای کاهش تحریم‌ها، برجام محدودیت‌های شدیدی را بر دامنه فعالیت‌های هسته‌ای ایران حداقل برای یک دهه اعمال کرد ­و این فعالیت‌ها را تحت بازرسی‌های دقیق بین‌المللی قرار داد. از آن زمان تاکنون بحث‌های زیادی در مورد اینکه آیا این توافق به طور مؤثر جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران را مهار کرده است یا خیر و اینکه آیا ایالات متحده می‌توانسته خواسته‌های سختگیرانه‌تری را در میز مذاکره از ایران مطرح کند، وجود داشته است - تردیدی که در تهران توسط منتقدان این توافق که معتقد بودند ایران در ازای دریافت امتیاز بسیار کم، امتیازات زیادی داده است، تکرار می‌شد. اما این توافق برنامه ایران را به عقب راند و در ۱۱ گزارش جداگانه، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ناظر هسته‌ای سازمان ملل متحد، پایبندی ایران به مفاد برجام را تأیید کرد. برجام از یک جنبه مهم دیگر نیز حائز اهمیت بود: این توافق نشان‌دهنده یک پیشرفت در روابط ایالات متحده و ایران بود. پس از دهه‌ها خصومت، ایالات متحده و ایران سرانجام به توافقی دست یافتند و حداقل تا جایی که به ایران مربوط می‌شد، آن را با موفقیت اجرا کردند.

برجام دستاورد بزرگی در اعتمادسازی بود. اگر این توافق پابرجا می‌ماند، می‌توانست مبنایی برای توافق‌های بعدی در مورد برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران و سیاست‌های منطقه‌ای آن باشد. کاهش تحریم‌ها بر اقتصاد ایران می‌توانست با تقویت جناح‌های میانه‌رو متکی به آرای طبقه متوسط و تضعیف نفوذ محافظه‌کاران و تندروها در تصمیمات سیاست خارجی، پویایی سیاسی در داخل تهران را تغییر دهد. با گذشت زمان، روابط بین ایران و ایالات متحده می‌توانست به سمت عادی‌سازی بیشتر پیش برود.

با این حال، این توافق آن گشایش رو به رشدی را که برخی از طرفدارانش به آن امیدوار بودند، به ارمغان نیاورد. موافقت با برجام بلافاصله استراتژی کلی ایران را تغییر نداد. سپاه پاسداران و متحدان سیاسی آن در مجلس و نهادهای قدرتمند اقتصادی و سیاسی فرادولتی تصور می‌کردند که با وجود پیشرفت دیپلماتیک، هیچ نشانه‌ای از تغییر اساسی در روابط ایران و آمریکا وجود ندارد. ایالات متحده همچنان یک تهدید فوری محسوب می‌شد و هیچ تلاشی برای تغییر این تصور انجام نداده بود. هسته سخت(تندروها) در تهران، به مخالفت شدید داخلی در ایالات متحده با برجام به عنوان سندی دال بر عدم تغییرسیاست ایالات متحده در قبال ایران، تاکید داشتند. در ماه‌های پس از امضای توافق، واشنگتن در لغو تحریم‌ها علیه تهران تعلل کرد و این امر به طور پیوسته فضای ایران را تیره‌تر کرد. تندروهای ایرانی استدلال می‌کردند که همه اینها حیله‌ای برای محروم کردن ایران از تجهیزات هسته‌ای‌اش بوده و ایران را در برابرسیاست تغییر رژیم تحت حمایت آمریکا آسیب‌پذیر کرده است. بنابراین، ایران باید به سیاست‌های منطقه‌ای خود - مانند تعهد خود به حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه، شورشیان حوثی در یمن، حزب‌الله در لبنان و شبه‌نظامیان مختلف در عراق - که از سال ۲۰۰۳ برای بازدارندگی در برابر تجاوز آمریکا ضروری بوده است، ادامه دهد.

تشنج‌های بهار عربی محاسبات ایران را پیچیده‌تر کرد. تهران ناآرامی‌های مردمی که سراسر جهان عرب را فرا گرفته بود، به عنوان فرصتی جدید برای گسترش نفوذ منطقه‌ای خود می‌دید. این فرصت با خطرات جدیدی همراه بود. سقوط اسد در سوریه، متحد ایران، یک شکست استراتژیک قابل توجه بود. این امر حزب‌الله، نیروی نیابتی لبنانی ایران، را منزوی و تضعیف می‌کرد. یک دولت سنی احیا شده در سوریه که توسط قدرت‌های غربی و سایر قدرت‌های عربی حمایت می‌شد، می‌توانست دستاوردهای ایران در عراق را نیز به عقب براند. ایران احساس کرد که ایالات متحده در تلاش است تا شاخک‌های اختاپوس را - قبل از بریدن سر آن در تهران - قطع کند. حاکمان ایران، به ویژه سپاه پاسداران و متحدان سیاسی آن، به این نتیجه رسیدند که هدف واقعی تلاش‌های آمریکا برای سرنگونی اسد، پایان جمهوری اسلامی است. سپاه پاسداران به هر قیمتی در برابر این نتیجه مقاومت خواهد کرد. همانطور که فرمانده مسئول آن در سوریه گفت: «آنچه ما با از دست دادن سوریه از دست می‌دهیم، بیش از آن چیزی است که در عراق، لبنان و یمن در معرض خطر داریم.» بنابراین ایران از سال ۲۰۱۱ با قدرت در سوریه برای نجات اسد مداخله کرد و در همان سال نیز از نیروهای حوثی در یمن که در جنگ داخلی آنجا دست بالا را داشتند، حمایت کامل خود را اعلام کرد.

ایران باعث فروپاشی برجام نشد، بلکه ایالات متحده این کار را کرد.

در واقع، تهران یک اقدام متعادل‌کننده‌ی ناپایدار را انتخاب کرد: برنامه‌ی هسته‌ای خود را کاهش داد، اما در تقابل با ایالات متحده و متحدان عربش، به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، حضور منطقه‌ای خود را حفظ و گسترش داد. این متحدان آمریکا مزیت و نفع اندکی در توافق هسته‌ای می‌دیدند، اما از قدرت نمائی منطقه‌ای ایران بسیار می‌ترسیدند. آنها می‌خواستند ایالات متحده به جای برنامه‌ی هسته‌ای این کشور، بر مهار نفوذ منطقه‌ای ایران تمرکز کند. آنها تقریباً به محض امضای توافق در سال ۲۰۱۵، با اسرائیل که مخالف دیپلماسی ایالات متحده با ایران بود، دست به دست هم دادند تا علیه برجام در واشنگتن لابی کنند. این تلاش‌ها زمانی پاداش داده شد که ترامپ رسماً ایالات متحده را در سال ۲۰۱۸ از برجام خارج کرد.

سیاست خارجی ایران بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ عمیقاً متناقض بود. به گفته ظریف، وزیر امور خارجه آن دوره، ایران در کشمکش بین دیپلماسی و میدان نبرد - که دومی تعبیر او برای سپاه پاسداران و استراتژی منطقه‌ای آن است - فلج شده بود و به دلیل «ترجیح دادن میدان نبرد بر دیپلماسی» متحمل رنج شد. از سوی دیگر، سیاست ایالات متحده به جای آنچه دیپلماسی هسته‌ای به تازگی به دست آورده بود، بر اقدامات سپاه پاسداران متمرکز بود. واشنگتن در آن زمان امکان استفاده از موفقیت در میز مذاکره را به عنوان مبنایی برای تأثیرگذاری بر جایگاه منطقه‌ای تهران در نظر نگرفت. در نتیجه، تسلیم این ایده شد که برجام کافی نیست چراکه سیاست‌های منطقه‌ای ایران را دربر نمی­گیرد. ایالات متحده به جای کنار گذاشتن دیپلماسی برای مجازات ایران به دلیل رفتار منطقه‌ای‌اش، می‌توانست دستاوردهای دیپلماتیک خود را حفظ کند، حتی در حالی که علیه سیاست‌های منطقه‌ای ایران مقاومت می‌کرد. به عبارت دیگر، می‌توانست در برجام بماند و از این اهرم برای دنبال کردن توافق دیگری استفاده کند که تجاوز ایران در منطقه را محدود می‌کرد.

اگر ایالات متحده این مسیر را دنبال می‌کرد، برنامه هسته‌ای ایران محدود به پارامترهای تعیین‌شده توسط برجام باقی می‌ماند؛ حتی پس از بمباران اسرائیل و آمریکا، برنامه هسته‌ای ایران احتمالاً بسیار نزدیک‌تر به نقطه گریز هسته‌ای نسبت به دهه گذشته است ­­، حداقل از نظر دانش فنی و توانایی بازسازی یک برنامه پیشرفته. هر چه این توافق مدت بیشتری پابرجا می‌ماند، اعتماد بیشتری بین ایران و ایالات متحده ایجاد می‌شد که واشنگتن می‌توانست از آن برای تأثیرگذاری بر رفتار منطقه‌ای تهران استفاده کند.

یک توافق هسته‌ای موفق می‌توانست تصور ایران از تهدید ایالات متحده را کاهش دهد. این به نوبه خود به ایران اجازه می‌داد تا فعالیت‌های منطقه‌ای دردسرساز خود را کاهش دهد و حتی در مورد محدودیت‌های برنامه موشکی خود بحث کند. دستاوردهای اقتصادی که با ماندن در برجام حاصل می‌شد، ایران را متقاعد می‌کرد که به توافق پایبند باشد و از پوشش دیپلماسی برای تحریکات بیشتر استفاده نکند. با وجود ناامیدی در تهران از سرعت کند لغو تحریم‌ها، ایران باعث فروپاشی برجام نشد. ایالات متحده این کار را کرد. این همچنان مهمترین فرصت از دست رفته برای ترمیم روابط بین دو کشور است.

یک عقب‌نشینی سرنوشت‌ساز

فروپاشی برجام تنش‌ها بین تهران و واشنگتن را به شدت افزایش داد. ترامپ پس از لغو این توافق، تحریم‌های شدیدی را به عنوان بخشی از کمپین «فشار حداکثری» علیه ایران اعمال کرد. هدف اعلام شده این کمپین، مجبور کردن ایران به بازگشت به میز مذاکره بود. اما ایران این ترفند ترامپ را چیزی جز تلاش برای تغییر رژیم از طریق خفه کردن اقتصاد کشور ­و تضعیف نهادهای دولتی آن برای تشویق شورش مردمی تلقی نکرد. ایران با از سرگیری شدید فعالیت‌های هسته‌ای و غنی‌سازی اورانیوم فراتر از سطوح مجاز در برجام، به این اقدام پاسخ داد. ایران همچنین در سال ۲۰۱۹ اقدامات تهاجمی‌تری در سراسر خاورمیانه انجام داد، از جمله حمله به تانکرهای نفتی در آب‌های امارات متحده عربی در ماه مه، سپس سرنگونی یک پهپاد آمریکایی در ماه ژوئن و سپس حمله به تأسیسات نفتی عربستان سعودی در ماه سپتامبر. این تشدید خشونت‌ها منجر به یک رویداد تکان‌دهنده شد: ترامپ دستور ترور سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، را در ژانویه ۲۰۲۰، در حالی که ژنرال در عراق بود، صادر کرد. مرگ او ایرانیان را خشمگین کرد. جمهوری اسلامی با حمله به یک پایگاه نظامی در عراق که محل استقرار نیروهای آمریکایی بود، تلافی کرد. ایران و ایالات متحده سپس در آستانه جنگ قرار گرفتند. در کمتر از پنج سال، امید به گشایشی جدید در روابط، جای خود را به درگیری آشکار داد.

انتخاب جو بایدن به عنوان رئیس جمهور در سال ۲۰۲۰ و بازگشت یک ­دولت دموکرات در سال ۲۰۲۱ می‌توانست تنش‌های فزاینده را متوقف کند. در طول مبارزات انتخاباتی، نامزدهای دموکرات، از جمله بایدن، تمایل خود را برای احیای برجام نشان داده بودند. با این حال، بایدن پس از روی کار آمدن، تردید کرد. او به جای بازگشت به سیاست دوران اوباما، موضع ترامپ مبنی بر فشار حداکثری را پذیرفت. دولت اصرار داشت که ایران ابتدا باید تمام تعهدات خود را تحت برجام انجام دهد و تنها پس از آن ایالات متحده بازگشت به این توافق را در نظر خواهد گرفت. در این میان، تحریم‌های فشار حداکثری همچنان پابرجا خواهند ماند. ماه‌های اولیه دولت بایدن با پایان ریاست جمهوری روحانی همزمان بود. روحانی و تیمش معماران برجام بودند و می‌خواستند شاهد احیای آن باشند. اما آنها اشتیاقی در بایدن پیدا نکردند. آنچه تهران می‌دید، تداوم همان سیاست بود. بایدن، مانند سلف خود، خواهان تغییر رژیم در ایران بود.

ایالات متحده در آوریل ۲۰۲۱ با مذاکره با ایران در وین موافقت کرد. اما تا آن زمان، ایران به این نتیجه رسیده بود که هیچ تغییر واقعی در سیاست ایالات متحده ایجاد نخواهد شد. رهبران ایران اعلام کردند که این کشور غنی‌سازی اورانیوم را تا ۶۰ درصد خلوص آغاز خواهد کرد. تشدید تنش‌ها نگران‌کننده بود زیرا ایران را به گریز هسته‌ای بسیار نزدیک‌تر می‌کرد. در مواجهه با این تهدید، دولت بایدن مسیر خود را تغییر داد تا تأکید بیشتری بر مذاکره با ایران داشته باشد و در مورد گام‌های مشخصی که ایالات متحده را به برجام بازمی‌گرداند و تحریم‌های ایران را در ازای پایبندی کامل ایران به تعهداتش ذیل این توافق لغو می‌کند، بحث کند. با این حال، در آن زمان، ریاست جمهوری روحانی به پایان خود رسیده بود. قرار بود ابراهیم رئیسی، یکی از مخالفان سرسخت برجام، به زودی جای او را بگیرد .

در همین زمینه بود که ایران تصمیم گرفت از جنگ تمام عیار روسیه علیه اوکراین در سال ۲۰۲۲ حمایت کند. ایران در طول جنگ داخلی سوریه روابط اطلاعاتی و نظامی نزدیکی با روسیه برقرار کرده بود (روسیه نیز طرف اسد را گرفت)، اما اکنون همکاری استراتژیک خود با مسکو را برای حفظ بقای خود در مقابل تلاش‌های مصمم آمریکا برای منزوی کردن و سرکوب جمهوری اسلامی، حیاتی می‌دانست. حمایت از روسیه، به نوبه خود، اروپا را از خود بیگانه کرد. و بهانه و دلیل بیشتری را برای واشنگتن جهت فشار آوردن به تهران داد. بنابراین روابط ایالات متحده و ایران با درگیری ایالات متحده و اروپا با روسیه توسعه‌طلب گره خورد. اگر دولت بایدن قبل از حمله روسیه به اوکراین با ایران به توافق می‌رسید، تهران در روابط خود با اروپا آنقدر خود را در معرض خطر نمی‌دید که به فکر کمک به روسیه در اوکراین یبافتد. اما از آنجایی که بایدن حاضر نبود از سیاست ترامپ برای بازگرداندن توافقی که اوباما با آن موافقت کرده بود، دست بکشد، ایران تصمیم گرفت که باید روابط خود را با روسیه تقویت کند و این به نوبه خود کار دیپلماسی را دشوارتر کرد. هم ایران و هم ایالات متحده حتی کمتر از قبل به یکدیگر اعتماد داشتند و واشنگتن مجبور بود با تهرانی لجبازتر مقابله کند. مذاکرات غیرمستقیم بین ایران، ایالات متحده و دیگر امضاکنندگان برجام نمی‌توانست به موفقیتی منجر شود. دولت بایدن تضمین نمی‌کرد که توافق پایدار بماند، زیرا هر توافقی پس از تغییر دولت می‌توانست لغو شود و تندروهای حاکم در تهران حاضر نبودند ریسک خروج مجدد ایالات متحده از یک توافق مذاکره‌شده را بپذیرند.

از میان آوار

در سال‌های بعد، موقعیت منطقه‌ای ایران به طور قابل توجهی از هم پاشیده است. پس از حملات حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل به طور سیستماتیک نیروهای نیابتی ایران در منطقه را سرکوب کرده و به حماس در غزه آسیب جدی وارد کرده و حزب‌الله را در لبنان تضعیف کرده است. فروپاشی رژیم اسد در دسامبر ۲۰۲۴، ایران را از یکی از مفیدترین متحدان منطقه‌ای خود محروم کرد و چشم‌انداز ظهور یک سوریه ضد ایرانی و تحت رهبری سنی‌ها را افزایش داد. در سال‌های ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، نیروهای اسرائیلی به عمق خاک ایران حمله کردند و آسیب‌پذیری‌های اطلاعاتی عظیم در تشکیلات امنیتی ایران و همچنین ناتوانی نسبی جمهوری اسلامی در آسیب رساندن به اسرائیل با زرادخانه موشکی و پهپادی خود را آشکار کردند. با این حال، حتی پس از ویرانی‌هایی که ترامپ بر سایت‌های هسته‌ای ایران وارد کرد، هنوز اطلاعات زیادی در مورد وضعیت برنامه هسته‌ای ایران وجود ندارد و احتمال اینکه رهبران ایران، که به گوشه‌ای رانده شده‌اند، هنوز بتوانند برای توسعه بمب تلاش کنند، در ابهام مانده است.

اگر ترامپ نمی‌خواهد ایران از الگوی کره شمالی پیروی کند و به یک کشور هسته‌ای تبدیل شود - و نمی‌خواهد برای جلوگیری از این نتیجه به جنگ با ایران ادامه دهد - پس دولت او باید به دنبال یک راه حل دیپلماتیک باشد. ایران نیز به همین ترتیب، خواهان جنگ با ایالات متحده نیست و نمی‌تواند به سرعت یا به راحتی زرادخانه‌ای از سلاح‌های هسته‌ای برای جلوگیری از حملات اسرائیل و ایالات متحده بسازد. تهران چاره‌ای جز جدی گرفتن دیپلماسی ندارد. ایران و ایالات متحده قبلاً در مقاطع مشابهی قرار داشته‌اند و بین رویارویی و سازش انتخاب کرده‌اند. دو کشور باید دیپلماسی را نه تنها برای انعقاد یک توافق فوری در مورد قابلیت‌های هسته‌ای ایران، بلکه برای ایجاد اعتماد و ترسیم مسیر جدیدی برای روابط خود، بپذیرند. دیپلماسی هسته‌ای باید فقط آغاز این رابطه باشد - کف، نه سقف این رابطه.

دولت ترامپ معتقد است که جنگ ۱۲ روزه به اندازه کافی ایران را تحت فشار قرار داده است تا رهبران ایران را به خودکاوی واقعی وادار کند. اما اگر تهران بخواهد به نتایج درستی برسد - و احساس کند که می‌تواند از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای و سیاست منطقه‌ای تهاجمی خود دست بکشد - باید دیپلماسی را به عنوان مسیری معتبر برای دستیابی به دستاوردهایی که تاکنون از آن دور مانده‌اند، ببیند. هر چقدر هم که بعید به نظر برسد، کمپین بمباران ترامپ می‌تواند به پیشرفتی منجر شود، اما تنها در صورتی که هر دو کشور بتوانند تاریخچه اشتباهات خود را پشت سر بگذارند و با بصیرت و صبر به دیپلماسی نزدیک شوند.


برچسب‌ها: ایران, آمریکا, برجام, جنگ 12 روزه
+ نوشته شده در  شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۴ساعت 17:54  توسط یداله فضل الهی  |