بخش دوم: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

1-   خاستگاه هويتي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

تعامل و تلاقي هنجارها، به ويژه تطور ابعاد دروني هنجارها در آستانه انقلاب اسلامي به ظهور هويتِ متشخصّي در ايران منتهي شد كه عنوان «اسلامي»، معرِّف آن است. با شكل‌گيري و ظهور هويت جديد در قالب جمهوري اسلامي ايران، چگونگي نگرش درباره قدرت و تحوّلات سياسي در روابط بين‌الملل به شدّت دچار تغيير و تحوّل شد و انگاره‌هاي مادّي براي تحليل سياست خارجي در تنگنا قرار گرفتند. در واقع اگر هافمن در تصوير و چشم‌انداز نظريه‌هاي جريان اصلي[45] بين «حقيقت» و «قدرت»، دشمني اجتناب‌ناپذيري مشاهده مي‌كرد.[46] در سيماي جديد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران «ديانت»[47] با «سياست و قدرت»[48] پيوند فاخري پيدا كردند كه با كاربست ادبيات سازه‌انگاري مي‌توان به اهميت و نقش مستقل انگاره‌هاي ديني و هويتي اذعان نمود. در امتداد اين روند، انقلاب اسلامي ضمن پيوند با مدارهاي هويتي نزديك، تئوري‌هاي قدرت[49] در معادلات كلان جهاني را به چالش كشانده و در برآيند كلي و بيروني به منزله طرح نويي تلقّي شد كه فراتر از فضاي شيعي، الهام‌بخش معنوي ملّت‌ها و نهضت‌هاي آزاديبخش، به ويژه در جوامع مسلمان شد و به تبع آن، دين اسلام از حاشيه سياست‌ها و معادلات بين‌المللي خارج شده و در مركز فضاي ذهني دنياي معاصر نشست. اين فرايند نشان مي‌دهد كه هويت‌ها همان‌گونه كه سازه‌انگاران تأكيد كرده‌اند، صرفاً مقوله‌اي فلسفي يا جامعه‌‌شناختي نيستند، بلكه متغيّري تعيين كننده در نحوه تعامل واحدهاي سياسي با يكديگر بوده و ارتباط مستقيمي با قدرت دارند. از اين رو، امروزه بسياري از پژوهشگران روابط بين‌الملل چه در دولت، چه در بخش خصوصي، دين را به عنوان عاملي توضيح دهنده در رخدادهاي جهاني پذيرفته و آن را عامل مهمي در سياست‌گذاري مي‌دانند.[50] و حتي برخي از نويسندگان و نظريه‌پردازان غربي پس از اشاره به پيشينه موضوع و تحوّلات جاري پيش‌بيني مي‌كنند كه يك جنبش جهاني و نيرومند به سود حاكميت دين در پيش است.[51] اين پژوهشگران بر خلاف واقع‌گرايان، تنها به كاركردهاي ابزارگونه آن در سياست خارجي بسنده نمي‌كنند. بلكه در وجه ايجابي به نقش مذهب به عنوان يك متغيّر مستقّل در ايجاد يكپارچگي ملي و عامل ثبات سياسي بين‌المللي مي‌پردازند. اين تلقّي سازه‌انگارانه از جايگاه و تأثير هنجارهاي ديني، امروزه به طور خاص، منزلت ايدئولوژيك ايران در بُعد بيروني به ويژه در سطح افكار عمومي منطقه و الگودهي به جنبش‌هاي اسلام‌گرا را توضيح مي‌دهد. در واقع، كاركرد اجتماعي دين و هويت جديد سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را مي‌توان به تعبير گاكسيني همان «تكوين واقعيت اجتماعي در طول زمان» ناميد.[52] كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز تبلور يافته و اصولي را به خود اختصاص داده است. بنابراين، بر خلاف جريان اصلي[53] در روابط بين‌الملل كه هويّت كنش­گران را در نظام بين‌الملل، مفروض و ايستا[54] فرض مي‌كنند، هويّتِ كنش­گران به تعبير سازه‌انگاري «ساخته»[55] مي‌شود. با اين «ساخت» است كه منافع ملي و همچنين كنش‌هاي كنش‌گران شكل مي‌گيرد. از اين منظر گفته مي‌شود كه كنش‌گران، قائم به شكلِ اجتماعي بوده و هويّت آنها محصول ساختارهاي اجتماعي بين‌الاذهاني است.[56] يكي از مهم­ترين نتايج اين توجه به هويّت، احياي تفاوت‌ها ميان دولت‌هاست. يعني واحدهاي سياسي، عملاً در سياست جهان در چهره بازيگران مختلفي جلوه‌گر مي‌شوند و دولت‌هاي گوناگون بر اساس هويّت‌هاي هر يك از دولت‌هاي ديگر، رفتار متفاوتي در قبال آنها دارند.[57] به همين دلالت است كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ويژگي‌ها و مختصات منحصر به فرد و متمايز خود را طي چندين دهه حفظ كرده و آنها را در فرايند رفتاري به كار گرفته است. به عبارت ديگر، تأثيرگذاري بافت هويتي آن محدود به دوره تدوين قانون اساسي يا مراحل اوليه شكل‌گيري انقلاب نبوده، بلكه براي مثال مي‌توان گفت كه برداشت اخلاقي و ديني از وظايف دولت موجب شد كه اعتقاد به راهبرد مواجهه با نظم هژمونيك دو ابرقدرت امپرياليستي و تلاش براي برقراري نظام عادلانه بين‌المللي و اهتمام به صدور فرهنگ انقلاب اسلامي، امتداد عملي يابد و در ادامه به مكتبي شدن سياست خارجي و به تبع آن شكل‌گيري هويّت در دولت منجر شود.[58] ماهيت اصلي اين تحوّل، هويت ديني است و در يك كلمه، صفت «اسلامي» جمهوري اسلامي ايران، معرِّف مجموعه هنجارها و ارزش‌هايي است كه تعيين كننده منافع و اهداف و چگونگي هدايت سياست خارجي مي‌باشد.[59]

تأكيد سازه‌انگاران بر خاستگاه هويتي و چگونگي بر ساختگي تحوّلات همچنين مي‌تواند ابعاد مهمي از تفاوت سياست خارجي قبل و بعد از انقلاب اسلامي را توضيح دهد. به اين معنا كه در تحليل سازه‌انگارانه جامعه ايراني داراي هويتي متكثّر و غير ثابت با خاستگاه‌هاي متعدّد در نظر گرفته مي‌شود كه برخي از عناصر هويت‌بخش آن در شرايط استبداد داخلي و نظام دو قطبي حاكم بر ايران قبل از انقلاب، در حاشيه قرار گرفته بودند، اما ملت ايران به مثابه يك حامل هوش‌مند هويتي در واكنش به تحميل فرهنگ و هويت‌سازي ناسازگار با شخصيت تاريخي خود، عناصر هويتي خود را در مقطع انقلاب به كار گرفت و ظهور متفاوتي از سياست خارجي را به نمايش گذاشت. هر چند اين روند به سادگي و به صورت تأثيرات يك سويه، انجام نپذيرفت، اما قدر مسلّم، مسئله هويت و شناخت خود و ديگران دستخوش تغييرات اساسي شد و هويت جديد، مبناي ساخت و تكوين الگوي رفتاري سياست خارجي و اساس تعيين الگوهاي دوستي و دشمني و متحدين جديد آن به شمار آمد. اين در حالي است كه بر اساس نظريه واقع‌گرايي ساختاري از آن­جا كه ساختار دو قطبي[60] و جنگ سرد[61] در نظام بين‌الملل، دستخوش تغيير نگشته بود، سياست خارجي ايران به رغم تغيير حكومت‌ها نبايد لزوماً تغيير مي‌كرد. اما [نه تنها] چنين اتفاقي حاصل نشد.[62] بلكه با تشكيل نظام جمهوري اسلامي، جوهره سياست خارجي ايران نيز تغيير يافت. از اين رو ظهور انقلاب اسلامي را بايد در رديف يكي از مصاديقي بر شمرد كه امكان خروج از ساختار مسلّط روابط بين‌الملل را تصديق كرد و قانون‌مندي ساختار مادي را كه معتقد به حقّانيت زور و قدرت بود را باطل نمود. اما از آن­جا كه نظريه‌هاي اجتماعي نيز نمي‌توانند در برگيرنده تمامي پيشرفت‌هاي حاصله باشد، تلقّي سازه‌انگاري مبني بر اين­كه هويت‌ها و نحوه تكوين هنجارها در ذيل ساختارهاي اجتماعي، مهم‌ترين عامل تعيين كننده در سياست خارجي دولت‌هاست، نيازمند تفسير خواهد بود. بدين معني كه بايد نقش ساختارهاي بين‌المللي در قياس با تطورات هويتي سياست خارجي ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي را در حدّ يك «قيد» و نه بيشتر در نظر گرفت؛ چرا كه جمهوري اسلامي ايران نه تنها در تقابل با اين ساختارها و كانون‌هاي قدرت در نظام بين‌الملل شكل گرفت، بلكه در ادامه تلاش كرد كه تحوّلات جهاني را خارج از معادله قدرت و بر مبناي مقابله با مناسبات سلطه ‌گري و سلطه‌پذيري پيگيري كند. پيرو اين بازتعريف از هويت خود و ديگران بود كه دولت برآمده از انقلاب اسلامي، خروج از سازمان پيمان مركزي يا «سنّتو» و پيوستن به «جنبش عدم تعهد» را در دستور كار قرار داد و سياستي مستقّل از قدرت‌هاي بزرگ بر اساس دوري‌گزيني همسان و مقابله‌گرايي با يك ابرقدرت بدون استظهار ابر قدرت ديگر را برگزيد. از منظر نظريات عقلانيت‌گرا[63] و رئاليستي اين نوع سياست خارجي، ايدئولوژيك و غير عقلاني است و اين، برخلاف نظر سازه‌انگاران است كه معتقدند هنجارها و ارزش‌هاي فرهنگي و مذهبي از ويژگي‌ها و مؤلفه‌هاي منافع ملي محسوب مي‌شوند و نقش مهمي در تعيين منافع ملي و جهت‌گيري قدرت مادي و سياست خارجي يك كشور دارند. بديهي است كه در اين فرايند برداشت كنش­گران ديگر از هويت و منافع نيز امري تغييرپذير و تابعي از هنجارها لحاظ مي‌شوند و سازه‌انگاران نيز بر اين تأكيد دارند. بر پايه برداشت سيّال و متغيّر كنش­گر از منافع مي‌توان برخي از تغييراتِ حادث در درون گفتمان سياست خارجي ايران را تفسير نمود. همچنانكه اين برداشت‌ها موجب شده كه دولت جمهوري اسلامي ميان دو منطق مليِ و فرا ملي خود، نوعي موازنه برقرار نمايد و يا حتي به ترجيح منافع ملي در مقاطعي از تاريخ خود روي آورد.[64] برخي نويسندگان، اين رفتار را پارادوكسيكال و نشان از سردرگمي سياست خارجي مي‌دانند. به گونه‌اي كه گاه بر حسب ملاحظات ايدئولوژيك و گاه بر حسب منافع ملي عمل مي‌شود.[65] اما به نظر مي‌رسد كه اين تغييرات و ادراك آن، تابعي از ساختار بين‌الاذهاني و فرهنگي است و چه بسا دو رويه يك سكه به حساب آيد كه از تلاقي و تداخل محورهاي اصلي سياست خارجي ايران در عرصه بين‌الملل (شامل مواردي همچون نفي سلطه‌گري و عدم تعهّد نسبت به ابرقدرت‌ها و اتّحاد اسلامي) و عرصه منطقه‌اي (مانند: مخالفت با رژيم صهيونيستي و ايجاد رابطه اصولي و عمل‌گرايانه با ديگر كشورهاي منطقه[66] با رويكردهاي داخلي به دست مي‌آيد كه مجموعاً اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را تشكيل مي‌دهند.

2-   مولفه های هویتی و اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران

اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، در واقع شاخص‌هاي كلاني هستند كه معرِّف خصوصيات اصلي و اساسي نظام سياسي جديد ايران مي‌باشند. اکثر محققین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر اصول اساسی دین اسلام و بویژه مذهب شیعه و همچنین با تکیه بر اصول قانون اساسی مولفه های هویتی و اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را استخراج و در تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مولفه ها و اصول یاد شده را مبنای تحلیل خود قرار می دهند و از اینرو اکثرا به نتایج مشابهی در تحلیل سیاست خارجی این کشور می رسند. ولی برخی دیگر علاوه بر مبانی دینی و چارچوب قانون اساسی، تحلیل عملکردی نظام جمهوری اسلامی ایران در طول مدت استقرار خود را مبنای تعیین اصولی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار می دهند. در این میان دکتر سریع القلم با بهره گیری روش استقرایی اصول و مبانی خاصی را برای سیاست خارجی ایران قائل شده که عبارتند از:

1-    ترجیح ملتها به دولتها در روابط بین الملل؛

2-    ترجیح نهضتها بر دولتها در روابط بین الملل؛

3-    مبارزه با اسرائیل و دفاع همه جانبه از نهضت اسلامی فلسطینی؛

4-    ضدیت و مبارزه با آمریکا؛

5-    قائل نبودن به سطوح قدرت در میان کشورها؛

6-    مخالفت با سیستم وتو در سازمان ملل متحد؛

7-    اعتقاد به تفکیک روابط خارجی اقتصادی از روابط سیاسی؛

8-    تاکید و اجرای همه جانبه استقلال سیاسی در برنامه ریزی و سیاستگذاری؛

9-    ترجیح اعتقادات برمنافع اقتصادی و تجاری در روابط دوجانبه؛

10-فاصله استراتژیک از قدرتهای بزرگ و منافع و سیاست های آنها؛

11-اهمیت دادن به عدالت سیاسی در روابط میان دولتها.(سریع القلم،1388: 28-27).

گذشته از مباحث فوق، در قانون اساسي اصول اساسی سیاست خارجی ایران به شكل حقوقي و رسمي، بازتاب يافته و مجموعه اهداف و ارزش‌هاي حياتي آن را تشكيل مي‌دهند كه اهمّ آنها مشتمل بر «سعادت انسان در كل جامعه بشري» و «تعّهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان، اتحاد ملل مسلمان و وحدت جهان اسلام» (اصل 152)، «استقلال» و «نفي هرگونه سلطه‌گري و سلطه‌پذيري» (اصل 2 بند ج) و «ظلم ستيزي و عدالت‌خواهي و حمايت از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفان» (اصل 2) است. هر چند اين اصول و قدرت انگاره‌پردازي برآمده از آنها، از ديدگاه سازه‌انگاران، تابعي از تعامل اجتماعي هويت‌ها طي مقتضيات زمان است، اما تأمل در اين اصول نشان مي‌دهد كه شكل‌گيري برخي از آنها قابل تقليل به محدوده‌هاي تعاملي و زمان خاصي نمي‌باشند و در واقع، ريشه در هويت ماقبل اجتماعي دارند. با همين رويكرد به ماهيت متمايز برخي از اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران اشاره مي‌شود:

اصل «حاكميت»

از آن­جا كه اصل حفاظت از «دار الاسلام» و حفظ نظام اسلامي بر مبناي احكام ثانويه فقهي از «اوجب واجبات» و مقدّم بر ساير امور است، قاعدتاً مهمترين و اساسي‌ترين اصل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز بايد حفظ موجوديت و حاكميت كشور و نظام اسلامي باشد. اين معنا در نظريه‌هاي روابط بين‌الملل[67] در قالب حفظ «نظام دولت» بر اساس «دولت ـ ملت وستفاليايي»[68] مطرح شده و حفظ آن به معناي حفظ منافع ملي و بقاي ملي است و در صدر اهداف سياست خارجي قرار دارد. با اين تفاوت كه در نظريه اسلامي آن­چه اصالت دارد، جغرافياي مرزهاي عقيدتي و ايدئولوژيك است و حفظ بقا، صرفاً بقاي دولت سرزميني نيست.
اصل عزّت، نفي سبيل و استقلال

اصل اساسي ديگر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ناظر به عزت و اقتدار اسلام و حكومت اسلامي است كه در قالب «نفي سلطه‌جويي و سلطه‌پذيري» در اصول قانون اساسي نيز به آنها تصريح شده است. تعبير قرآني اين اصل، همان عبارت معروف «نفي سبيل»[69] مي‌باشد كه راهبرد «نه شرقي، نه غربي» در حقيقت نشأت گرفته از مفاهيم جهان‌بيني اسلامي است.[70] اين اصل در واقع، تتمه قاعده عزت اسلامي به حساب مي‌آيد و ناظر به جامعيت و كمال دين است. به لحاظ مصداقي، شعار «نه شرقي و نه غربي، جمهوري اسلامي»[71] از مصاديق مستحدثه عمل به اصل نفي سبيل است.[72] اهميت اين اصل به اندازه‌اي است كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در مواضع گوناگون، آن را شاخص سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران اعلام كرده‌اند.[73]
اصل صدور انقلاب اسلامي و ايده «امّت واحده»

اصل صدور انقلاب در حقيقت به اصل وحدت جهان اسلام، شكل‌گيري امت و اهميت پيشبرد ارزش‌هاي مشترك ديني بر مي‌گردد. اين نگاه فراوستفالي، سرانجام در «عصر ظهور» تجلّي عيني و همه جانبه يافته و با فرو ريختن همه واحدهاي سياسي دولت ـ ملت، «امت اسلامي»، واحد تحليل محسوب خواهد شد و جهان بشري تحت حاكميت اسلام قرار خواهد گرفت.[74] به همين دليل، آرمان پيوند و تشكيل امت واحد اسلامي همواره مورد توجه نخبگان جهان اسلام و بنيان‌گذاران انقلاب اسلامي بوده است.

اصل مصلحت

رعايت مصلحتِ[75] دولت اسلامي، اصل مهمي است كه ناظر به مجموعه مصالح و اصول حاكمه بر اساس اولويت‌هاي نظام سياسي مي‌باشد. اين اصل به لحاظ مرتبه فقهي جزو احكام ثانويه است كه بر ساير احكام تقدّم دارد و امكان بقا و حيات جامعه اسلامي را در بحراني‌ترين شرايط تضمين مي‌كند. اين اصل در واقع، ملاحظات مربوط به تعامل هويت‌ها را در نظر مي‌گيرد و ذيل همين اصل مي‌توان از تجويزات سازه‌انگاران در سياست خارجي ايران بهره برد.

3-    مولفه های هنجاری سیاست خارجی

به طور کلّی مهم ترين هنجارهای موجود در فرهنگ اسلامی - مذهبی به عنوان مهمترين منابع تکوين دهنده به هویت:« انقلابی- اسلامی »  نظام ج.ا.ا که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبلور داشته است عبارتند از:1-تلاش در جهت گسترش اسلام، ساختن يک حکومت اسلامی واحد و وحدت اسلامی 2- نفی سبيل و عدم وابستگی به نظام سلطه. 3-عدالت خواهی و ظلم ستيزی 4- حفظ مصلحت نظام اسلامی5- جهاد در راه خدا و شهادت طلبی 6- پايداری و مقاومت 7- دعوت غيرمسلمين به اسلام 8- پيوند دين با سياست 9- تولّی و تبرّی.

4-اصول قانون اساسی ملهم از هنجارهای هویتی جمهوری اسلامی ایران

از آنجا که به گفته کاتزنشتاین: بازتاب مبانی هویتی هر کشوری را می توان در اصول مربوط به قانون اساسی آن کشور یافت، با بررسی قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی ایران و روح اسلامی حاکم بر این قوانین، می توان صحت این ادعا را تایید کرد. در همین زمینه مهمترین محورهای موجود در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که ملهم از هنجارهای هویتی این کشور هستند را این گونه برشمرد:

1-    اصل حمایت از مستضعفین و نهضت های آزادی بخش جهان اسلام: یکی از مهمترین هنجارهایی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در راستای هنجار کلی تلاش در جهت تحقق آرمانها و اهداف اسلامی ایران به آن بسیار توجه شده است، اصل حمایت از مستضعفین و نهضت های آزادی بخش جهان اسلام می باشد.در این مورد می توان به اصل 154 قانون اساسی اشاره کرد که در آن جمهوری اسلامی ایران موظف شده تا در عین خودداری از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت کند.در بند سوم اصل دوم نیز جمهوری اسلامی ایران خود را موظف کرده تا به مبارزه با ظلم در هر نقطه از جهان بپردازد تا وعده الهی که همانا حاکمیت مستضعفین بر جهان است، تحقق یابد.(ایران منش، 1378: 34)

2-    نفی سلطه گری و سلطه پذیری: هنجار ديگری که می توان آن را در ارتباط با هنجار قبلی دانست، ظلم ستيزی، مبارزه با استکبار و به طور کل نفی سلطه پذيری و سلطه گری است. در اين زمينه می توان به بند سوم اصل دوم قانون اساسی اشاره کرد، که بر اساس آن جمهوری اسلامی ايران موظف شده تا سياست خارجی خود را بر اساس نفی هرگونه سلطه جويی و سلطه پذيری پايه ريزی کند (ایران منش، 1378: 163). در اصول 152 تا 154 از فصل دهم قانون نيز صراحتا به جمهوری اسلامی ايران تاکيد شده تا روابط خارجی خود را بر اساس نفی هرگونه سلطه پذيری و سلطه جويی استوار گرداند؛ و از هرگونه قراردادی که موجب سلطه بيگانگران بر منابع طبيعی، اقتصادی، فرهنگی و ديگر شئون کشور گردد، اجتناب نمايد(مدنی، 1370: 432).

3-    تلاش در جهت استقرار جامعه اسلامی شیعی و امت واحد اسلامی: يکی از اهداف مهمی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران به آن اشاره شده است، تلاش در جهت تشکيل امت واحد اسلامی و وحدت مسلمانان می باشد. در اين رابطه می توان به اصل يازدهم قانون اساسی اشاره کرد که وظيفه دولت جمهوری اسلامی ايران را در اين مورد اين چنين بر می شمرد: «به حکم آیه کریمه ان هذه امتکم واحده و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان يک امت واحدند. بنابراين دولت جمهوری اسلامی ايران موظف است تا سياست کلی خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش نمايد تا وحدت سياسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد. (ایرانمنش، 1378: 342). در مقدمه قانون اساسی نيز بيان شده که با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ايران،دولت میبايست زمينه تداوم اين انقلاب را در خارج فراهم کند؛ و به ويژه در گسترش روابط بين الملل با ديگر جنبش های اسلامی بکوشد تا راه تشکيل يک امت واحد اسلامی را فراهم آورد(مدنی، 1370: 32).

4-    تلاش در جهت ایجاد عدالت اسلامی: يکی ديگر از اهداف و هنجارهای مهم قانون اساسی که میتوان آن را در ذيل هنجار کلی «تحقق آرمانهای اسلامی » جای داد، بحث عدالت اسلامی است. در اين رابطه بند نهم از اصل سوم قانون اساسی، دولت جمهوری اسلامی ايران را موظف کرده است تا در راه تحقق اصل عدالت اسلامی تمامی تلاش خود را به کار بندد و در اين راه از هيچ کوششی فروگذار نکند. علاوه بر اين اصل، اصل نوزدهم که راجع به عدالت در امور اجتماعی است، اصل بيستم که راجع به عدالت در اجرای قانون اساسی است و اصل صد و پنجاه و ششم که راجع به عدالت در احکام قضايی است، از اصول ديگری هستند که می توان آن ها را در ذيل هنجار عدالت خواهی و عدالت گستری در نظام جمهوری اسلامی ايران جای داد.

دوره های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

1-    دوره ایرا نگرایی میانه رو(9- 1357)

براي این دوره، نامهاي متعددي بر اساس رویکردهاي چهارگانه و اقع گرایی، آرمان گرایی، ساز ه انگاري و گفتمانی انتخاب شده است . دوره سیاست هاي دوسویه، تثبیت، مصلحت محو ر یا واقع گرا، محافظه کاري ، ملی گرایی لیبرال، میانه روي  ملی گرایی، سیاست عدم تعهد دوجانبه و ملی گرایی لیبرال. در این دوره ،
 گر وهی فن سالار به رغم وجود مراکز متعدد تصمیم گیري، اقدام به بازگشایی بانکها، قطع سلطه بیگانگان، لغو یکجانبه قراردادها، برگزاري همه پرسی و انتخابات در تأمین ثبات داخلی و شکل دادن به سیاست و روابط داخلی نمودند (ازغندی، 1381: 10). این گروه ، به پیروي از دکتر محمد مصدق که سیاست خارجی موازنه منفی علیه انگلیس را دنبال می کرد، این سیاست را علیه آمریکا اعلام نمودند.(تاجیک، 1383: 68). گروه مذکور ، به این دلیل ایران گرا خوانده شدند که از خدمت به ایران از طریق اسلام (تاجیک، همان: 62-3) سخن می گفتند و در عین حال، میانه رو بودند، چون نظم موجود بین الملل را به رغم پیروي از سیاست موازنه منفی پذیرفتند و حاضر به همکاري با جهان بیرونی بر اساس رویه هاي موجود دیپلماتیک و سیاسی شدند(محمدی،1377: 104-5) از یک سو، به همکاري با آمریکا و شوروي بر اساس عدم تعهد استراتژیک و سیاست عدم تعهد پایبند بودند و از سوي دیگر، به جهان سوم و توده گرایی ضد امپریالیستی گرایش داشتند (دهقانی فیروزآبادی،1384: 56). سیاست عدم تعهد ، در این دوره ، بر چهار رکن استوار بود : "کسب استقلال در سیاست گذاري خارجی ، اجتناب از درگیري مستقیم در رقابت هاي شوروي و آمریکا ، پایا  دادن به وابستگی ایران به یکی از بلو كهاي ایدئولوژیک و اصلاح روابط ایران با کلیه ملت ها به استثناي اسرائیل و رژیم پیشین آفریقای جنوبی(صدری، 1381: 444).

مجموعه اقداماتی که در این دوره، بر اساس استراتژي  نه شرقی، نه غربی صورت گرفت،عبارت بودند از:

1-     کنار ه گیري از پیمان سنتو(6/1/1358) که منجر به انحلال آن پیمان شد.

2-    قطع روابط با مصر(11/2/1358) در پی انعقاد پیمان کمپ دیوید با اسراییل.

3-    لغو قرارداد کاپیتولاسیون و کلیه مصونیت ها و معافیت هاي حاصله از آن با آمریکا(10/9/1358) به تصویب شوراي انقلاب

4-     فسخ فصل هاي 5 و 6 عهدنامه مودت میان ایران و روسیه (1921 ) از سوي شوراي انقلاب.

5-    عضویت در جنبش غیرمتعهدها(20/3/1358)

6-     لغو قرارداد استعماري 1959 ایران و آمریکا (12/8/1358) توسط شورای انقلاب

7-     قطع رابطه با رژیم مراکش(29/9/1358)

8-     اخراج دبیر اول سفارت شوروي از ایران به جرم مبادله سند و جاسوسی از ایران(10/4/1359)

در تحلیل سیاست خارجی از منظر نظریات روابط بین الملل، این دوره از سیاست خارجی را می توان با نظریات واقع گرایی تحلیل کرد و با وجودی که بر اساس مولفه های سازه انگاری، منابع هویتی جدیدی وارد سیاست خارجی ایران شده ولی سیاست خارجی این دوره قابل تحلیل با سازه انگاری نیست.

2. دوره انقلابیگري آرمانی(68-1359)

 براي این دوره نیز از مناظر مختلف، نا مگذاري هاي متعددي همچون مطلوبیت محوري منازعه جویانه، سنگربندي، ارزش محور یا آرمان گرا، ر ادیکالیسم، رویکرد حفظ اصول انقلاب، آرما ن گرایی تندروانه، افراطی گرایی، آرما نگرایی انقلابی، دوره منافع ایدئولوژیکی  اسلامی، انقلابی گري آرمان یگرا و اسلا م گرایی، مطرح شده است.

این دوره ، دوره اي به غایت محوري در تاریخ جمهوري اسلامی است . از یک سو، جنبه هاي خاصی از اندیشه هاي انقلابی گري آرمانی مطرح شده که پیش از این به آن توجه نمی شد و از سویی دیگر، دوره هاي بعدي، با تعریف نسبت به این دوره مطرح شدند . اگر ویژگی اصلی دوره اول، استراتژي عدم تعهد بود، ویژگی این دوره را می توان در اصل صدور انقلاب  خلاصه نمود. این اصل، سیاست عدم تعهد دوره اول را نیز تحت تأثیر قرار داد. اشغال سفارت آمریکا در تهران و شروع جنگ تحمیلی علیه ایران ، پیامدهاي اولیه گرایش هاي انقلابی گري آرمانی بود . به تعبیر جیمز بیل، گروگان گیري آمریکاییان در تهران، پنج هدف عمده انقلابیون در سطح داخلی و بین المللی را جامه عمل می پوشاند: 1- به جناح هاي تند رو امکان داد در برابر میانه روها به برتري برسند، 2- به تندروهاي مذهبی فرصت سیاسی و ابزار لازم داده شد تا خطر رادیکالی جناح چپ را مرتفع سازد ، 3- با ارایه نمایی دایمی از مخالفت خارجی مقتدر به توده هاي مردم ایران، آنها را در پشت انقلاب متحد ساخت، 4- به انقلا بیون امکان داد گروگانها را در مقابل خطر احتمالی اقدام آمریکا براي منحر ف ساختن انقلاب در  اختیار داشته باشند و 5- زمینه را براي مجازات و تلافی مساعد ساخت(نوروزی، 1384: 206).

این دوره از آن روي انقلابی گري آرمانی نامیده شد که واجد دو وجه انقلابی و آرمانی بود. از یک سو ، با به چالش طلبیدن دو اردوگاه شرق و غرب ، خواستار تجدید نظر در ساختار نظام بین المللی شد و از سوي دیگر، با الهام از اصل دعوت و تبلیغ در اسلام، سعی در تحول نظام بین المللی داشت. عدم تحقق عاجل این رویکرد، نشانگر آرمانی بودن آن است:

"به طور کلی، رهبرانی از این دست، تمایل به تخیل آمیزکردن ماهیت و تأثیرات انقلابات خود دارند. آنها همچنین ، به توانایی خود براي ایجاد انقلا ب های مشابه در سایر کشورها خوشبین هستند، زیرا در جامه عمل پوشاندن به انقلاب موفق تجربه کسب کرده اند. هنگامی که ایده هاي آرما ن گرایان بیش از آنچه مورد انتظارشان بوده است، زمان م ی برد و یا هنگامی که اید ههاي آنها در عمل از اهداف اولیه فاصله می گیرند، بی تاب می شوند.

بر این اساس ، ویژگی هاي عمده این دوره را می توان اینگونه، جمع بندي نمود: 1- شالوده شکنی و واسازي نظم و وضع موجود بین المللی و ایجاد نظم جهانی اسلامی 2-جایگزینی واحد امت به جای ملت- دولت،3- صدور انقلاب، 4- اتخاذ سیاست موازنه منفی در مقابل دو ابرقدرت شرق و غرب، 5-در انداختن طرحی ایدئولوژیک در عرصه روابط و سیاست خارجی،6-  به حاشیه راندن ملاحظات اقتصادي در روابط خارجی ، 7- انقلاب جهانی و8- سیاست خارجی مواجهه جویانه،(ازغندی، همان: 14)

در این دوره ، برخلاف دوره کوتاه پس از انقلاب، سعی درخدمت به اسلام از طریق ایران و ارتبا ط گیري بیشتر با ملت ها و تقویت جنبش هاي آزادیبخش اسلامی و ملی بود .در عین حال، در این دوره، برداشت از عدم تعهد نیز از حالت تدافعی به تهاجمی تبدیل شد .نظریه عدم تعهد ، ساختار نظام بین المللی را می پذیرد، ولی سعی دارد با بازي بین دو بلو ك آمریکا و شوروي، مستقل عمل نماید، اما از تز نه شرقی نه غربی، در این دوره، تعریف خاصی شد:

1- اصل مزبور نه تنها تز تعادل قوا را براي حفظ صلح جهانی مطرود ومردود می داند، بلکه آن را اصلی ظالمانه و تنها براي حفظ منافع قدر ت هاي بزرگ و استعمارگر می داند و تاریخ هم نشان داده است که این تز نتوانسته

است حتی صلح جهانی مطلوب آنها را حفظ نماید .2-جمهوري اسلامی اصل دوقطبی شدن جهان و حفظ تعادل بین دو ابر قدرت را کلاً مردود دانسته و از دیدگاه خود به دو ابرقدرت به عنوان مجموعه واحدي از استکبار جهانی که حقوق ملل محروم و مستضعف حتی ملت هاي خودشان را پایمال می کنند، نگاه می کند.3- جمهوري اسلامی نه تنها وابستگی به هیچ یک از ابرقدرت ها را منطقی و اصولی نمی داند، و سیاست عدم تعهد را در این محدوده پیروي می کند، بلکه براي از بین بردن نظام موجود حاکم بر روابط بین المللی، تلاش و مبارزه می کند. (محمدی،همان: 48)

این رویکردهاي انقلابی ایران ، از یک سو ، باعث بحرانی شدن روابط با آمریکا (به واسطه موضوع گروگانگیر ي، انفجار بمب در سفارت آمریکا در لبنان و مقر نیروي دریایی آن کشور در بیرو ت، سفارت آمریکا در کویت و هواپیماربایی 1982 کویت که به ایران انتساب داده می شد) و از سوي دیگر ، شوروي (به واسطه برخورد تند با حزب توده، ورود نیروهاي شوروي به افغانستان و حمایت شوروي از عراق در جنگ تحمیلی) شد و مشکلا تی را در منطقه ایجاد نمود . تحرك شیعیان بحرین در منامه ، در سال 1981 ، اشغال مسجدالحرام در عربستان توسط شیعیان و واقعه جمعه خونین عربستان در سال 1987 ، از جمله پیامدهاي منطقه اي صدور انقلاب بود. به عبارت دیگر، چهار منطقه جزء مناطق اصلی صدور انقلاب بودند: خلیج فارس، جمهوري هاي قفقاز و آسیاي مرکزي شوروي، افغانستان و لبنان . در خلیج فارس، جدا از عراق ، کشورهاي بحرین، عربستان سعودي و به ویژه کویت و در شوروي، جمهوريهاي آذربایجان و ترکمنستان، مناطق محوري بودند(رمضانی،53).

این اقدامات ، باعث شد در مقابل این جریان تجدید نظر طلب منطقه اي و بین المللی ،صف آرایی هاي صورت گیرد . جنگ تحمیلی باعث شد نفس این انقلاب براي صدور آن به دیگر نقاط جهان گرفته شود و از طریق عراق ، ایران مشغول مسایل منطقه اي باشد. در خلیج فارس،  شکل گیري شوراي همکاري خلیج فارس ، باعث شد تهدید اسراییل به تهدید ایران تبدیل شود و آمریکا و شوروي ، ضمن فروش تسلیحات بیشتر در منطقه، حضور قوي تري را نسبت به پیش از انقلاب و سیاست دوستونی واگذاري امنیت منطقه به کشورهاي شاخص تجربه کنند. این اقدامات موجب شد به تعبیر ازغندي، "شرایط تغییر از آرما نگرایی امت محور به آرما ن گرایی مرکزمحور(ازغندی،همان: 14) یا نظریه ام القراي اسلامی فراهم شود . به عبارت دیگر، مبناي این تحول، این بود که براي صدور انقلاب ابتدا باید پایگاه اصلی انقلاب حفظ گردد. واقعیت هاي بیرونی ، نتیجه تغییر استراتژي انقلابیون آرمان گرا از حوزه بین المللی به حوزه ملی شد . ارزش و اهمیت نظریه ام القرا در این است که باور به عقلانیت و اندیشه ورزي را در کشور فراهم آورد . این نظریه با مفروض " باور به تدبیر" به نقد رویه های پیشین پرداخت که " تکیه برلزوم تدبیر را نوعی عقل گرایی می دانست که به منزله پراگماتیسم بود و به عافیت طلبی و مسخ ماهیت معنوي نظام اسلامی می انجامید: لذا، صریحاً می گویند در انقلاب صحبت از عقل گرایی نباید کرد.... برای این آقایان" ثبت در تاریخ" اصالت دارد، نه "ساختن تاریخ" (لاریجانی، 1369: 27).

براین اساس، پایان جنگ تحمیلی به نوعی پایان این دوره محسوب می شود . به تعبیر رمضانی آیت الله خمینی[ره] پیوسته خط امام را متحول ساخت(رمضانی، 1380: 69).

در تحلیل سیاست خارجی بر اساس مولفه های نظریات اصلی روابط بین الملل، سیاست خارجی این دوره از جمهوری اسلامی ایران با نظریات آرمانگرایانه قابل تحلیل است. هرچند این دوره هم مملو از مولفه های هویتی جدیدی است که نظریه سازه انگاری بر نقش آنها در تنظیم سیاست خارجی تاکید می کند و با وجود نقش افرینی بسیار زیاد دین و ارزشهای آرمانی و انقلابی در این دوره، سازه انگاری قابلیت تحلیل سیاست خارجی این دوره را ندارد.

 

 

 

3-دوره عادی سازی مبتنی بر اقتصادگرایی(76-1368)

در متون سیاست خارجی جمهوري اسلامی ، براي این دوره ، عناوین محدودیت محور آشتی جویی، زمینه سازي ادغام و همگرایی بین المللی، منفعت محوري، اصلا ح طلبی اقتصادي و عمل گرایی، عادي سازي، رویکرد اقتصادي، واقع گرایان عمل گرا، عمل گرایی، دوره منافع عمل گرایانه  اسلامی ، انقلابی گري واقع گرایانه و واقع گرایی اسلامی را به کار برده اند.

دوره سیاست خارجی هاشمی رفسنجانی را دوره عادي سازي مبتنی بر اقتصادگرایی نامیده اند. این نا مگذاري واجد دو ویژگی عادي سازي و اقتصادگرایی و نشا ن دهنده الزاماتی است که بر فضاي داخلی و خارجی کشور حاکم بود . از نظر داخلی، پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 ، نقطه عزیمت جدي به شمار م یرفت. این امر، شرایط را براي اقتصادگرایی بیش از پیش مهیا ساخت. وعده هاي اقتصادي نظام جمهوري اسلامی که برآمده از انقلاب اسلامی بود و در قانون اساسی تصریح شده بود، نه تنها به واسطه جنگ مجال بروز نیافت ، بلکه به تعویق نیز افتاد . ضرورت توجه به اولویت هاي اقتصادي و بازسازي مناطق جنگی ، دستو ر کار اولیه تیم جدید در آن زمان شد . آیت الله خامنه اي در مقام ریاست جمهوري وقت، اعلام نمودند سیاست گشایش درها متضمن مناسبات عقلانی، موجه و سالم با همه کشورهاست و هدف آن، خدمت به منافع ملی و اسلامی - ایرانی است . ایشان در(15/7/67) گفتند" وقتی ایران با کمبود روبروست باید از منابع خارجی استفاده کند و ما نمی توانیم مسئله بازسازي را صد سال طول دهیم(پور آخوندی درزی، 1381: 77). مسئله بازسازي بحث و جدل آرما ن گرایان و واقع گرایا ن را دامن زد(رمضانی، همان: 71). در عین حال ، به واسطه ضرورت، بخشی از نیروهاي انقلابی آرما نگرا را به حاشیه راند.

جدا از مسئله بازسازي، فوت حضرت امام (ره)، تحولی بزرگ محسوب می شد و امکان گرایش به سمت عادي سازي روابط را تسهیل می نمود(هانتر،1376: 715).از نظر بین المللی سیاست ها و  برنامه هاي گورباچف [و پس از آن فروپاشی شوروي ] زمینه را براي دگرگونی اساسی در روابط با غرب و پایان بخشیدن به جنگ سرد ، فراهم کرد و در نتیجه ، ایران از یک اهرم دیپلماتیک تاریخی خود محرم گردید.(هانتر، همان: 715).

 این ویژگی هاي عینی، باعث شد سیاست خارجی این دوره بیشتر متأثر از ژئوپلتیک باشد تا ایدئولوژي(حاجی یوسفی،2001-1991: 6).

 

 به تعبیر حاجی یوسفی:

"پایان نظام بین الملل دوقطبی، شرایط متفاوت و جدید امنیتی را (در مقایسه با دوران نظام دوقطبی ) در محیط منطق هاي ایران به وجود آورد که این امر ، به نوبه خود، موجب تسریع تغییر در سمت گیري سیاست خارجی ایران از آرما نگرایی( ایدئالیسم) و انزواگرایی، به عمل گرایی (پراگماتیسم) و ائتلاف سازی گردید".(حاجی یوسفی،همان: 6)

بر این اساس، سیاست خارجی این دوره به دنبال اعاده ثبات در خلیج فارس، پیوستن دوباره به اقتصاد جهانی، مشارکت فعال تر در سازمان هاي منطقه اي همچون سازمان ملل متحد،سازمان کنفرانس اسلامی و سازمان همکاري اقتصادي منطقه اي (اکو)(روشندل، 1381: 12)، تغییر توازن مورد نظر آمریکا در منطقه و ایجا د توازن جدید، عدم تغییر نقشه سیاسی منطقه توسط ایران، گسترش رابطه با عربستان ، به عنوان مهمترین عضو شوراي همکاري خلیج فارس ، همزیستی مسالمت آمیز با کشورها، سیاست همکار ي جویانه مبتنی بر اعتمادسازي و تغییر سیاست ارتباط نظام اسلامی با ملت ها و گروهها به ارتباط با دولتهاي ملی، پایان انزواي سیاسی، تغییر نگاه به آمریکا، جذب سرمایه خارجی و دستیابی به تسلیحات مدرن(میلانی،1381: 192) بود .ایران، حتی در بسیاري از مناقشات جمهوريهاي تاز ه استقلال یافته از شوروي، سعی نمود نقش میانجی گرا، مثبت و فعالی در راستاي تأمین امنیت منطقه اي داشته باشدو در جریان حمله عراق به کویت ، در سال 1991 ، با اتخاذ بی طرفی مثبت ، نقش مؤثري ایفا کرد . همچنین ، درتحولات لبنان و آزادي گروگان هاي آمریکایی نیز موفق عمل نمود.

در عین حال، به رغم این تحولات جدي ، سیاست خارجی ایران در این دوره، با معضلات شدیدي نیز مواجه بود که مانع از تثبیت تحولات مذکور می شد. دعوت از اربکان نخست وزیر وقت ترکیه براي بازدید از ایران و برکناري وي پس از بازگشت به کشورش، برهم خوردن روابط ایران و اتحادیه اروپا بر سر جریان سلمان رشدي، دادگاه میکونوس و برخی اتهامات وارده دیگر، وقایع افغانستان و ظهور طالبان و به دنبال آن، تیره شدن روابط ایران و پاکستان، طرح ادعاهاي امارات در خصوص جزایر سه گانه ایرانی ، گرایش ایران به ارمنستان در مقابل

آذربایجان و نگاه انفعالی در برخورد روسیه با چچن، از جمله این موارد است. در مجموع، این معضلات موجب شد حل مشکلات و مسایل باقی مانده، به دوره جدیدي در سیاست خارجی جمهوري اسلامی احاله شود که خود زمینه ساز تحو لی جدیدتر شد . در عین حال ، دوره نوین باعث برطرف شدن شکاف آرما ن گرایی و واقع گرایی در داخل کشور نشد و شکاف مذکور، به وجهی دیگر ادامه یافت. به تعبیر هاشمی رفسنجانی ، "به عقیده من اصول ما محترم شمرده شده است یا ممکن است در برخی از موارد دست ما بسته باشد و ناچار شویم از برخی از این اصول چشم بپوشیم.(پورآخوندی درزی، همان: 78)

با وجودی که موضوعاتی نظیر صدور انقلاب و پشتیبانی از نهضت ها و جنبش های اسلامی از اهم اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره بوده(معین الدینی، انتظارالمهدی) و تاکید بر اقتصاد و توسعه اقتصادی صرفا با هدف توانمند سازی نظام برای پیگیری اهداف ایدئولوژیک بوده است و در واقع می توان اولویت اصلی و اول سیاست خارجی ایران در این دوره پیگیری آرمانها و ایدئولوژی اصلی انقلاب بوده است، نظریه سازه انگاری قدرت تحلیل سیاست خارجی این دوره را ندارد.

 

4-دوره عادی سازی مبتنی بر فرهنگ گرایی(84-1376)

این دوره ، با عنوان گفتمان فرهنگ گرایی سیاست محور، دوره توسعه سیاسی اصلاح طلبی، منافع دموکرا تیک اسلامی و صلح گرایی مردم سالار اسلامی نیز خوانده می شود که به واسطه پیروزي چشم گیر سیدمحمد خاتمی در انتخابات دوم خرداد 1367 شکل گرفت . نتیجه این انتخابات، این برداشت را ایجاد کرد که سیاستهاي درهاي باز و گرایش به ورود به عرصه اي جهانی در سیاست خارجی مورد توجه و خواست عامه مردم است. بر این اساس، تنش زدایی و گفت و گوي تمدن ها، در تقابل با برخورد تمدن هاي ساموئل هانتینگتن، مبناي دستورکار سیاست خارجی این دوره قرار گرفت . در این دوره ، تنش زدایی ، معطوف به کشورها ي منطقه ، به ویژه منطقه حیاتی خلیج فارس و اعراب به طور کلی بود و گفت وگوي تمدن ها، نگاه جهانی سیاست خارجی را انعکاس می داد. هر دوي این استراتژي ها مورد توجه منطقه و جهان قرار گرفت ، به گونه اي که تصور جهانی و منطقه اي از ایران به شدت تغییر کرد . گفت وگوي تمدن ها در دستورکار سازمان ملل قرار گرفت و روابط ایران با کشورهاي منطقه بسیار رو به بهبود نهاد . درعین حال، توجه به ذخایر انرژي منطقه ، گرایش به منفعت ملی را به شدت افزایش داد . بهبود فضاي ذهنی در مورد ایران، امکان قطب شدن تولید و حمل و نقل انرژي منطقه را براي ایران فراهم می ساخت. دو نکته مهم در این زمینه ، یکی تحریم هاي اقتصادي کلینتون علیه ایران و دیگري ، فاش شدن برنامه هسته اي ایران ، مانع این دست یابی به این موقعیت بود. در مورد اخیر، با تمهیدات مختلف مثل نشست تهران و توافق پاریس، از شدت آن در شرایط وخامت منطقه اي و حضور آمریکا در افغانستان و عراق کاسته شد . در مورد اروپا نیز تلاش شد ضمن رفع مشکلات دادگاه میکونوس و قضیه سلمان رشدي، اروپاییان ماهیت دولت ایران را مورد شناسایی قرار دهند و در مقابل قوانین فرامرزي آمریکا علیه ایران مقاومت کنند(پورآخوندی درزی، همان: 119).

نکته مهم در این دوره ، این بود که آیا اصل گفت وگوي تمدن ها بازنمایی و صور ت بندي دوباره نه شرقی و نه غربی است یا بدیل آن ؟ برخی از طرفداران دیدگاه اخیر معتقدند جمهوري اسلامی ایران از هویتی دوگانه برخوردار است که همین دوگانگی ، زمینه قرائت هاي  متفاوت از اصل نه شرقی، نه غربی را میسر می کند(نوروزی، همان: 222). در مقابل تلاش اصلاح طلبان ایران برای ارائه این چهره روحانی و وحیانی اسلام از طریق ایران در سطح جهانی، آرمان گرایان، نسبت به این برداشت از ایده نه شرقی نه غربی تردید داشتند و آن را به واسطه محتواي غربی اش، بدیل این استراتژي می دانستند و قایل به اصول دیگري همچون عدالت بودند.

در تحلیل سیاست خارجی بر اساس مولفه های نظریات اصلی روابط بین الملل، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره بیشتر بخاطر تاکید بر عنصر فرهنگ بعنوان منبع مهم در هویت سازی با نظریه تاویل گرایی و سازه انگاری قابل تحلیل است.

1-    دوره عدالت طلبی مبتنی بر اصولگرایی

تسلط گفتمان عدالت طلبی مبتنی بر اصول گرایی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره را می توان متاثر از عوامل متعدد داخلی و بین المللی دانست. که به اختصار می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-مساله هسته ای ایران، افزایش فشارهای بین المللی در این مورد بازرسی های متعدد نمایندگان آژانس از مراکز فعال در امر فرآوری هسته ای در کشور را می توان یکی از آن عوامل دانست. به طوری که ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد بارها در سخنرانی های خود از عقب نشینی ها و سیاست مماشات  آقای خاتمی در این مورد انتقاد کرده و بر حقوق هسته ای کشور پافشاری نموده اند. تعلیق کلیه همکاری های داوطلبانه هسته ای با نهادهای بین المللی و جلوگیری از باج خواهی بیش از اندازه کشورهای غربی، همراه با نوعی ایستادگی بر حقوق هسته ای از نتایج این رویکرد است که سه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد و تحریم هایی برای کشور تا کنون به دنبال داشته است.

2-    رادیکال شدن عادی سازی مبتنی بر فرهنگ گرایی در قالب عدول از اصول اساسی انقلاب اسلامی و ترویج نوعی کثرت گرایی نسبی گرایانه در جامعه، که به زعم اصول گرایان سبب زیر سوال بردن بسیاری از اصول می گردید، می توان به عنوان یک عامل دیگر طرح کرد. تاکید دوباره احمدی نژاد بر محو رژیم اسرائیل از نقشه جهان در کنفرانس بین المللی هولوکاست در تهران، در حضور جمعی از اندیشمندان خارجی و داخلی، تاییدی بر اصول اولیه انقلاب اسلامی بود که بر مبنای ضدیت با ایالات متحده آمریکا و اسرائیل شکل گرفته است. حمایت از جنبش حماس و حزب ا... لبنان هم در این راستا کاملاً جای خود را در دیالوگ ها و سخنرانی های رسمی ریاست جمهوری و سایر مقامات اجرایی باز کرده است.

بدین ترتیب می توان تأیید دوباره آرمان های انقلاب اسلامی و تاکید بر اصول آن را از مشخصه های اصلی دوره آرمانگرایی اصول محور در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دانست.

3-    مخالفت با یکجانبه گرایی هژمونیک ایالات متحده آمریکا در سطح منطقه ای و بین المللی، از دیگر مشخصات این دوره از سیاست خارجی کشور است. که بر این مبنا می توان بسیاری از رفتارهای سیاست خارجی آقای احمدی نژاد را تبیین نمود. گسترش روابط با کشورهای آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین مخالف آمریکا، حضور فعالانه در کنفرانس سران سازمان همکاری شانگهای  و تقاضای تبدیل وضعیت ایران از یک عضو ناظر به عنوان یک عضو دائم، پیشنهاد تشکیل اوپک گازی و سیاست نگاه به شرق در سیاست خارجی ایران در این دوره را می توان در قالب تحلیل نمود.

اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره عدالت طلبی مبتنی بر اصول گرایی را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1-    ایستادگی و پافشاری بر حقوق هسته ای کشور و تحمل مشکلات ناشی از آن

2-     مخالفت اعلانی و اعمالی با سیاست های یکجانبه گرایانه  آمریکا در سطح بین المللی و خصوصاً منطقه ای

3-     تاکید بر آرمان های انقلاب اسلامی از جمله محو رژیم اسرائیل از نقشه سیاسی جهان

4-     حمایت از نهضت ها و جنبش های آزادی بخش در لبنان و فلسطین

5-     اتخاذ رویکرد نگاه به شرق در سیاست خارجی و نزدیکی به چین و روسیه

6-     تاثیرپذیری رویکردهای سیاست خارجی از ضرورت های ایدئولوژیک بیش از تحولات محیط بین المللی

7-     گسترش و تعمیق روابط با کشورهای همسایه به خصوص کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس

8-     طراحی و ارائه گفتمانی در عرصه بین المللی از جمله «فرهنگی کردن سیاست»و نیز«حاکمیت اخلاق و معنویت»در مناسبات جهانی

9-     عدالت محوری و عدالت گستری

10- معنویت گرایی

به نظر می رسد که این دوره از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را نظریات آرمان گرایانه لیبرالیستی بهتر می تواند تبیین نماید، چرا که تاکید دولت آقای احمدی نژاد را می توان در واقع باز تولید سیاست خارجی ایران در دوره آرمان گرایی بسط محور دانست. با این تفاوت که هدف سیاست خارجی بیش از آنکه گسترش، بسط و صدور انقلاب اسلامی باشد، با پذیرش اولویت ام القراء بر سایر کشورها، صرفاً در صدد شکل دهی به یک جبهه ی ضد یک جانبه گرایی ایالات متحده در سطح نظام بین المللی است. این مساله از نوع کشورهایی که طرف مذاکره با ایران قرار می گیرند کاملاً مشهود است. همچنین در این دوره از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، رفتار سیاست خارجی کشور تا حد بالایی، بیش از آنکه تحت تاثیر واقعیات و محذورات بین المللی باشد از سیاست های آرمانی مبتنی بر یکسری اصول تاثیر می پذیرد. این خود سبب می گردد که هنجارهای بین المللی کمتر بتواند سیاست خارجی کشور را تحت تاثیر قرار دهد.

تحلیل سیاست خارجی ایران بر مبنای سازه انگاری

مولفه هاي سازه انگاري در سياست خارجي را ميتوان در دو سطح بين -المللي يا فراملي و سطح ملي مورد بررسي قرار داد. مولفه هاي فراملي هنجارها و نهادهاي بين المللي هستند و در سطح ملي مي توان به شاخص هاي هويتي متعدد سياست خارجي دولت ج.ا.ا پرداخت كه متضمن منافع خاص خود هستند. در يك بررسي به عمل آمده، شاخص هاي سياست خارجي جمهوری اسلامی ایران عبارتند از. : 1- اسلام گرايي ، 2- ايران مداري3- جهانگرايي، 4- هژمون گرايي منطقه اي ، 5-بيگانه ستيزي، 6- عدالت طلبي ، 7- حمايت از جنبش هاي اسلامي، 8-عدم تعهد وجهان سوم گرايي، 9- امنيت گرايي، 10- تغيير وتداوم، 11- اهداف وسمت گيري هاي متعارض. (جوادي ارجمندو چابكي،1389: 56- 45)

اين شاخص ها بيانگر نوع و منطق ر فتار ج.ا.ايران در عرصه منطقه اي وبين المللي مي باشد. براساس فرضيه مطرح شده ، شاخص هاي سياست خارجي ج.ا.ايران مي تواند با كمي مسامحه با سه نوع رويكرد رئاليستي، ليبراليستي، وسازه انگارانه قابل تطبيق باشد. شاخص هايي از قبيل امنيت گرايي، ايران مداري ، جهانگرايي وهژمون گرايي منطقه اي بیانگر تلفيقي از رويكرد هاي رئاليستي وليبر اليستي است؛ در حاليكه شاخص هايي از قبيل بيگانه ستيزي، عدالت طلبي، حمايت از جنبش هاي اسلامي، و تغيير وتداوم بيانگر رويكرد سازه انگارانه مي باشد ودر قالب هنجار گرايي وقانون گرايي قابل تفسير است. شاخص هاي سياست خارجي ج.اايران كه به انها اشاره شد، در حقيقت نقش هاي اعمالي واعلامي سياست خارجي ج.اايران مي باشد و مي تواند به انها را در سياست « كمپل » نوعي بر نقش هاي پنج گانه دلالت داشته باشد كه خارجي يك قدرت بزرگ به عنوان نظريه نقش نام مي برد كه عبارتند از : نظريه نقش كاركردي، نقش تعامل گرايي نمادين، نقش سا ختاري، نقش سازماني، و نقش شناختي.(کمبل، 1387: 167-163). اين نقش ها ميان ساختار اجتماعي و رفتار هاي فردي پيوند مناسبي برقرار مي كنند. نقش كاركردي بر روي رفتار هاي خاص افرادي تمركزمي كند كه در يك نظام با ثبات اجتماعي در موقعيت هاي اجتماعي قرار دارند. در تعامل گرايي نمادين، نقش هاي جداگانه بازيگران از گذر تعامل اجتماعي بسط وتوسعه مي يابد. نقش ساختاري را سازمان هاي اجتماعي بيشتر به عهده مي گيرند تا رفتار هاي فردي. نظريه نقش سازماني ديدگاه خود را از گذر تحقيقات مربوط به نقش سازمان هاي رسمي حاصل نموده است.نقش شناختي با روانشناسي اجتماعي سروكار دارد.

چنانچه بخواهيم ميان شاخص هاي هويتي سياست خارجي ج.ا.ا كه مورد اشاره واقع شد و سه سطح تحليل سازه انگاري يعني سطح سيستميك، سطح واحد وسطح تلفيقي از يك سو و هويت هاي چهارگانه دولت ها از سوي ديگر، ارتباط مفهوم ومعنايي برقرار كنيم، نوعي پارادكس ملاحظه مي شود. در واقع ميان هنجارهاي هويتي سياست خارجي ج.ا.ا و هنجار هاي بين المللي ناشي از قواعد ، حقوق ، ورژيم ها و سازمان هاي بين المللي در دوره هاي مختلف سياست خارجي ايران و در مقاطع زماني مختلف، نوعي نوسان از حالت نفي و رد تا پذ يرش نسبي به چشم مي خورد. در واقع جايگاههاي فرادستي و فرو دستي در سلسله مراتب نظام بينالملل كه تداعي كننده ي يك فضاي غربي ساز و بيگانه ساز بازنمايي مي شدند، به هويت ضد سلطه در گفتمان سياست خارجي معناي پررنگ تري ميداد و گفتار و كردار ايرانيان انقلابي را به شورش عليه سلسله مراتب نظام بين الملل و نفي وضعيت موجود در سياست بين الملل سمت و سوداده بود. سوژه هاي سياست خارجي به دنبال ساختار شكني در رابطه ي فرادستي و فرودستي در نظام بين الملل بودند. نفي سلسله مراتب نظام بين الملل و ماهيت ساختار ستيز آن باعث شد تا سوژه هاي گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به سمت نفي نهادهاي بين المللي و سازمانهاي بين المللي حركت كند(اديب زاده، همان: 173 ) اين وضعيت در شرايط بعد از پيروزي انقلاب اسلامي موجب كه بر اساس آن غير مسلمانان نبايد بر مسلمانان سل طه « نفي سبيل » شد كه قاعده پيدا كنند، بر شدت بيگانه ستيزي بيفزايد ومحدويت هاي را در پذيرش هنجارهاي بين المللي و كنشگران خارجي ايجاد كند.

در يك نگاه كلي بر روند تقابل و تعامل جمهوري اسلامي ايران با نظام بين الملل بايد گفت، پس از دولت موقت اولويت با هنجارهاي داخلي و بي توجهي به هنجارها و ساختارهاي بين المللي بود .عواملي از قبيل احساس انقلابي،حمله عراق به ايران و حمايت اكثر كشورها از عراق و عدم محكوميت عراق توسط سازمانهاي بين المللي همه در بي توجهي ايران به هنجارها و سازمانهاي  بين المللي موثر بوده است. با پايان جنگ و اولويت بازساز ي اقتصادي كشورجمهوري اسلامي در صددبود تا روابط خود را با سازمانهاي بين المللي و منطقه اي بازسازي نمايد. اين امر را مي توان در رويه جديد ايران با سازمان ملل متحد وسازمان كنفرانس اسلامي مشاهده كرد(احتشامي، 1378: 101)

در دوره ریاست جمهوري خاتمي سياست تنش زدايي با اعراب و اتحاديه اروپا با جديت بيشتري دنبال شد و هم زمان طرح ايده گفتگوي تمدنها از سوي رييس جمهور به معناي پذيرش هنجارهاي بين المللي و تلاش براي سهيم شدن در فرايند هنجار سازي بود. خاتمي ضمن انتقاد از هنجارهاي غرب محور نظام بين الملل با اصل وجودي آنها مخالف نبود و ايده گفتگوي تمدنها را براي سهيم شدن تمدن اسلامي در فرايند هنجار سازي ميدانست( قهرمان پور، 1383: 84).

با وجود اين كشورهاي غربي اعتماد سازي مورد نظر ايران را با حسن نيت پاسخ ندادند و روند ياد شده در سال 2003 افزايش بيشتري يافت. ايالات متحده آمريكا موضوع محور شرارت را اعلام نمود و ايران را به عنوان يكي از محورهاي شرارت عنوان كرد. آنان جمهوري اسلامي را وادار نمودند تا پروتكل الحاقي را مورد پذيرش قرار دهد. از سوي ديگر در چنين شرايط و فضايي زمينه براي تشديد روند تعارضي آنان به وجود آمد. نشا نه هاي چنين روندي را مي توان در قطعنامه هاي متعدد شوراي حكام آژانس بين المللي انرژِي اتمي مورد ملاحظه قرارداد . توقف در روند غني سازي در اين شرايط انجام پذيرفت. اين زمينه را براي ظهور گفتمان جديد در ايران فراهم كرد كه سياست تبعيض آميز را مورد انتقاد قرارداده و به اين ترتيب از الگوي مقاومت موثر در سياست خارجي استفاده به عمل آورد. اين امر ايجاب ميكرد كه واكنش هاي پرشدت نسبت به سياست بين الملل انجام پذيرد. چرا كه در دوره هشت ساله احمدي نژاد گفتمان اصول گرايي غالب شد و نقش دين و انگارههاي مذهبي در تحولات سياست خارجي برجسته تر شد.

يافته هاي پژوهش حاكي از اين است كه ميان شاخص هاي سياست خارجي ج.ا.ا و مفاهيم هويتي چهارگانه (جمعي پيكروار، نوعي، نقشي، جمعي) كه از تعبيرات الكساندر ونت بود ، رابطه تعاملي و تقابلي ملاحظه مي شود.

منظور اين است كه دولت ج.ا.ا ممكن است در يك زمان هويت چندگانه اي داشته باشد. زيرا حوزه تعامل يك كارگزار با دولت هاي متعدد است و ايران در نهاد بين المللي گوناگون مشاركت دارد و در روابط خود با نظام بين المللي تجربه هاي تاريخي متفاوتي داشته است . همانطور كه در اثناي بحث مطرح شد، شاخص هايي از قبيل اسلام گرايي، ايران مداري، جهان گرايي، امنيت گرايي بر مبناي رويكرد رئاليستي وليبراليستي در سياست خارجي تفسير مي شود.عدالت محوري، اسلام گرايي، ظلم ستيزي، حمايت از جنبش هاي جهان سوم در چارچوب رويكرد سازه انگارانه قابل تحليل است. بهرحال پيچيدگي وچند بعدي بودن اجراي سياست خارجي ج.ا.ايران موجب شده است كه شاخص هاي سياست خارجي همزمان با جهان خارج دنبال شود براي مثال، در طول جنگ سرد كشور ايران هم در مدار روابط گسترده با غرب قرار داشت و هم به عنوان يك كشور با فرهنگ اسلامي با دول اسلامي و كشورهاي منطقه روابط داشت و هم عضو سازمان همكاري اسلامي بود. بنابراين هويت چندگانه اي داشت.

در دوره بعد از انقلاب اسلامي، ج.ا.ا به عنوان يك دولت تجديد نظر طلب در صحنه بين الملل ظاهر شد و خواستار تغيير در ساختار نظا م بين الملل شد. اين مفهوم تغيير مي تواند با اين اصل كه سازه انگاران محيط بين الملل را ايستا فرض نمي كنند و معتقد هستند كه نوعي تعامل و رابطه متقابل ميان ساختار و كارگزار وجود دارد، قابليت تطبيق داشته باشد. نكته پاياني اينكه، سازه انگاري كمك مي كند كه استمرار سياست خارجي ايران در دوره قبل وبعد از انقلاب اسلامي تحليل شود و حتي با موقعيت ژئوپوليتيك وساختاري سازه انگاران برآنند كه اين هنجارها و ارزش هاي بين المللي هستند كه معين مي كنند كه موقعيت ژئوپوليتيك و ساختار منطقه اي چه معنايي دارند. بهر حال، تحولات سياست خارجي در طول 30 بعد از انقلاب اسلامي را مي توان بر اساس تعامل بين اين هنجارها وارزش هاي داخلي و بين المللي بيان نمود . به هر ميزاني كه ميان قواعد وهنجار هاي داخلي جمهوري اسلامي ايران با قواعد وهنجار هاي بين المللي سازگاري بيشتر باشد، بهتر مي توان به تبيين اقدامات ج.ا.ا ازيك سو و پيش بيني رفتار سياست خارجي ج.ا.ا از سوي ديگر پرداخت.

نتيجه‌گيري

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، مهمترين حلقه واسط و رابط انقلاب اسلامي با جهان پيراموني است كه در نوشتار حاضر، مطالعه تحليلي آن با دو ملاحظه عمده انجام شده است: اولاً، اين مطالعه با صرف‌نظر از گفتمان‌هاي متفاوت دولت‌هاي پس از انقلاب اسلامي، عمدتاً ناظر به گفتمان اصلي و اصول و مبانی هویتی سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران که برگرفته از مبانی دینی و اصول قانون اساسی است انجام شده است. ثانياً، با بررسی اصول و مفاهیم اصلی نظريه «سازه‌انگاري» بویژه هنجار و هویت و نقش ان در جهت گیری سیاست خارجی کشورها، قابليت توضيحي و تحلیلی اين رهيافت بين‌المللي براي تحليل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مورد تامل و تدقق قرار گرفته است.

در فرايند مطالعه ضمن روشن شدن قابليت‌هاي تفسيري اين نظريه در قياس با نظريه‌هاي رقيب، از جمله معلوم گرديد كه در تفسير سازه‌انگاري با تأكيد بر ساختار و پويايي زندگي بين المللي، منافع بازيگران و دولت‌ها اموري متغيّر و در حال تكوين لحاظ مي‌شوند كه بر اساس آنها دولت‌ها، منافع خود را در روند تعريف و موقعيت‌ها و ايفاي نقش‌ها در چارچوب هويتي تعريف مي‌كنند. البته تأكيد بر اهميت هويت‌ها، هنجارها و فرهنگ در جهان سياست، اختصاص به سازه‌انگاري ندارد و ديدگاه‌هاي ايده‌آليستي نيز بر آن كم و بيش تأكيد دارند. اما آنچه سازه‌انگاري را در اين باره متمايز مي‌سازد، تأكيد ويژه آن به خصوص در «فرايند انجام آن» است كه در تحقيق حاضر، تا حد تلاش شد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر سازه انگاری مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد ولیکن نوسانات و فراز و فرودهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و برش ها و تغییر جهت های ناگهانی آن حکایت از آن دارد که اولا چارچوب و منطق مستحکمی در تعیین و راهبری سیسات خارجی جمهوری اسلامی ایران دخیل نبوده و سیاست خارجی بجای تبعیت از اصول نسبتا باثبات تابعی است از قدرت گیری افراد و تفکرات و برداشتهای خاص آنان از آرمانها و شعارها و مبانی دینی و قانون اساسی . دوما سازه انگاری در ذات خود و با تکیه بر منطق و استدلالاتی که در مورد هنجارهای داخلی و بین المللی و نقش انها در شکل گیری هویت و تعیین منافع کشورها دارد، نظریه ای است که جهت گیری همگرایانه سازی و تعامل مثبت میان بازیگران عرصه بین المللی دارد. در این خصوص هویتی که دولتها برای خود تعریف می نمایند قاعدتا باید همسو و دارای اشتراکاتی با سایر هویتها باشد چرا که به نظر سازه انگاران هویتها از تعامل میان کشور با نظام بین المللی و در چارچوب هنجارها بعنوان رفتارهای مورد انتظار جمعی برساخته می شوند. در این صورت قاعدتا باید همسویی میان هویتهای مختلف موجود در نظام بین الملل شکل می گرفت و چون منافع برگرفته از هویتها هستند تعارض منافع در میان کشورها به حداقل می رسید. این درحالی است که واقعیت نظام بین الملل این نیست و رفتار نظام جمهوری اسلامی ایران نیز در این چارچوب قابل تحلیل نمی باشد.

نکته دیگر اینکه نویسندگانی که با تکیه بر مبانی هویتی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحلیل می کنند در تشریح مبانی و منطق نظریه سازه انگاری، به چارچوب شکل گرفته از طرف نظریه پردازان سازه انگاری وفادار هستند ولی در تحلیل و انطباق سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با سازه انگاری منطق انرا فراموش کرده و یا انرا به نظریه گفتمان و یا تفسیرگرایی تقلیل داده و بر مبنای آن استنتاج می کنند که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با نظریه سازه انگاری قابل تفسیر و تحلیل میباشد.

نتیجه اینکه ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و سیر و روند رفتاری آن با ماهیت ومنطق صحیح و درست نظریه سازه انگاری قابل تحلیل و توضیح نمی باشد.

 

منابع و مآخذ:

الف) فارسی

1-    آقایی، سید داوود، رسولی ثانی آبادی، الهام(1390).«تاثیر انقلاب اطلاعات بر امنیت ملی از منظر نظریه های روابط بین الملل»، فصلنامه سیاست، دروه 40، شماره 3، صفحه 19-1.

2-    ----------------------------(1388). « سازه انگاری و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال اسرائیل»، همان، دوره 39، شماره 1.

3-    عباسی اشلقی، مجید، فرخی، مرتضی،(1388)، چارچوبی تحلیلی برای مفهوم امنیت از منظر سازه انگاری، فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره 6،

4-    سریع القلم،محمود،(1388)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، قابلیت و امکان تغییر، فصلنامه بین المللی روابط خارجی، سال اول،

5-    رسولی ثانی آبادی، الهام،(1391)، بررسی هویت نظام جمهوری اسلامی ایران از منظر سازه انگاری، علوم سیاسی، سال پانزدهم، شماره 57،

6-    معینی علمداری، جهانگیر، راسخی، عبداله،(1389)، روش شناسی سازه انگاری در حوزه روابط بین الملل، فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین المللی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، ش 4،

7-    گریفیتس، مار تین (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، مترجم: علیرضاطیب. تهران: نشر نی.

8-    شفیعی،نوذر؛زمانیان،روح الله،(1390)، مفهوم سیاست خارجی از دیدگاه نظریه ها (واقعگرایی، لیبرالیسم و سازه انگاری)، اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره 285 از 114 تا 129،

9-    ازغندی، علیرضا ( 1381) سیاست خارجی جمهوری اسلا می ایران، تهران: قومس.

10- ایرانمنش، محمدحسین (1378) شرح قانون اساسی هورور اس می ایران، کرمان: خدمات فرهنگی کرمان.

11- خمینی، وح ا... (1378) صحیفه نور. تهران: موسسه نشر آثار امام خمینی.

12-غرایاق زندی، داوود،(1387)، اصول و مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: جستاری در متون، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال یازدهم،ش 2،

13-جوادی ارجمند، محمدجعفر،(1392)، رابطه هویت و منافع در سیاست خارجی جمهوری اسلامی با تکیه ر رویکرد سازه انگاری، فصلنامه تحقیقات سیاسی بین المللی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا، شماره 15،

14-- پرایس، ریچارد و کریستین رئوس اسمیت (1385) رابطه خطرناک؟« نظریه انتقادی  روابط بین الملل و مکتب سازه انگاری» در اندرو لینکلیتر، نوواقع گرایی، نظریه انتقادی و مکتب برسازی، مترجم: علی رضا طیب. تهران: وزا ت امو خارجه ، صص 508-564.

15- دهقانی فیروزآبادی، جلال (1388) «منابع ملی در سیاست خارجی جمهور ی اسلامی ایران» فصلنامه سیاست، ش 3، صص 245-221.

16-  ------------- (1387)«سیاست خارجی رهایی بخش: نظریه انتقادی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» ،فصلنامه سیاست خارجی، ش 2، صص 328-301.

17- ------------- (1386) «هویت و منافع در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در منافع ملی جمهوری اسلامی ایران. تهران: مطالعات راهبردی.

18- --------------(1388) سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: سمت

19-  دهشیری، محمد رضا(1380) درآمد بر نظریه سیاسی امام خمینی ، تهران: مرکز انقلاب اسلامی.

20-  رمضانی، روح ا... (1386) چهارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مترجم: علیرضا طیب. تهران: نشرنی.

21-  صدر ، محمد (1374) «امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران» سیاست خارجی، ش 1، صص 64-45.

22-  فولر، گراهام (1373) قبله عالم: ژئوپلتیک ایران، مترجم: عباس مخبر ، تهران: نشر مرکز .

23-   عباسیان، علی اکبر (1387) فرهنگ سیاسی در امثال و حکم فارسی، تهران: اختران.

24-  گریفیتس، مارتین (1388) دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، مترجم: علیرضا طیب. تهران: نشر نی.

25- لاریجانی، محمدجواد (1369) مقولاتی در استراتژ ملی. تهران: مرکز ترجمه و نشر کتاب.

26-لکزایی، نجف و محسن مرادیان(1388)«ظرفیت های علمی و فرهنگی ایران برای تحقق سند چشم انداز » در فصلنامه علوم سیاسی، ش 46 ، صص 34-8 .

27- مشیرزاده، حمیرا (1386) «تحلیل سیاست خارجی ایران از منظر سازه انگاری» در نگاهی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

28-  مشیرزا ه، حمیرا (1385)،«تحول در نظریه های روابط بین الملل»، تهران: سمت .

29- مدنی، جلال(1370) حقوق اساسی و نهادهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران، تهران: نشرهمراه.

30- محمدی، منوچهر (1366) اصول سیاست خارجی ایران، تهران: امیرکبیر.

31-موسوی زاده، علیرضا و مهدی جاودانی مقدم(1387) نقش فرهنگ ملی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در دانش سیاسی، ش 2، صص 225-187.

32- وبر، ماکس (1370) اخلا ق پروتستان و روح سرمایه داری، مترجم: عبادالمعبود انصاری. تهران: سمت .

33- ونت ، الکساندر (1386) نظریه اجتماعی سیاست بین الملل، مترجم: حمیرا مشیرزاده، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

34- ونت ، الکساندر(1385) « اقتدار گریزی چیزی است که دولتها خودشان آنرا می فهمند؟» در اندرو لینکلیتر، جامعه و همکاری در روابط بین الملل، مترجم: بهرام مستقیمی، تهران: وزارت امور خارجه، صص 55-5.

35- هاف، تد (1384) «نوید مکتب برسازی برای نظریه روابط بین الملل» در اندرو لینکلیتر، نوواقع گرایی،نظریه انتقادی و مکتب برسازی، مترجم: عیرضا طیب. تهران: وزا ت امور خارجه، صص 505-450.

36-هادیان، ناصر( 1382)« سازه انگاری از روابط بین الملل تا سیاست خارجی» فصلنامه سیاست خارجی، ش 4، صص 70-45.

37- س‍ی‍ف‌زاده، سيدح‍سي‍ن،(1378)،اص‍ول‌ رواب‍ط ب‍ی‍ن‌ال‍م‍ل‍ل‌(ال‍ف‌ و ب‌)، چاپ اول، ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر دادگ‍س‍ت‍ر: م‍ی‍زان‌،1378،

38-غلامعلی چگنی زاده، جزوه درسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، نیمسال اول1386-1385، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی.

39-قوام، سيد عبدالعلي ، «جنوب عرصه‌يي براي آزمون نظريه‌ها و رويكردهاي روابط بين‌الملل»، فصلنامه سياست خارجي، ش 14،

40-قهرمانپور ، رحمن ، «تكوين‌گرايي: از سياست بين‌المللي تا سياست، فصلنامه مطالعات راهبردي، سال هفتم، ش 24.

41- فلاحي، علي،(1389)، «سازنده‌گرايي در سياست خارجي»، راهبرد، سال 6، ش 21،

42- استيو، اسميت، (1383)،«رويكردهاي واكنش‌گرا و سازه‌انگاري در نظريه‌هاي بين‌الملل جهاني شدن سياست: روابط بين‌الملل در عصر نوين»، تهران: ابرار معاصر،

43- سيمبر، رضا،(1385)، مذهب و روابط بين‌الملل پس از يازده سپتامبر، مجله اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، سال 20، ش 224 ـ 223، سال 1385،

44- مشيرزاده، حميرا ،(1383)،گفتگوي تمدن‌ها از منظر سازه‌انگاري، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، ش 63، سال 1383

45- سازمند ، بهاره ،(1384)، تحليل سازه‌انگارانه از هويت ملي در دوران جنگ تحميلي، فصلنامه مطالعات ملي، ش 22،

46- مشيرزاده، حميرا ،(1382)،نقش ارزش‌ها و هنجارها در شكل دادن به سياست خارجي، رهيافت سازه‌انگارانه (تهران: مركز مطالعات عالي بين‌المللي، س 3، ش 3،

47-حاجي يوسفی، اميرمحمد،(1382) ، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، محدوديت‌ها، فرصت‌ها و فشارها، فصلنامه سياست خارجي، س 17، ش 4،

48-مقصود رنجبر، اهداف و منافع ملي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، مجله علوم سياسي، ش 20، سال 1380، ص 59. 

49-ستوده آرانی، محمد،(1381)، رابطه ساختار ـ كارگزار: چارچوبي براي مطالعه تحول سياست خارجي ايران، فصلنامه سياست خارجي، سال 16، ش 1،

50- دهقاني، محمود،(1385)، مصر در انتظار، قاهره در سكوت ،تهران: مركز تحقيقات استراتژيك، ص 321. 

51- سجادپور، سيد محمد كاظم،(1386)، چارچوب‌هاي مفهومي و پژوهشي براي مطالعات سياست خارجي ايران (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت خارجه، چ 3،

52-ليتل، ريچارد دو، (1382)سازه‌انگاري و آموزش، ترجمه محمد حسين شيخ‌الاسلامي، مجله پژوهشي و سنجش، ش 33، 

53-هاديان، ناصر(1382) ، سازه انگاري، از روابط بين‌الملل تا سياست خارجي، فصلنامه سياست خارجي، ص 170، ش 4،

54-اسمیت،استیو، هدفیلد،امیلیا، دان،تیم،(1391).،سیاست خارجی: نظریه ها، بازیگران و موارد مطالعاتی(جلد اول)، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)،

55-آقايى، سيدداوود. ( 1386 ) اتحاديه ي اروپايى و سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، تهران، سراى عدالت.

56-ازغندى، عليرضا. ( 1383 ). سازنده گرايى، چارچوبى تئوريك براى فهم سياست خارجى جمهورى اسلامی ايران، دانشنامه ي حقوق و سياست، سال اول، شماره 1،زمستان 83 .

57-ازغندى، عليرضا. (1386 ). سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، چاپ چهارم،تهران، نشر قومس.

58-امينى، آرمين. ( 1383 ). تحليل روابط ايران  اتحاديه اروپا از منظر سازه گرايى،فصلنامه ي تخصصى علوم سياسى، جلد 1، پيش شماره 1.

59-باربر، جيمز و اسميت، مايكل. ( 1384 ). ماهيت سياستگزارى خارجى در دنياى وابستگى متقابل كشورها، مترجم، دكتر حسين سيف زاده، چاپ چهارم، تهران،نشر قومس.

60-حاج جعفرى، على. ( 1386 ). تعارض حقوقى تصميم گيرى در روابط خارجى جمهورى اسلامی ايران و اتحاديه ي اروپايى، پايان نامه كارشناسى ارشد مطالعات منطقه اى، تهران، دانشگاه تهران، دانشكده ي حقوق و علوم سياسى.

61-خاتمي، سيد محمد. (1380 ). گفتگوي تمدنها، چاپ اول، تهران ، طرح نو.

62-خانيكي، هادي. ( 1387 ). در جهان گفتگو: بررسي تحولات گفتماني در پايان قرن بيستم، چاپ اول ، تهران، انتشارات هرمس.

63-خبيرى، كابك. ( 1378 ). گفتمان سازنده گرايى در روابط بين الملل، مجموعه مقالات: گفتمان و تحليل گفتمانى، ويرايش محمدرضا تاجيك، تهران، انتشارات گفتمان.

64-دوئرتى، جيمز و فالتزگراف، رابرت. ( 1384 ). نظريه هاى متعارض در روابط بين الملل، ترجمه ي عليرضا طيب، وحيد بزرگى، چاپ سوم، تهران، قومس.

65-دهقاني فيروزآبادي، جلال. ( 1388 ). سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران،چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، بهار 88 .

66-ذاكريان، مهدي. ( 1380 ). سياست خارجى خاتمی از منظر صاحبنظران، چاپ اول، تهران، انتشارات همشهرى، بهار 80 .

67-رمضاني، رو ح الله. ( 1380 ). گفتگو: نياز به نظريه، ترجمه ي عليرضا طيب،اطلاعات سياسي  اقتصادي، شماره ي 168  167 ، مرداد و شهريور 80 .

68-رمضاني، رو ح الله. ( 1386 ). چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، چاپ پنجم، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران، نشر ني.

69-رمضان زاده، عبدالله، جوکار، محمدصادق(1389). «هویت از منظر سازه انگاری متعارف و رادیکال»،فصلنامه سیاستف دوره 39، شماره 2، صفحه 150- 133.

70-رياست جمهوري. ( 1377 ). قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران  مصوب سال  1358 با اصلاحات سال 1368 ، چاپ پنجم، اداره كل قوانين و مقررات كشور،زمستان 77 .

71-سجادپور، سيدمحمدكاظم. ( 1385). بررسى تطبيقى نظريه هاى روابط بين الملل در مطالعه ي سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، طرح جامع پژوهشى سياست خارجى ايران، مجرى طرح، نسرين مصفا با همكارى حسين نوروزى، چاپ اول، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بي نالمللى، مركز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه

72-سجادپور، سيدمحمدكاظم.( 1386 ). سياست خارجي ايران: چند گفتار درعرصه هاي نظري و عملي، چاپ سوم، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي،مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، پائيز 86 .

73-فلاحى، على. ( 1380 ). سازنده گرايى در سياست خارجى، تهران، مجله ي راهبرد،شماره ي 21 ، پائيز 1380 .

74-قراگوزلو،محمد .( 1383 ). نقد و بررسي همه جانبه ی ايده ي برخورد تمد نها، اطلاعات سياسي  اقتصادي، شماره ي 202  201 ، خرداد و تير 83 .

75-قوام، عبدالعلى. ( 1384 ). روابط بين الملل: نظريه ها و رويكردها، چاپ اول، تهران،انتشارات سمت.

76-قوام، عبدالعلي. (1384 ). سازه انگارى، سنتز پوزيتويسم و پست پوزيتويسم يا پلى ميان نئورئاليسم و نئوليبراليسم، دانشنامه ي حقوق و سياست، جلد 1، شماره ي 2.

77-متقي، ابراهيم. ( 1385 ). جمهوري اسلامي و تحليل گفتمانهاي سياست خارجي،تهران، ماهانامه ي زمانه، شماره ي 53 و 54 .

78-مشيرزاده، حميرا. ( 1385 ). تحليل سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران ازمنظر سازه انگارى، نگاهى به سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، طرح جامع پژوهشى سياست خارجى ايران، چاپ اول، مجرى طرح: نسرين مصفا با همكارى حسين نوروزى، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تابستان 85 .

79-مشيرزاده، حميرا. ( 1386 ). تحول در نظريه هاى روابط بين الملل، چاپ اول، تهران، سمت.

مصفّا، نسرين. ( 1385 ). نگاهى به سياست خارجى جمهورى اسلامی ايران،طرح جامع پژوهشى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران، با همكارى حسين نوروزى، چاپ اول، تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت خارجه، تابستان 85 .

80-نقيب زاده، احمد. (1382 ). اتحاديه ي اروپا از آغاز تا امروز، چاپ اول، تهران،نشر قومس.

81-نيوجنت، نيل. (1384 ). سياست و حكومت در اتحاديه ي اروپا، ترجمه ي محسن ميردامادى، چاپ اول، تهران، وزارت امور خارجه، مركز چاپ و انتشارات.

82-وزارت امور خارجه. ( 1384 ). سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در دولت آقاي

83-خاتمي 1384  1376 ، گزارش عملكرد، تهران، وزارت امور خارجه.

84-ون دايك. تئون اي. (1387 ). مطالعاتي در تحليل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان كاوي انتقادي، گروه مترجمان: پيروز ايزدي [و ديگران] چاپ دوم،تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.

85-ونت، الكساندر،.( 1392 ). نظريه ی اجتماعى سياست بين الملل، ترجمه ي حميرا مشيرزاده، چاپ سوم، تهران، دفترمطالعات سياسى و بين المللى مركز چاپ وانتشارات وزارت امورخارجه.

86-هادیان، ناصر. (1382). سازه انگارى: از روابط بين الملل تا سياست خارجى،تهران، فصلنامه ي سياست خارجى، سال هفدهم، شماره ي 4.

87-هیل، كريستوفر،. ( 1387 ). ماهيت متحول سياست خارجى، مترجمان، عليرضا طيب، وحيد بزرگى، چاپ اول، تهران، پژوهشكده ي مطالعات راهبردى.

88-هانتر، شیرین،.(1376)، مروري تطبیقی بر سیاست خارجی معاصر ایران ، ایران نامه، شماره 26.

89-تاجیک ،محمدرضا ، مقدمه اي بر استراتژ ي هاي امنیت ملی جمهوري اسلامی ایران؛ رهیافت ها و راهبردها . تهران، فرهنگ گفتمان.

90-احتشامی ، انوشیروان.(1378)، سیاست خارجی ایران در دوره سازندگی، ترجمه ابراهیم متقی و زهره پوستین چی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،

91-احمد بخشایشی اردستانی(1375)، سیاست خارجی جمهوري اسلامی ایران، تهران، آواي نور،

92-میلانی، محسن (1383)، سیاست خارجی ایران در صحنه جهانی، ترجمه نوذر شفیعی، راهبرد شماره 31 ، » نورمحمد نورورزي، تحول گفتمانی سیاسی و پویایی در الگوي کنش سیاست خارجی ایران، راهبرد.

93-صدري، هومن ،(1381)، «جهت گیري هاي سیاست خارجی ایران 1997- 1975»، ترجمه حسین علی پور، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال پنجم، شماره دوم، شماره مسلسل 16،

94- دهقانی فیروزآبادي، سید جلال ، تحول گفتمانی در سیاست خارجی جمهوري اسلامی ایران، تهران، روزنامه ایران، مؤسسه انتشاراتی،

95-تاجیک، محمدرضا (1383)، سیاست خارجی: عرصه فقدان تصمیم و تدبیر؟ تهران: گفتمان

96-متقی، ابراهیم، آزرمی، علی(1393).«گفتمان سیاست خارجی دهه چهارم انقلاب اسلامی(تعامل گرای ضد نظام هژمونیک) از منظر سازه انگاری»، فصلنامه علمی پژوهشی پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دوره 4، شماره 12، صفحه 20-1.

97-محمدی،منوچهر (1377)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: اصول و مسایل، تهران، نشر دادگستر،

98-حاجی یوسفی، امیرمحمد ،(1384) سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در پرتو تحولات منطقه ای(2001-1991)، تهران، وزارت امورخارجه، مرکز چاپ و نشر،

99-لاریجانی، محمد جواد ،(1369)، مقولاتی در استراتژی ملی، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب،

100-                    رمضانی، روح الله ،(1380) چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیسات خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه علیرضا طیب، تهران،نی،

101-                    روشندل، جلیل ،(1381)، سیاستهای خارجی و امنیتی ایران، گزارش راهبردی، تهران، پزوهشکده مطالعات راهبردی،

102-                    پورآخوندی درزی، نادر،(1381) بررسی تطبیقی سیاست خارجی ایران در دوره هاشمی و خاتمی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی،

103-                    وهاب پور، پیمان(1384). نقش آفرینی اتحادیه اروپا از دیدگاه سازه ‌انگاری، مجله: پژوهش حقوق عمومی » بهار و تابستان 1384 - شماره 14 صفحه ( از 125 تا 148)

 

منابع لاتین:

1-    R.K. Ramazani(1990),“Irans Export of the Revolution: Politics, Ends, and Means, in John Esposito(ed.) The ranian Revolution: It’s Global Impact, Maimi, Florida International University Press.

2-    5- Hopf, T. (1998 [2000]) “The Promise of Constructivism in International Relations Theory.” In Linklater, ed.

3-    7- Katzenstein, P (1996) National Security: Norms and Identity in World Politics. New York: Columbia University Press.

 


برچسب‌ها: سیاست خارجی, برسازی, سازه انگاری, سیاست خارجی ایران
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:36  توسط یداله فضل الهی  | 

 

تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر سازه انگاری(قسمت1)

                       یداله فضل الهی      - خرداد 96

 چکیده :

بررسي ماهيت و رفتار سياست خارجي کشورها از اهميت خاصي در حوزه مطالعات روابط بين الملل، برخوردار است و در اين راستا همواره اين سؤال براي صاحبنظران و پژوهشگران روابط بين الملل و سياست خارجي مطرح بوده است، که چگونه مي توان سياست خارجي و تحوّلات آن را مطالعه کرد، به گونه اي که دستخوش تقليل گرايي نگردد. نظريه سازه انگاري به عنوان يک رويکرد کارآمد و ميانه (رئاليسم و ليبراليسم) براي بررسي پديده ها و رفتارهاي سياسي در عرصه بين المللي و سياست خارجي مناسب به نظر مي رسد. سازه انگاري معتقد است؛ ساختار بين الملل، نه امري از پيش داده شده، که امري برآمده از ديالکتيک دائمي ساختارها و بازيگراني است که براساس معاني ذهني خود دست به کنش مي زنند و در نهايت در يک ذهنيت مشترک، واقعيت را مي سازند. يکي از ادوات کالبد شناختي نظام هاي بين الملل، وجود چارچوبي مدون براي تفسير نقش ها، کنش ها و فراکنش هاي موجود در آنها است. چارچوب ساختار ـ کارگزار و مفهوم هویت از جمله ابزارهایی هستند که سازه انگاری براي شناخت نقش دولت ها و تعامل آنها با دولتها و سایر بازیگران عرصه سیاست بین الملل مورد استفاده و بهره برداری قرار می دهد. سوالی که در این تحقیق مطرح است این است که آیا سازه انگاری می تواند به عنوان یک رویکرد جامع و مناسب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بعنوان یک کلیت رفتاری را تحلیل نماید؟ فرضيه اي که در اينجا مطرح است، اين است که کلیت ارتباط سياست خارجي ج.ا.ايران به عنوان يک کارگزار، با ساختار نظام بين الملل، رابطه اي تعاملي نداشته و کلیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با نظریه سازه انگاری قابل تحلیل نیست.چرا که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران فراز و نشیب های زیادی را تجربه کرده و رفتار و موضع گیری های آن همواره مبتنی بر هنجارهای حاکم بر نظام بین الملل ؛که به تصور سازه انگاری هویت و منافع کشورها را شکل می بخشد؛ نبوده و بعضا حتی با واقعیات نظام بین الملل نیز همساز نبوده است.   مطالعه علمي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، به منظور فهم ماهيت و تحولات آن و اينکه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در چارچوب نظریه سازه انگاری قابل تفسیر و تحلیل است یا نه، هدف اصلی این نوشتار می باشد. در اينجا به بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پس پیروی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران تا از دوران سازندگي، که فصل جديدي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران آغاز مي گردد، يعني از سال 1376 تا پايان رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد (1392) پرداخته خواهد شد.

کلید واژه ها: سازه انگاری، سیاست خارجی، هویت، ساختار کارگزار، سیاست خارجی ایران

 مقدمه

محققین برای توصیف، تحلیل و تبیین سیاست خارجی و نیز برای درک مبانی همکاری و تعارضات خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران از رهیافتها و نظریات مختلفی که در عرصه رشته روابط بین الملل عرضه شده اند، از جمله واقع گرایی، آرمان گرایی، رفتار گرایی ، نوواقع گرایی و نولیبرالیسم استفاده می نمایند. برخی دیگر با تمرکز بر عوامل و مولفه های داخلی من جمله قانون اساسی و اصول مندرج در آن با محوریت سیاست نه شرقی و نه غربی، قاعده نفی سبیل و رسالت اعتقادی منبعث از مبانی هویتی آن یعنی اسلام سعی در فهم ماهیت سیاستگذاری و روابط خارجی آن دارند. عده ای نیز در کنار توجه به مبنای هویتی دینی، مولفه های  ملی تاریخی و جغرافیایی(ژئوپلیتیک) را نیز بعنوان مولفه ای  تاثیر گذار بر تنظیم روابط خارجی و شکل گیری و پیاده سازی سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران مد نظر قرار می دهند.

در کنار پارادایم های عمده فکری رشته روابط بین الملل، رویکرد نسبتا جدیدی که حاصل مناظره سوم روابط بین الملل است که حداقل یک دهه قبل از فروپاشی نظام دوقطبی که پیامد بدیهی و قابل پیش بینی فروپاشی اتحاد جماهیر شوری بود، به روابط بین الملل راه یافت(بر گرفته از: ازغندی:1389، 101) مبنایی را برای تحلیل و تبیین سیاست خارجی دولتها فراهم نمود که به اعتقاد برخی صاحب نظران رهیافت مناسبی برای تبیین سیاست خارجی دولتهای غیر غربی بویژه جمهوری اسلامی ایران است. چرا که مولفه هایی در شکل گیری سیاست خارجی این کشور ایفای نقش می کنند که با قالبهای فکری موجود قابل تبیین نبوده و مهمتر از آن وقوع تغییراتی بنیادی و جهت گیری جدید سیاست خارجی این کشور در قالب رهیافتهای مذکور پیش بینی نشده بوده و توجیهی جز مبنای ایدئولوژیک و غیر عقلانی بودن چنین جهت گیری در سیاست خارجی بدست نداده اند. از اینرو به نظر می رسد دیدگاه سازه انگاری یا برسازی رویکردی مناسب برای تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.

سوال اصلی تحقیق حاضر این است که آیا سازه انگاری می تواند به عنوان یک رویکرد جامع و مناسب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تحلیل نماید؟ در ذیل این سوال فرعی مطرح می باشد و آن هم این است که آیا مبانی هستی شناسی(فکری) و ابعاد رفتاری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سطح کلان با مفاهیم اصلی سازه انگاری قابل انطباق است؟

 بخش اول: سازه انگاری

 ريشه سازه انگاری حداقل به آثار ويکو در قرن هيجدهم باز مي گردد که به صورت نوعی روش شناسی قديمی مورد استفاده  وتوجه فلسفه وتحقيقات تفسيری جامعه شناسان بوده است.(قوام، 1388: 223). بعد از اين ادوار سازه انگاری کمتر مورد توجه واقع شد وحتی  ميتوان گفت که هيچگاه مجالی برای بروز نيافت. تا آنکه اوايل دهه 1990 زمينه را برای طرح مجدد سازه انگاری فراهم آورد.آنچه زمينه را به طرح  واحيای دوباره سازه انگاری فراهم آورد، در واقع مناظره های اصلی نو واقع گرايان و نو ليبرال ها از يک سو و نظريه پردازان انتقادی وخردگرايان از سوی ديگر بود که تا اوايل دهه 1990 ادامه داشت.با چنين وضعيتی، تمامی محور های اين مناظرات با رويکردی چون سازه انگاری در عرصه مطالعه وپژوهش روابط بين الملل به چالش کشيده شد. بنابر اين مي توان  اينگونه ادعا کرد که سازه انگاری موجود در روابط بين الملل چيزی جز حاصل نظريه مناظرات سوم نيست که حد اقل يک دهه قبل از فروپاشی اتحاد شوروی به روابط بين الملل راه يافت وتفسير سازه انگاری در روابط بين الملل آنهم به عنوان يک روش را، به شکل جديدی ممکن ساخت(ازغندی، 1389: 101). آنچه اين جريان را شدت بخشيد، فروپاشي شوروي و ناتواني نئورئاليسم جهت ارائه ي دركي قابل قبول از آن بود.

 فهم سازه انگارانه امور در اواخر دهه 1980 و با انتشار كتاب جهانی که ما می سازیم نوشته نيكلاس اونف (Onuf, 1989:3-8) و كتاب  قواعد، هنجارها و تصميمات اثر فردريش كراتوچويل ، وارد مباحث علوم سياسي و روابط بين الملل شد. يك دهه پس از آن دو نويسنده، الكساندر ونت کتاب نظريه اجتماعي سياست  را منتشر کرد. كتاب ونت تعريض و نقدي بر كتاب نظریه سیاست بين الملل کنت والتز بنيانگذار مكتب نئورئاليسم بود كه به مدت دو دهه، مكتب مسلط در روابط بين الملل به شمار مي رفت و هنوز هم مورد استناد و وثوق محققان و مكاتب متعددي مي باشد. با انتشار كتاب ونت، مكتب كانستراكتيويسم ظهور كرد و شيوه فهم و نقد نويني در ادبيات روابط بي نالملل و علوم سياسي آغاز گرديد. به طوري كه امروزه مسائل راهبردي و روابط خارجي بسياري از كشورهاي جهان براساس چارچوب نظري ونت مورد بحث و سنجش قرار مي گيرد.

علاوه بر اونف، فردريش كراتوچويل هم در كتاب خود يعني  قواعد، هنجارها و تصمیمات  نگرش عقلانيت گرايانه نئورئاليست ها و نئوليبراليستها را به باد انتقاد گرفت و سهم قواعد و هنجارها در تصميمات را بيش از عقلانيت ابزاري (ملاحظه رابطه هزينه – نتيجه عيني) دانست. به گفته كراتوچويل، انتخاب انسان ها، هميشه عقلاني نيست؛ بلكه مجموعه فرايندهايي كه ما انسانها وارث و حامي آنها شد ه ايم، طيف انتخاب هاي ما را شكل مي بخشند(عباسی اشلقی، فرخی، 1393).

نظريه سازه انگاري تلاشي عميق در حوزه فرانظري است. پيشروان اين نظريه به لحاظ مباحث فرانظري در ميانه ي طيف طبيعت گرايان / اثبات گرايان از يك سو و پسا ساختارگرايان از سوي ديگر و در مباحث محتوايي در ميانه ي دو جريان واقع گرايي و ليبراليسم قرار دارند (مشيرزاده ، 315 : 1384به نقل از معینی علمداری، راسخی، 1389).

 تبیین سازه انگاری

 ظهور سازه انگاری اجتماعی در عرصه سياست بين الملل در حقيقت کوششی بوده است برای پر کردن شکاف ميان خرد گرايی و رويکرد های انتقادی. سازه انگاری نگرشی نو به نقش عقلانيت در وضعيت ها وپديده هاي دسته جمعی انسانهاست(ازغندی، همان:103). برخلاف تصور برخی مبنی بر نفی ساختارهای مادی و اجتماعی، سازه انگاری همزمان و در کنار توجه به ساختار های مادی و اجتماعی، به ساختار هنجاری ومعنوی نیز توجه داشته و این ساختارها را نيز دارای اهميت تلقی مي کند، هر چند جفری تی چکل در نوشته خود تحت عنوان سازه انگاری و سیاست خارجی معتقد است سازه انگاران ارزش بیشتری برای امر اجتماعی – در مقابل امر مادی- در سیاست جهان قائل هستند(برگرفته از اسمیت، هدفیلد،دان،1391: 147). با این وجود آنچه قطعیت دارد این است که برای همه سازه انگاران، ساخت اجتماعی کانون اصلی تحلیل هاست(اسمیت،فیلد،دان، 1391: 151).

سازه انگاري در چارچوب يك معرفت شناسي و هستي شناسي خاص به درك جديدي از واقعيت مي رسد و با برهم زدن مرز ميان برساخته و واقعيت عيني از يك سو و واقعيت و ارزش از سوي ديگر شيوه هاي تحليلي جديدي ارائه مي دهد. در اين رهيافت ديگر طبيعت گرايي ملاك نيست، بلكه مؤلفه هاي فرهنگي و تفسيرگرايانه در كانون توجه قرار مي گيرد. بر همين اساس، نقش ذهن در ساختن آن مورد بحث قرار مي گيرد. به صورتي كه ديگر واقعيت سياسي و بين المللي به عنوان امري كاملاً عيني و مستقل از درونيات و فرهنگ دانسته نمي شود. طبق اين تز فعاليت هاي انساني صرفاً در محيط فيزيكي دگرگوني ايجاد نمي كند، بلكه به روابط اجتماعي ساختارها و نهادهاي اجتماعي نيز شكل مي دهند و مهم تر از آن سازنده ي واقعيت اجتماعي مي باشد. اين واقعيت سياسي و اجتماعي بر اساس شيوه ي صحبت كردن و انديشيدن افراد درباره ي واقعيت نضج مي گيرد. به اين ترتيب، شناخت هاي اجتماعي در شكل گيري فاكت هاي اجتماعي نقش دارند. (معینی علمداری، راسخی، 1389).

 از لحاظ آرمانگرايی فلسفی اين رويکرد صرفا بر شرايط ونيروهای مادی تکيه نکرده، بلکه بر انگاره ها وانديشه ها تاکيد مي ورزد. به عبارت ديگر، بر اساس اين تحليل دولت ها وسياست گذاران هستند که به عوامل فيزيکی نظير سرزمين،تسليحات وجز اينها معنی مي بخشند. در واقع، شناخت هاي اجتماعي برساخته، اين شيوه ي صحبت كردن و انديشيدن افراد درباره ي واقعيت مي باشند. برخلاف تصور رايج در نگرش هاي اثبات گرا، اين طرز صحبت كردن ما نيست كه بر اساس واقعيت شكل مي گيرد، بلكه اين  واقعيت  است كه بر اساس نحوه ي سخن گويي ترسيم مي گردد.(معینی علمداری، راسخی، همان).

سازه انگاران تمرکز خويش را روی اعتقادات بين الاذهانی، دکترين های دانش، قرار مي دهند. ضمن اينکه،آنان بر اين تصورند که منافع وهويت های انسانها به صورتی که آنان خويشتن را در روابط با سايرين درک مي کنند، از طريق همان اعتقادات مشترک شکل گرفته وتبيين مي شوند. تحت اين شرايط ابزار هايی چون نهادهای اجتماعی جمعی مانند حاکميت دولت يا وضعيت آشوب زدگی بر اساس برداشت بازيگران تشکل مي يابد و مي تواند ساخته وپرداخته ذهن آنها باشد.

از دید سازه انگاران، کنشهای کنشگران را هنجارها، یعنی انتظارات بین الاذهانی مشترک و مبتنی بر ارزشها در مورد رفتارها، هدایت میکنند. از این منظر تصمیم گیرندگان بر اساس هنجارها و قواعد، که خود مبتنی بر پیشینه ای از عوامل ذهنی، تجربه تاریخی- فرهنگی و حضور آنها در نهادهاست، تصمیم گیری می کنند. هنجارها هستند که رفتار مناسب را تعیین میکنند و در نتیجه کنشگران بر اساس منطق زیبندگی یا تناسب

. از این منظر، هنجارها تابع منافع کنشگران نیستند، بلکه به این منافع شکل میدهند (مشیرزاده، 1384 ب: 10) به عبارتی، سازه انگاران هنجارها را عقاید بیناذهنی درباره جهان طبیعی و جهان اجتماعی میدانند که بازیگران، موفقیتها و احتمالات موجود مربوط به کنشهای آنها را، تعریف میکنند. هنجارها از این جهت بین الاذهانی محسوب میشوند که روایتهایی دارای ریشه در رویه های اجتماعی بوده و از طریق آنها باز تولید میگردند.(Farrell,2002:52 به نقل از داوودی، 1391: 32 ).

نکته اساسی در رويکرد سازه انگاری آن است که نمی توان سياست بين الملل را در حد يک سلسله تعاملات و رفتار های عقلايی ودر چهار چوب های صرف مادی ونهادی در سطوح ملی و بين المللی تقليل داد،زيرا تعاملات دولت ها صرفا بر اساس يک سلسله منافع ملی تثبيت شده شکل نگرفته، بلکه در طول زمان به صورت نوعی الگوی رفتاری از طريق هويت ها تشکل مي يابند ويا باعث تشکل هويت ها مي شوند.

  ابعاد محتوايی وفرا نظری سازه انگاری

1) بعد محتوايی سازه انگاری:

سازه انگاری به لحاظ محتوايی راه ميانه ناميده مي شود، به اين معنی که در ميانه دو جريان وپارادايم اصلی از نظريه های روابط بين الملل يعنی واقع گرايی و ليبراليسم قرار مي گيرد. به عبارت ديگر سازه انگاری به لحاظ محتوايی برخی از مفروضه های خود را از واقع گرايی وبرخی ديگر را از ليبراليسم مي گيرند. مفروضه هايی چون،دولت ها به عنوان کنشگران اصلی ساختار نظام بين الملل،آنارشيک بودن ساختار نظام بين الملل ومنافع ملی وبقا وبحث خودياری از مفاهيمی اند که سازه انگاران آن را از واقع گرايی مي گيرند.در کنار اين، مفروضه هايی چون همکاری،تحول و هنجار های معنوي مفروضه هايی هستند که سازه انگاران خود را وامدار نظريه ليبراليسم وشقوق آن مي دانند.

2) ابعاد فرانظری سازه انگاری

 دوبحث اصلی در مباحث فرانظری نظريه های روابط بين الملل عبارتند از: هستی شناسی ومعرفت شناسی.در مباحث سازه انگاران هستی شناسی از اهميت ويژه ای بر خوردار است اما آنها به معرفت شناسی نيز کم وبيش توجه داشته اند. ما در اینجا به خاطر ارتباط ویژه مولفه های هستی شناسی با سیاست خارجی بطور اختصار به تبیین مباحث هستی شناسی سازه انگاری می پردازیم.

 هستی شناسی سازه انگاری

 مباحث هستی شناختی به وضوح کانون اصلی توجه سازه انگاران را تشکيل مي دهند. بسياری بر آنند که مهم ترين مساهمت سازه انگاری در روابط بين الملل در بعد هستی شناختی است وسازه انگاران اساسا کانون بحث در حوزه روابط بين الملل را از معرفت شناسی به هستی شناسی منتقل کرده اند (مشیرزاده ، 1384: 324). توجه سازه انگاران از يک سو به انگاره ها،معانی،قواعد،هنجار ها و رويه هاست.تاکيد آنها بر نقش تکوينی عوامل فکری است که آنها را در برابر مادی گرايی حاکم بر جريان اصلی در روابط بين الملل قرار مي دهد و در عين حال،به دليل پذيرش اهميت واقعيت مادی آنها را از پسا ساختارگرايان متمايز مي سازد.(عباسی اشلقی،فرخی، 1388: 73).

 از نظريه پردازان سازه انگاری افرادی چون: ديويد دسلر، امانوئل آدلر،الکساندر ونت، جان راگی،نيکلاس اونف، رويس اسميت،اهتمام ويژه ای را در باب هستی شناسی رويکرد سازه انگاری مبذول داشته اند.

در برداشت هستی شناختی سازه انگارانه ديويد دسلر از مدل گشتاری ساختار بين الملل،ساختار هم شامل منابع به معنای خصوصیات فیزیک تشکیل دهنده توانمندی وهم قواعد(یعنی رسانه هایی که کنشگران از طریق آنها باهم ارتباط برقرار می کنند و میان کنش های خود هماهنگی ایجاد می نمایند) ،سخن گفته است، علاوه آن دسلر از دودسته قواعد تنظيمی و قواعد تکوينی سخن مي گويد.به باور دسلر هر دو دسته قواعد واجد مدلولات متقابلند؛ يعنی قواعد تکوينی مدلولات تنظيمی دارند وبالعکس. برخی از قواعد به شکلی رسمی تعيين مي شوند وبرخی به شکل ضمنی مورد توافق قرار مي گيرند(عباسی اشلقی،فرخی، همان : 73).

به باور آدلر،سازه انگاران بر ابعاد مادی وغير مادی حيات اجتماعی تاکيد دارند.آدلر به خوبی اين دو وجه را در تعريف خود از سازه انگاری جمع کرده است.آدلر سازه انگاری را ديدگاهی مي داند که نشان مي دهد چگونه شکل دادن جهان مادی به کنش انسانی وشکل گرفتن جهان مادی توسط کنش وتعامل انسانی وابسته به تفاسير پويای هنجاری ومعرفت شناختی جهان مادی است. اين به معنای نقش جهان مادی در بر ساختن جهان اجتماعی است. (عباسی اشلقی،فرخی، همان : 74).

 الکساندر ونت در بحث خود در مورد واقع گرایی علمی و نظریه های ارجاع که در قالب پاسخ به چالش های مخالفان واقع گرایی مطرح می کند، معتقد است کانون یا هسته اصلی واقع گرایی علمی مخالفت با دیدگاه منتقدان شکاکی است که به اشکالی مختلف معتقدند که آنچه در جهان وجود دارد، به نوعی وابسته به دانش یا اعتقاد ماست. اصول مختلفی تحت این عنوان ذکر شده که واقع گرایی را تعریف می کنند.....من بجای پرداختن به این اصول پیچید ه،به سه اصل خاص می پردازم: 1) جهان مستقل از ذهن و زبان مشاهده گران منفرد وجود دارد؛ 2) نظريه هاي علمي پخته(Mature) نوعاً به اين جهان اشاره دارند؛ 3) حتي اگر اين جهان مستقيماً قابل مشاهده نباشد.(وِنت، 1392: 75-74).

علاوه بر آن وِنت در عين حال قائل به تفاوت ميان انواع طبيعی وانواع اجتماعی است.به باور وِنت،انواع اجتماعی از نظر زمانی ومکانی خاص ترند و موجودیت انواع اجتماعی برخلاف انواع طبیعی وابسته به باورها، و نظریه های در هم پیچیده ای است که کنشگران دارند. همچنین انواع اجتماعی بيشتر وابسته به رويه های انسانی اند که انها را از جایی به جایی دیگر می برند از نظری وی انواع اجتماعی بر خلاف انواع طبیعی هم ساختاری درونی و هم بیرونی دارند که ذاتا جنبه ای رابطه ای دارند(وِنت، 1392: 105-102). از نظر وِنت زمانی که انواع اجتماعی شیئیت می یابند، تمایزی روشن میان فاعل شناسایی و موضوع شناخت بوجود می آید . البته مواردی هم هست که جمع ها از انواع اجتماعی که خود به آنها شکل می دهند آگاهی دارند و برای تغییر انها تلاش می کنند و وِنت اینرا لحظه بازاندیشی می نامد (وِنت، 1392: 112).

از نظر ونت، واقع گرايی،نو واقع گرايی ونوليبراليسم مادی گرا هستند به اين معنا که بنيادی ترين فاکت ها در مورد جامعه را سرشت وسازماندهی نيروهای مادی مي دانند ودر برابر معنا گرايان قرار مي گيرند که بنيادی ترين فاکت ها را سرشت وساختار آگاهی اجتماعی مي دانند که به معنای توزيع انگاره ها وشناخت هاست. به باور ونت،با وجود اينکه توانمنديهای مادی اهميت دارند،اما مي توان به شکلی فرهنگی تر در مورد مفهوم ساختار انديشيد وبه جای تصوير بد بينانه ناشی از تمرکز بر قدرت،با تاکيد بر بعد فرهنگی ساختار به امکانات جديد برای تغيير رسيد.از اين منظر،اين ساختار های شناختی مشترکند که به عنوان بستر منابع مادی عمل
مي کنند وبه آنها معنای لازم را برای کنش انسانی مي دهند.

جان راگی مهمترين خصوصيت متمايز سازه انگاری را در قلمرو هستی شناختی مي داند. او بر آن است که سازه انگاری سياست بين الملل را بر اساس يک هستی شناسی رابطه ای مي بيند وبه عوامل فکری مانند فرهنگ، هنجارها وانگاره ها بها مي دهد (مشیرزاده، همان: 326). کانون توجه سازه انگاری آگاهی بشری ونقشی است که اين آگاهی در روابط بين الملل ايفا مي کند. از ديد او، بلوک های ساختمانی واقعيت بين المللی، هم فکری اند وهم مادی وهم نيت مندی جمعی وهم فردی را منعکس مي سازند. معنا واهميت اين عوامل نيز مستقل از زمان ومکان نيست.

نيکلاس اونف سازه انگاری دوگانگی دکارتی ذهن وماده را مي پذيرد اما در عين حال،مفروضه های تجربه گرايانه و واقع گرايانه علوم را به چالش مي کشد. به بيان ديگر،او منزلت وجودی جهان خارج از ذهن را منکر نيست،اما بر آن است که ما نمي توانيم همه ويژگی های جهان را مستقل از گفتمان راجع به آن بشناسيم. او بر آن است که شرايط مادی نيز اهميت دارند ونمي توان همه چپز را به امر ذهنی تقليل داد. اونف با انتقاد از ونت که سازه انگاری را معنا محور يا معنايی مي داند،بر آن است که سازه انگاری چنين نيست(عباسی اشلقی،فرخی، همان: 75). اونف به قواعد وحکم به عنوان شاخص های اصلی پارادايم عامل يعنی آنچه به رشته ای شکل مي دهد، توجه دارد. او بر آن است که کردارها که به شکلی زبانی قوام يافته اند، نيروی محرکی اند که در فرايند قوام متقابل جامعه وکنشگران يا اشخاص عمل مي کنند. حقايق آن گونه که ما آنها را مي پنداريم،از استدلال هايی که در موردشان مي شود، جدايی پذير نيستند. واقعيت کردار ها هستند يعنی اعمالی که انجام مي شوند وکلماتی که گفته مي شوند. اين قواعدند که به اين کردارها ساختار مي بخشند،يعنی عباراتی که به کار بران اجازه مي دهد در اين مورد که چگونه بايد عمل کنندو به نتيجه برسند.

        به نظر رويس اسميت ساختار های فکری از سه سازوکار به هويت های کنشگران شکل مي دهند: تخيل؛ که مانند ساختار های مادی بر تعيين آنچه کنشگران قلمرو ممکنات مي بينند،تاثير دارد، يعنی ساختار هايی غير مادی کنشگران را متوجه مي کنند که چگونه بايد عمل کنند وچه محدوديت هايی دارند. ارتباطات؛ يعنی کنشگران برای توجيه رفتار های خود به هنجار های موجود متوسل مي شوند. وسرانجام محدوديت،يعنی حتی اگر ساختار های غير مادی بر تخيل وارتباطات اثر نگذارند باعث محدوديت در کنش مي شوند يا به بيانی خود زبان توجيه باعث مي شود که هر کاری را نتوانند انجام دهند.

به نظر ونت  شرايط مادي مستقل از انگاره ها  حداقل دو تأثير قوام بخش يا تكويني  خاص خود را دارند:

یکی تعريف محدوديت هاي فيزيكي امكان پذيري  و دیگری کمک به تعریف  هزينه ها و سودهاي ساير جريانات بديل . اما در عين حال، نبايد به تعريف  شرايط گفتماني  كه به اين شرايط مادي  معنا  مي دهند، بي توجه بود. با اين حال الكساندر ونت توانسته است به شكلي الهام بخش از مناظرات ميان رشته اي قديمي تر با تقابل (و تركيب) هستي شناختي تعين هاي معنا محوري مقوم معاني، هويت ها و منافع متحول از يك سو و تعيين هاي مادي گرايانه تر از سوي ديگر فراتر رود.

مفاهیم اصلی سازه انگاری:

         از مباحث قابل توجه هستی شناسانه سازه انگاری بايد به مسائل ساختار وکارگزار، هويت کنشگران، سازه های تمدنی اشاره کرد.

1-    فرهنگ: سازه انگاران بر نقش فرهنگ در روابط بين الملل تأكيد دارند بر اين اساس بدون توجه به فرهنگ سياسي جهاني استانداردكننده نمي توان ثبات بالاي نظم دولتي و كاهش تنوع اشكال سياسي را توضيح داد. در عين حال، آنها از ايدئاليسم نيز اجتناب مي كنند و تأكيد دارند كه همه چيز را به زبان و گفتمان تقليل نمي دهند. در اينجاست كه آنها در عين دور شدن از خردگرايي نو واقع گرايان و نوليبرالها، به پساتجددگرايان و برداشت هاي پساساختارگرايانه نيزنمي پيوندند و فاصله خود را با اين جريان نيز حفظ مي كنند (مشيرزاده، 1384: 326).

2-    ساختار و کارگزار: ونت به صراحت تنها وجه سازه انگاری را وجه معناگرایی ندانسته و معتقد است سازه انگاری وجه دیگری نیز دارد که آن وجه ساختارگرایی یا کل گرایی است. وی ساختار هر نظام اجتماعی را شامل سه عنصر می داند: شرایط مادی، منافع و انگاره ها. وِنت معتقد است اگر چه این عناصر در ارتباط با هم هستند اما در یک معنا از یکدیگر متمایز می باشند و نقش های متفاوتی در تبیین دارند. اهمیت شرایط مادی تا حدی با منافع قوام پیدا می کند، اما این دو یکی نیستند.منافع تا حدی با انگاره ها قوام می یابند ایندو هم یکی چیز نیستند. انگاره هایی که به منافع تجدید نظر طلبانه قوام می بخشند، از قدرت علّی یکسانی با این باور که سایر دولتها از حقوق بین الملل اطاعت می کنند برخوردار نیستند. این تمایزات به معنای آن است که از نظر اهداف تحلیلی بهتر است توزیع این سه عنصر را به عنوان ساختارهایی جداگانه(ساختار مادی، ساختار منافع، ساختار معنایی) تلقی کنیم.

از نظر وِنت بدون انگاره ها مناعی نیست و عامل اصلی تعیین کننده منافع، انگاره ها هستند. بدون منافع شرایط مادی معناداری وجود ندارد، بدون شرایط مادی اصلا واقعیتی وجود ندارد(وِنت، 1392: 204-203).

سازه انگاري در بعد هستي شناختي تا حدي به موضع پسا ساختارگرايان در اين مورد كه بايد دوگانه سازي هاي حاكم بر انديشه ي غربي را كنار گذاشت و يا تغيير داد، موافق است با برداشتي كه از قوام متقابل كارگزار و ساختار يا فرد و جامعه دارد، به نوعي بر اين دوگانگي ها فائق
مي آيد(Onuf,2003: 41-42).

به اعتقاد سازه انگاران ، ساختار و كارگزار به شكلي متقابل به يكديگر قوام مي بخشندو ساختارهاي اجتماعي نتيجه ي پيامدهاي كنش انساني هستند. خود ساختارها به عنوان پديده هاي نسبتاً پايدار با تعامل متقابل ، خلق مي شوند و بر اساس آنها ، كنشگران ، هويت ها و منافع خود را تعريف مي كنند. اما بايد در نظر داشت كه در چارچوب نگرش هاي دو انگار نقش ساختار به كنش ساختار تقليل پيدا مي كند و يا برعكس فاعليت كارگزاران به نقش ساختار تقليل مي يابد. در اين حالت ها پژوهشگر قادر نخواهد بود كه در هم تنيدگي عوامل كارگزارانه و ساختاري را به درستي تحليل كند. اعمال ديدگاه ساختار – كارگزار در خصوص سازه انگاري به اين معنا خواهد بود كه سازه هاي روابط بين الملل ديگر نه برساخته ي عوامل عيني و ساختاري محض و نه برساخته ي عوامل ذهني و تفسيري محض

تصور نخواهند شد، بلكه عملكرد روابط بين الملل منتج از درهم تنيدگي عوامل ساختاري و كنشي دانسته مي شود و عوامل كنشي و ساختاري تنها به صورت تحليلي از يكديگر قابل تفكيك خواهند بود. در اينجا سازه انگاران از آراي آنتوني گيدنز تأثير پذيرفته اند. آنتوني گيدنز برخلاف ساختارگرايان در رويكردي هستي شناختي، معتقد است كه مؤلفه ي مستقلي به نام ساختار وجود ندارد، بلكه ما با اوصاف ساختاري مواجه هستيم كه بر ساخته ي كنش هاي فردي يا جمعي مي باشد. از سوي ديگر، كنش افراد يا گروه ها را تنها مي توان در چارچوب همين اوصاف ساختاري سنجيد. بدين ترتيب، گيدنز ابعاد تعاملي پديده ها را در نظر مي گيرد.(معینی علمداری، راسخی، 1389: 194-193).

اونف نيز بر قوام متقابل بدون آغاز و پايان ناپذير کارگزار وساختار تاکيد دارد. افراد وجوامع يعنی کارگزاران وساختار، يکديگر را بر مي سازند يا با يکديگر شکل مي دهند. به اين ترتيب به نظر مي رسد که سازه انگاری در يک بعد هستی شناسی دولت محور جريان اصلی را مي پذيرد يعنی کنشگران اصلی را در جامعه بين الملل دولت ها والبته گاهی وشايد به بيانی دقيق تر، افراد نماينده دولت ها مي دانند. اما در مورد نگاهی که به رابطه کنشگران به عنوان کارگزاران با ساختار نظام بين الملل دارد، رهيافتی بينابينی اتخاذ و بر قوام متقابل کار گزار وساختار تاکيد مي کند.

3-    هویت:

 مسئله مهم ديگر هستی شناختی،هويت کنشگران است که به تعبيری در کانون رهيافت سازه انگاری است. از ديدگاه سازهانگاران هويت به معناي فهم هاي نسبتاً ثابت از خود و انتظارات از ديگران است. كنش گران منافع و هويت خود را از طريق مشاركت در معاني جمعي به دست ميآورند، يعني همان معا ني كه ساختارها را تعريف مي كنند و به كنش هاي ما سازمان مي دهند. هويت ها و منافع اموري رابطه اي هستند و وقتي ما موقعيت را تشريح مي كنيم، تعريف مي شوند. به تعبير ونت، هويت عبارتست از انچه كه چيزي را به آنچه كه هست تبديل مي كند. وي تصريح مي كند كه هويت ، خصوص يتي در كنشگران نيت مند است كه موجد تمايلات انگيزشي و رفتاري است. در واقع هويت يك ويژگي ذهني است كه ريشه در فهم كنشگر از خود دارد. هويت شامل دو انگاره است، انگاره خود و ديگري. پس ساختارهاي دروني وبيروني ، هر دو به هويت قوام مي بخشند( رمضان زاده و جوکار،1389: 139-138).

 هويت ها در سياست بين الملل و جامعه ي داخلي از نقش مهمي برخوردارند، اگر چه مؤلفه هاي هويت در عرصه داخلي و بين المللي فرق دارد، با اين حال حداقل نظم و پيش بيني پذيري را ممكن مي سازند، جهان بدون هويت ها ، جهان هرج و مرج ، غير قابل تحمل و جهاني بسيار خطرناك تر از دوره ي آنارشي خواهد بود (Hopf,1998: 175 به نقل از معینی علمداری، راسخی، 1389: 191).

سازه انگاران براي توضيح چگونگي شكل گيري منافع، بر هويت هاي اجتماعي بازيگران - اعم از افراد و كشورها- تأكيد مي ورزند، از نگاه آنها منافع ناشي از روابط اجتماعي است و نمي توان به شكل ماقبل اجتماعي از منافع سخن گفت . هويت ها تجسم شرايط فردي هستند كه كارگزاران از طريق آنها با يكديگر رابطه برقرار مي كنند، از آنجا كه اين شرايط باعث مي شود كه كنشگران خود را ملزم در وضعيت هاي خاص ببيند ، به نحوي منافع آنها را تعريف مي كنند (وهاب پور ، 1384: 129).

به نظر سازه انگاران هويت امري است اجتماعي به اين معنا كه در ساختن خود ، ديگري هم ساخته مي شود ، بنابراين هويت سيال است . براي همين است كه در نگاه آنها ، برداشت كنشگران از خود ، منافع و اهدافشان تغييرپذير مي باشد و به تبع شكل گيري يك  هويت جديد منافع جديد هم براي يك دولت مطرح مي شود(Ritbergger,2002: 12). سازه انگاران بر برساخته بودن هویت كنشگران تاكيد دارند و اهميت هويت را درخلق و شكل گيري منافع و كنشها مطرح مي كنند. هويت به معناي فهم هاي نسبتا ثابت و مبتني بر نقش خاص از خود و انتظارات ديگران است، بنابراين امري رابطه اي است.اين به معناي ان است كه اولاً، هويتها و سرشت تعاملات و روابط ميان انها ثابت و لايتغير نيست، ثانياً بلوكهاي ساختماني واقعيت بين المللي هم ذهني و فكري هستند و هم مادي، : ثالثاً معنا و اهميت عوامل فكري مستقل از زمان و مكان نيست.(مشيرزاده، 1383 176 -175).

به نظربرگرو لوكمان هويت از اجزاي اصيل واقعيت ذهني بوده و مانند هر واقعيت ذهني ديگر در رابطه ديالكتيك با جامعه قرار دارد. به عبارت ديگر ، فرايند هويت سازي اين فرصت را براي كنشگر اجتما عي فراهم مي اورد كه براي طرح و پرسش هاي بنيادين معطوف به چيستي وكيستي خود پاسخي مناسب جست وجو كند. (آقايي ورسولي 1388: 11)

در پاسخ به اين سوال كه آيا دولت ها به عنوان كارگزاران اصلي نظام بين الملل از هويت و منافع از پيش تعيين شده برخوردارند يا در بستر تعامل چند جانبه با كنشگران ديگر داراي هويت ومنافع خاص مي شوند؟ اگر چه طيف مختلف سازه انگاران اعم از مدرن وپسامدرن نيز در درون خود شقوق مختلف دارند ولي همگي با اين ديدگاه واقع گرايان وليبرال ها مخالف اند كه هويت و  منافع دولت ها از پيش تعيين شده است. (Stein,2005:30  به نقل از جوادی ارجمند، 1392: 56)

از نگاه ونت، دولت ها همزمان چهار نوع هويت دارند: هويت شخصی یا جمعي پيكروار، هويت نوعي، هويت مبتنی برنقش، و  هويت جمعي. 1- هويت شخصی یا جمعي پيكروار با ساختار هاي خود - سازمان بخش و هم ايستا قوام مي يابند و کنشگران را به واحدهایی متمایز تبدیل می کنند. این هویت همواره یک پايه مادي دارد که در مورد دولت سرزمين است. 2- هويت نوعي ، به مقوله اجتماعي یا برچسبی اشاره دارد که در مورد اشخاصی بکار می رود که در ظاهر، از نظر رفتاری، نگرشها، ارزشها، مهارتها(مثلا زبان)، دانش، افکار، تجربه، اشتراکات تاریخی(مانند منطقه یا محل تولد) خصوصیات مشترکی دارند یا تصور می کنند دارند.این هویتها یک بعد ذاتا فرهنگی دارند. در ارتباط با دولت ها، مي توان به نوع رژيم يا شكل حكومت اشاره نمود . 3- هويت مبتنی بر نقش كه از خصوصيت خود سازمان بخشي برخوردار نبوده و تنها در تعامل با ديگران در نظام جهاني ومنطقه اي شكل مي گيرد . 4- هويت جمعي كه رابطه ميان خود و ديگري را به نتيجه منطقي ان يعني هم ذات انگاري يا يكسان انگاري مي رساند و تمایز میان خود و دیگری رنگ می بازد و خود به عنوان دیگری طبقه بندی می شود. (وِنت،1392: 326-333). به نظر ونت در بيان هريك از هويت ها در نگاهي ژرف تر تفاوت ها مبهم تر مي شوند. انچه مسلم است، اينكه پيامد هويت ها براي منازعه وهمكاري است و به شكل گيري منافع دولت ها در جهت همكاري يا منازعه كمك مي كند. اگر هويت ، هويت جمعي باشد سبب افزايش همكاري دولت ها ست، در غير اين صورت باعث تشديد منازعات خواهد شد .هر چه نظام بين الملل كه فرهنگ سياسي بنيادي ترين واقعيت ساختار آن را تشكيل مي دهد بيشتر از تعارض به سمت همكاري حركت كند، تناسب رهيافت معناگرايانه افزايش و از اهميت رهيافت مادي گرايانه كاسته مي شود . (ونت، 1392: 337 )

ونت معتقد است که منافع و هویت ها همیشه از طریق فرآیند در تعامل هستند ، عليرغم اينكه ممكن است در برخي از شرايط بتوان با توجه به ثبات نسبي هويت ها ، آنها را مسلم انگاشت ، اما هميشه همچنين نيست و در واقع هويت ها و منافع متحول هستند، وي بر آن است كه اين تحول در نظام بين الملل از سه راه صورت  مي گيرد:1- نهاد حاكميت كه باعث مي شود كنشگران دولتي در شرايط نسبتاً آنارشيك هم درجاتي از خويشتنداري داشته باشند؛ 2-رشد همكاري كه مي تواند به تحول در هويت ها منجر شود؛ 3-تلاش عامدانه براي تحول هويت هاي خود محور به هويت هاي جمعي .در مورد اين تحول آگاهانه هويت ها ، كانون توجه خود را از تبديل يك  نظام امنيتي رقابتي به يك نظام مبتني بر همكاري چرخش مي دهد و اين فرايند تحول ساز را شامل چهار مرحله مي داند ؛ مرحله ي نخست، فروپاشي اجماع در مورد تعهدات هويتي ؛ مرحله ي دوم، زير سؤال رفتن برداشت هاي قديمي و ساختارهاي تعامل ناشي از آن؛  مرحله ي سوم، ايجاد رويه ي جديد كه خود و  دیگری را نسبت به اتخاذ هويت نوين برمي انگيزد و در واقع آنرا بر اساس بازنمايي هاي خود قالب بندي مي كند ؛ مرحله ي چهارم، پاداشي كه از طرف  ديگري  داده مي شود. نتيجه ي اين فرايند نهادينه شدن هويت بخشي مثبت ميان امنيت خود و ديگري از سوي هر دو طرف است كه به بنياني بيناذهني براي تعهدات جدي تر به هويت و منافع جديد كمك مي نمايد( مشيرزاده ، 1383: 173).

بنابراین سازه انگاري جهان روابط بين الملل را به عنوان جهان برساخته ترسيم مي كند كه ساختارهاي بيناذهني در قوام بخشيدن به آن و هويت كنشگران ، منافع آنها و تعاملات آنها نقش دارند و اين رويه هاي كنشگران است كه به ساختارها شكل مي دهد ، آنها را باز توليد مي كند و يا در آنها تحول ايجاد مي كند . اين رويه ها حتي مي تواند به تغييرات بنيادي در شرايط بيانجامد.کراتوکویل و کاتزنشتاین  بر تأثير هويت داخلي و هنجارهاي بين المللي بر رفتار و تلقي هاي بازيگران تأكيد مي كنند ، به گونه اي كه بازيگران در قالب تصورات خود كه برآمده از محيط داخلي ، اسطوره ها ، جهان بيني ها و باورهاي عمومي آنها مي باشد، وارد عرصه ي بين المللي مي شوند (Katzenstein, 1996:58-65).

4-    هنجار: انتظارات ارزش مدار از رفتار مناسب را هنجار مي گویند که از جنبه بين الاذهاني برخوردار
مي باشد. هنجارها، انتظارات ارزش مدار و مشترک متغير هاي مستقل تئوري سياست خارجي سازه انگاري مي‌باشند. هنجارها هويت هاي بازيگران و اولويت شان را شکل مي‌دهند و اهداف جمعي را تعريف و رفتاري را منع يا تجويز مي‌کنند. توانايي نسبي هنجار ها بر اساس دو معيار:"عام بودن" و "خاص بودن" سنجيده مي‌شود. ويژگي عام بودن هنجار، يعني درجه اي که آن هنجار ميان واحد هاي سيستم اجتماعي مشترک است. (چه ملي و چه فراملي) ملاک دوم خاص بودن آن مي‌باشد، يعني اينکه تمايزي که يک هنجار بين رفتار مناسب و نامناسب قائل است.

يک هنجار اگر مبتني بر پيش بيني و يا تحليل سازه انگارانه باشد بايستي سطح ميانه اي از عام بودن و خاص بودن را داشته باشد. بر اساس فرضيات سازه انگاري، بازيگران به هنجارهاي اجتماعي و بين الملل پايبند هستند و اين ادعاي نئورئاليست ها را رد مي‌کنند که رفتار يک کشور تابع وضعيت قدرتش است. رفتار یک کشور در صورتی تغيير مي‌کند که هنجارهاي مربوط به آن تغيير کنند.

در تحلیل سازه انگارانه از سياست خارجي، هنجارهاي اجتماعي (انتظارات بين الاذهاني و مشترک از رفتار مناسب) متغير هاي مستقل براي توضيح رفتار سياست خارجي مي‌باشند که با سه ويژگي هنجارها آنها را از ديگر متغيرهاي ايده اي متمايز مي‌ شوند: 1) بين الاذهاني 2) جهت يابي و توجيه رفتار 3) ارجاع به ارزش ها. ویژگی بين الاذهاني هنجارها را از دیگر عقايد شخصي متمايز مي‌نمايد. دومين مشخصه، هنجارها را از ايده ها، ارزش ها و باورهاي علي متمايز مي‌نمايد.

در رهيافت سازه گرايي توانايي يک هنجار و تاثيرش بر رفتار سياست خارجي بستگي به دو خصوصيت دارد: اول عام بودنش يعني اينکه چه تعداد از بازيگران يک سيستم اجتماعي در انتظارات ارزشمدار از رفتار سهيم اند (مشترکند) و دوم خاص بودنش که روي صراحت و دقتي که يک هنجار در تشخيص رفتار مناسب از رفتار غير مناسب تاکيد دارد. ما در صورتي مي‌توانيم از درجه بالاي عام بودن بازيگران در يک سيستم اجتماعي صحبت کنيم که همه آن بازيگران در انتظارارت ارزش مدار از يک رفتار سهيم باشند. اگر انتظارات ميان اکثريت اعضا مشترک باشد، درجه ميانه اي از عام بودن را شاهد هستيم. عام بودن پايين زماني وجود دارد که فقط اقليتي از بازيگران در انتظارات خاصي از رفتار سهيم باشند در مورد آخر ما قادر به پيش بيني سازه انگارانه از سياست خارجي يک دولت نخواهيم بود.

انتظارات از رفتار ناشي شده از هنجارها هميشه دقيق و مختصر نيستند، معاني دقيقشان بستگي به توضيحشان دارد. بر اساس تحليل سازه انگارانه تاثير يک هنجار علاوه بر عام بودنش به خاص بودن آن نيز بستگي دارد. يک هنجار خاص بودن بالايي دارد اگر آن به طور صريحي تمايزات بين رفتار مناسب و نامناسب را تشخيص دهد. انتظار نامعين از رفتار باعث مي‌شود محدوده گسترده اي از اعتقادات رفتاري به عنوان رفتار مناسب توجيه شود. بازيگران به ندرت قادر به تصميم گيري درون سيستم اجتماعي اند، که يک هنجار نقض شده باشد.

در تحلیل سازه انگارانه از سياست خارجي منطق اقتضائات پيونددهنده ميان متغير مستقل "هنجارها"و رفتار سياست خارجي دولت هاست. همچنين در اين تئوري، تاثير هنجار بيشتر از بازيگران درسيستم اجتماعي است و در تشخيص رفتار مناسب از رفتار نامناسب دقت بيشتري دارد. در اين تئوري ساختار و كارگزار تاثير متقابلي بر هم دارند.

تاثير هنجارها بر سياست خارجي

سوالات متفاوتي درارتباط ميان هنجارها وسياست خارجي مطرح مي‌باشد ازجمله:

هنجارها چگونه رفتار سياست خارجي را شکل مي‌دهند؟ چگونه بازيگران با هنجارها ارتباط برقرار مي‌کنند و به عنوان دستور العمل هاي براي رفتار، دروني و پذيرفته مي‌شوند؟

شيوه عمل هنجارها در نظريه سازه انگاري سياست خارجي اساسا متفاوت از تئوري هاي ليبراليسم فايده گرا و نئورئاليزم ها است که تاثير هنجارها را در پيوند با متغير هاي قدرت و منافع مي‌داند.

در سازه انگاری هنجارها مقدم بر منافع بازيگران مي‌باشند و تاثير هنجارها تنها به فشارها و مشوق ها محدود نمي‌شود، بلکه علاوه بر تاثير تنظيمي‌داراي تاثير تکويني نيز مي‌باشند، هنجارها همچنين باعث مشروعيت اهداف و تعريف منافع بازيگران مي‌شود. در سازه انگاری تاثير هنجارها به فرايند هاي جامعه پذيري نسبت داده مي شود. در اصل مفهوم جامعه شناسي، جامعه پذيري فرايندي است که يک شخص با آموزش هنجارهاي اجتماعي، قواعد درون جامعه و فرهنگ دور وبرش رشد مي‌کند و مستقل و داراي صلاحيت اجتماعي مي‌گردد. در اين پروسه بازيگر انتظارات از رفتار که توسط محيط اجتماعي اش به وي رسيده است، دروني مي‌کند. روند جامعه پذيري نبايستي به عنوان روند يکطرفه اي تلقي گردد که تصورات فرد در روند جامعه پذيري آن نقش ندارند(2002RIttberger,). فردي که اجتماعي مي‌شود ممکن است روي چيزي که او در طول فرايند جامعه پذيري دروني کرده است، بازتاب دهد و حتي آن را اصلاح کند. اشخاص دائما با شرايط جديد تصميم گيري در زندگي شان روبرو مي‌شوند، از اينرو نياز به يادگرفتن انتظارات جديد از رفتار يا تفسير دوباره از آن چيزهاي که دروني کرده، مي‌باشد. جامعه پذيري يک فرايند پيوسته است وهيچگاه کامل نمي‌شود. ويژگي عجيب فرايند جامعه پذيري تصميم گيرندگان سياست خارجي اينست که دو فرايند جامعه پذيري در سطح بين الملل و داخلي به طورهمزمان درحال انجام شدن مي‌باشند و تصميم گيرندگان سياست خارجي واسط و ميانه دو سيستم اجتماعي (سيستم بين الملل و سيستم داخلي) مي‌باشند. به علت نيروهاي متفاوت در دو سطح ما شاهد دو فرايند متفاوت جامعه پذيري مي‌باشيم.

جامعه پذيري فراملي فرايندي است که بدين وسيله تصميم گيرندگان حکومتي، هنجارهاي بين المللي (انتظارات ارزش مدار از رفتار مناسب که بين دولت ها مشترک است) را دروني مي‌کنند. جامعه پذيري ملي (درون جامعه داخلي) به فرايندي اطلاق مي‌شود که تصميم گيرندگان حکومتي هنجارهاي اجتماعي را دروني مي‌کنند (يعني انتظارات ارزش مدار از رفتار مناسب که بين شهروندان دولتشان مشترکند) نويسندگان جامعه پذيري فرا ملي تاکيد بر اين دارند که بر اثر جامعه پذيري بازيگران درون جامعه بين الملل، هنجارهاي آن جامعه به عنوان تعيين کننده رفتار دولت ها مطرح مي‌شوند.

دولت ها واحدهاي تشکيل دهنده جامعه بين الملل مي‌باشند و مهمترين نيروهاي اجتماعي کردن مي‌باشند. به عبارت ديگر هنجارهايي که بين دولت ها در جامعه بين الملل مشترکند به عنوان استاندارد هاي از رفتار مناسب مي‌باشند. سازمان هاي بين الملل به عنوان نيروهاي اجتماعي کردن از اين جهت مهمند که اجتماعي ارزشي از دولت ها را به نمايش مي‌گذارند.

درصورتي انتظارات از رفتار مناسب به عنوان رفتار مناسب توسط سازمان هاي بين المللي قاعده مند مي‌شود که دولت ها خودشان را به عنوان بخشي از اجتماع ارزشي از دولت هاي عضو بدانند و خودشان را به عنوان يک عضو برابر با دولت هاي ديگر بدانند. زيرا سازمان هاي بين المللي به عنوان نمايندگان اجتماعات ارزشي مورد ملاحظه قرار مي‌گيرند. بنابراين کارکردشان تحت عنوان "معلمان هنجار"است.

نوع ديگر جامعه پذيري در سطح درون ملي مطرح است در حالي که رهيافت هاي خرد گرا بر اهميت فشارهاي عمومي‌در تاثير هنجارهاي اجتماعي روي رفتار تصميم گيرندگان تاکيد دارند. تاثیر هنجارها بر سیاست خارجی به فرایندهای جامعه پذیری نسبت داده می شود که در پی آن جامعه و زير گروه هايش به عنوان نيروهاي اجتماعي کردن، انتظارات از رفتار مناسب را به تصميم گيرندگان سياسي نشان مي‌دهد.

در خطر قرار گرفتن انتظارات ارزش مدار مشترک از رفتار بين دولت ها، نتيجه اي از فرايندهاي ارتباطي و محتواي جامعه پذيري است. در فرايند هاي ارتباطي انتظارات ارزش مدار از رفتار دروني شده اند و محتواي جامعه پذيري در بلند مدت در تفسير خاص و ويژه انتظارات از رفتار مي‌تواند دچار تغيير شود.

جامعه و زير گروهايش به عنوان نيروهاي اجتماعي کردن در سطح داخلي انتظارات رفتار مناسب را به تصميم گيرندگان سياسي نشان مي‌دهند. از منظر سازه انگاري سه دليل وجود دارد که چرا رفتار تصميم گيرندگان سياست خارجي متاثر از انتظارات اجتماعي از رفتار مناسب و شايسته هستند:

1) تصميم گيرندگان سياست خارجي قبلا انتظارات اجتماعي از رفتار مناسب را از طريق فرايند جامعه پذيري سياسي که همه شهروندان دولت موضوع آن هستند، دروني کرده اند.

2) سياستمداران قبل از اينکه نماينده دولتشان در جامعه بين الملل شوند، عموما دوره هاي سياسي ملي را تجربه مي‌کنند که انتظارات اجتماعي خاص از رفتار مناسب را بيشتر در آنها دروني مي‌کند.

3) تصميم گيرندگان رفتار سازگاري با انتظارات اجتماعي از رفتار مناسب دارند. زيرا اين هم راستا با شيوه اي است که خودشان را به عنوان نماينده مشروع جامعه شان در برخورد با محيط بين الملل مي‌شناسند. اگر يک حکومت با انتظارات اجتماعي از رفتار به آن نشان داده شده موافقت نکند. خطر از دست دادن شناسايي اش توسط جامعه به عنوان نماينده مشروعش را دارد. (Chekel,1998: 1-15).

تصميم گيرندگان سياست خارجي همزمان موضوعي براي فرايند هاي جامعه پذيري ملي و فراملي مي‌باشند. در سطح فراملي انتظارات از رفتار مناسب به آنها توسط جامعه بين الملل ارائه مي‌شود.

در سازه انگاري مسئله اساسي اين نيست که آيا هنجارهاي هدايت کننده رفتار ريشه هاي داخلي و بين المللي دارند. بلکه سازه انگاري اثر متقابل بين انتظارات از رفتار در نهاد هاي بين المللي و هنجارهاي مشترک درون يک جامعه را نشان مي‌دهد. يک هنجاري که بر سياست خارجي يک کشور تاثير مي‌گذارد، بايستي در هر دو سطح اجتماعي و بين الملل مشترک باشد و انتظار سياست خارجي سازگاري بالا با هنجارها را داشت.

بدين ترتيب از منظري سازه انگارانه با توجه به هنجار هاي داخلي و بين المللي مي‌توان به تبيين و پيش بيني سياست خارجي پرداخت. در صورتي که هنجار هاي موجود در هر دو سطح داخلي و بين المللي از تقارب و تناسب بيشتري برخوردار باشند، قابليت پيش بيني پذيري رفتار امکان پذير خواهد بود. همچنين بازيگران اجتماعي از هنجار هايي پيروي مي‌کنند که در جريان فرايند جامعه پذيري در محيط اجتماعي مربوطه شان دروني شده باشند. در اينجا تفاوت اساسي بين ليبرال ها و سازه انگاري مطرح مي شود که ليبرال ها بر جنبه تنظيمي هنجارها و سازه انگاري علاوه بر جنبه تنظمي هنجار بر جنبه تکويني آن نيز تاکيد دارند.

 سوالات متفاوتي درباره تاثيرات هنجارها و تاثير تکويني شان بر کارگزان مطرح مي باشد. اينكه يك هنجار چگونه از سطح بين الملل وارد حوزه داخلي مي شود و چگونه تاثير تكويني آن نمود پيدا مي كند؟قبل از بررسي تاثير تکويني هنجارها بايستي نحوه وارد شدن آنها به حوزه داخلي توضيح داده شود، زيرا يک مرحله قبل از تکويني شدن هنجار اشاعه و انتقال آن مي باشد. يکي از شيوه هاي انتقال هنجارها از سطح بين الملل به حوزه داخلي اشاعه مي باشد. اشاعه به معناي انتقال يا تغيير اهداف، فرايند ها و اطلاعات از يک جمعيت و منطقه به جمعيت و منطقه ديگري است. بيشتر زماني رخ مي دهد که يک ابداع ميان اعضاي يک سيستم انجام شده باشد. (Boekle,1999).

در یک جمع بندی ساده از مباحث قبلی در مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی سازه انگاری ، مهمترین گزاره های نظریه سازه انگاری را می توان در موراد زیر خلاصه کرد:

1-    همه سازه انگاران واقعیت را برساخته اجتماعی می دانند.

2-    کارگزاران، ساختارها یا فرایندها و نهادها را در پیوند و قوام متقابل باهم می انگارند. برای آنها آنارشی یک جامعه، ناشی از رفتار دولتها است.

3-    برای تعیین قانونمندی و پیش بینی پذیری رفتار دولتها و برقراری نظم، هویت و منافع نقش ویژه ای در نگاه آنها دارند.

4-    از دید سازه انگاران قدرت مهم است اما به گونه ای که جنبه های غیر مادی و گفتمانی آن نیز در نظر گرفته شود.

5-    ساختارهای فکری و هنجاری نیز به اندازه ساختارهای مادی اهمیت دارند، زیرا این نظامهای بامعنا هستند که برپایه آن بازیگران محیط مادی خود را تفسیر می کنند.

6-    کارگزاران و ساختارها به یکدیگر شکل می دهند.(Price,1998:266-67 به نقل از شفیعی،زمانیان، 1390: 129-114).

 

سازه انگاري و سياست خارجي

سياست خارجي يك كشور شامل رويه هاي گفتماني و غيرگفتماني آن، نقش تعيين كننده اي در جايگاه آن كشور در نظام بين الملل و الگوهاي دوستي و دشمني با آن دارد. از سوي ديگر، تصميم گيري كنشگران در سياست بين الملل بر اين اساس است كه جهان را چگونه تفسير كرده و نقش خود را در آن چگونه تلقي مي كنند .

از ميان نظريه هاى روابط بين الملل، رويكرد ساز ه انگارى كه مربوط به سالهاى اخير می شود، چارچوبى مناسب براى تحليل سياست خارجى به حساب می آيد. استيو اسميت معتقد است: ساز ه انگارى اجتماعى بايد به طور خاص براى تحليل سياست خارجى مناسب باشد، دقيقاً به اين دليل كه برساختگى اجتماعى از اين مفروضه شروع می شود كه كنشگران جهان خود را می سازند و اين مفروضه در وراى بخش اعظم نوشتارهاى مربوط به سياست خارجى، وجود دارد. نقطه ي عزيمت تحليل سياست خارجى، چش مانداز دولت به مثابه ي كنش گر است، سپس به درون آن جعبه ی خاص (سياه) می نگرد(نادری، 1394: 47).

سياست خارجى ، حداقل تا حدى عمل بر ساختن است؛ چيزى است كه كنش گران تصميم می گيرند كه چه کسی باشد. به طور خاص در سالهاى اخير و با توجه به گرايش فزاينده ي محققان سازه انگار به مطالعات تجربى و تاريخى، مشخص گردیده كه سازه انگارى از ظرفيت نظرى قابل توجهى براى تحليل سياست خارجى برخوردار است. نقطه ي عزيمت نظريه ي سازه انگارانه، سياست خارجى را نقد مفهوم انسان اقتصادى بيشينه جويى میدانند كه در مركز تحليل واقعگرايانه و نئوليبرال از سياست خارجى قرار دارد، كه مفاهيم، ارزش ها، افكار يا هنجارها را صرفاً ابزارى براى تأكيد بر منافع مشخص و توجيه آنها میدانند. از ديد سازه انگاران، كنش گران را هنجارها هدايت می كنند، يعنى انتظارات بين الاذهانى مشترك و مبتنى بر ارز شها در مورد رفتارها. در نتيجه، كنشگر از ديد آنها ، انسان جامعه شناختى و ايفاكننده ي نقش است و نه انسان اقتصادى. از اين منظر، تصميم گيرندگان بر اساس هنجارها و قواعدی كه خود مبتنى بر پيشينه اى از عوامل ذهنى، تجربه ی تاريخى  فرهنگى و حضور در نهادهاست، تصميم گيرى می نمایند. هنجارها هستند كه رفتار مناسب را تعيين می كنند و در نتيجه، كنش گران براساس منطق زيبندگى و تناسب، عمل می نمایند. به اين ترتيب، هنجارها تابع منافع كنش گران نيستند، بلكه به اين منافع شكل می دهند(هادیان، 1382: 930). هنجارها به هويت و اولويتهاى بازيگران جان می بخشند و اهداف جمعى را تعريف می كنند و به تجويز رفتار مناسب در سياست خارجى
 می پردازند. از منظر سازه انگارى با توجه به هنجارهاى داخلى و بين المللى، می توان به تحليل و به زعم برخى به تبيين و پيش بينى سياست خارجى كشورها پرداخت؛ البته گفته می شود در صورتى كه انتظارات رفتار متناسب در دو سطح داخلى و بين المللى متقارب و همگرا يعنى هنجارهاى داخلى و بين المللى نزديك به يكديگر باشند، پيش بينى رفتار، امكان پذير می شود. اگر حداقل در يك سطح انتظار، رفتار متناسب با هنجار مربوطه وجود داشته باشد، قدرت پي شبينى در سطح ميانى است، اما در مواردى كه هنجارهاى بين المللى و داخلى در تضاد و تناقض با يكديگر باشند و يا در هيچ يك از دو سطح، هنجارى وجود نداشته باشد، نظريه ي سازه انگارانه ی سياست خارجى قادر به پيش بينى نخواهد بود(هاديان،1382 : 937).

در نظريه ي سازه انگارى سياست خارجى، منطق تناسب به پيوند ميان “هنجارها” به عنوان متغير مستقل، و “رفتار سياست خارجى دولت ها” به عنوان متغير وابسته، شكل می دهد. از منظر سازه انگارى، تأثير يك هنجار هر چه قدر بيشتر باشد، تعداد بيشتري از بازيگران در يك سيستم اجتماعي از هنجارمربوطه استفاده ي مشترك می برند که در نتیجه می توان رفتار مناسب را به طوردقیق تر تميز داد. از آ نجايى كه سازه انگارى بر اين اصل تأكيد دارد كه بازيگران سياست خارجى به هنجارهاى بين المللى و يا اجتماعى گردن می نهند، در نتیجه، اين دعوى، نوواقع گرايى را مردود می شمارد كه رفتار سياست خارجى يك كشور، متناسب با افزايش يا كاهش قدرت آن پس از هرگونه تغيير و تحول خارجى و داخلى، دگرگون می شود (فلاحى، 1380 : 185 ). بنابراين، سازه انگارى، كنش دولت ها را وابسته به جايگاه قدرت آ نها نمی داند، بلكه رفتار آ نها را در صحنه ي بين المللى برآيند هدايت هنجارها میداند.

نحوه ي ارتباط روابط بين الملل و سياست خارجي بدين گونه است كه تحليل گران سطح نظام (ونت) به روابط بين دولت ها به مثابه «ساختاري» نگريسته اند كه موجوديتي مستقل از واحدها دارد. در مقابل نظريه پردازان سياست خارجي نيز به فرايندهاي تصميم سازي، عناصر شكل دهنده به سياست كشورها در سطوح داخلي توجه داشته اند. از اين رو آنها بر « كارگزار »تأكيد داشته و با برجسته ساختن آن ، نقش ساختار را در رفتار آن  به حاشيه رانده اند .آنها در اين حيطه به مسائلي چون فرايندهاي جاري در سطح نهادهاي رسمي و غير رسمي حكومت ، روند تصميم سازي و استراتژي هاي انتخاب عقلاني اهداف و وسايل ، محيط و سرشت سياسي داخلي ، كارگزاران و مؤلفه هاي روان شناختي آنان ، تصورات و ايدئولوژي ها ، ژئوپلتيك و جغرافيا ، سطح توسعه و تكنولوژي و... توجه نشان داده اند ، بنابراين بهترين بيان براي ارتباط ميان اين دو حوزه آن است كه آنها را حوزه هايي هم پيوند دانست كه جنبه ي هم تكميلي دارند(Vendulka , 2001:15).

به طور كلي مي توان گفت كه نظريه ي روابط بين الملل حوزه اي است كه با حقيقت و سياست خارجي حوزه اي است كه با عمل سياسي در ارتباط است ، لذا هر دوي آنها دو روي يك سكه هستند . اعتقاد رهيافت سازه انگاري در حوزه ي سياست خارجي اين است  كه فراسوي توزيع عيني قدرت (تصور خردگرايان)، «تصور» و تلقي كشورها از توزيع قدرت ديگران قرار دارد ، اين تصورات برآمده از تصور يك ملت است كه آنها را قادر به تعامل با محيط مي كند. هويت به ملت ها اجازه مي دهد كه جهان را معنادار كند، به دسته بندي موجوديت هاي ديگر اقدام كنند و واقعيتي سلسله مراتبي بسازند كه از آن « خود » و « ديگري » و دوست و دشمن تعريف شده است، اين جهان ساخته شده كه داراي و دلالت هاي ارزشي است ، اقدامات آنها را نيز شكل مي دهند . دولت نيز كه بر ساخته ي اجتماعي است در اين ذهنيت جمعي مشاركت دارد و جهان را در اين چارچوب درك مي كند ، دوستان ، دشمنان ، منافع ، مطلوبيت ها و تهديدها را تعريف مي كند و كنش هاي  خارجي خود را شكل مي دهد( 80.-(Frank ,2002:59.

در سايه ي اين تعاريف است كه دولت ها و ملت ها ، وضعيت موجود نظام بين الملل را « قابل تحمل » يا  « غير قابل تحمل » می يابند ، كشورهاي ديگر در مقام دوست ، دشمن و بي طرف دسته بندي مي شوند و كنش هاي آنها به عنوان « تهديد » یا «الهام دوستی» تلقي خواهد شد. دولت ها با اين تصورات درصدد « تغيير يا حفظ » نظم موجود بر مي آيند، با كشوري متحد مي شوند و بر عليه ديگري اقدام مي كنند ، شدت و ضعف اين دوستي ها و دشمني ها نيز به تصورات وابسته است ، در اين چارچوب آنها موقعيت ها را براي خود معنادار مي كنند ، حوزه هاي نفوذ خود را تعريف مي كنند و ضرورت ها و نيازهاي خود را بازشناسي مي كنند و در يك كلام « سياست خارجي خود را مي سازند » (Steve ,2001:38-39 به نقل از شفیعی، زمانیان، 1390: 121).

سازه انگاری اثری چشمگیر بر مفهوم سیاست خارجی داشته است و براین پیش فرض استوار است که بازیگران، جهان خود را می سازند و تحلیل سیاست خارجی، از دولت بعنوان یک بازیگر آغاز می شود؛ یعنی بازیگران تفسیر می کنند، تصمیم می گیرند، اعلام می کنند و اجرا می کنند. سیاست خارجی تا اندازه ای عمل برساختن چیزی است که بازیگران تصمیم می گیرند و این دیدگاه، اثر عوامل داخلی بر سیاست خارجی را نشان می دهدو نیز این را که چرا سیاست خارجی کشورهای گوناگون باوجود تفاوتهای درونی، در بسیاری موارد همسان است. از دیدگاه سازه انگاری، برای درک سیاست خارجی کشورها، در کنار ساختارهای مادی، باید به ساختارهای معرفتی، ایده ها، باورها، هنجارها و اندیشه ها نیز توجه کرد.( شفیعی، زمانیان، 1390: 124).

از دیدگاه سازه انگاری، هویتها، هنجارها و فرهنگها نقش مهمی در سیاست خارجی بازی می کنند. هویتها و منافع دولتها را هنجارها، تعاملات و فرهنگها می سازند و همین فرایند است که تعامل میان دولتها را پیش می کشند.شکل زیر، به روشنی هم تعینی (Codetermination) وضعیت و فرایند را نشان می دهد. مرحله یکم انگیزه های لازم برای کنش را نمایش می دهد. در مرحله بعد، تعریف دولت الف از وضعیت را نمایان می کند و سبب اقدام آن دولت می شود. نتیجه این امر، برداشت دولت ب از این اقدام و سپس تعریفش از وضعیت را به دست می دهد، که سرانجام اقدام دولت ب را درپی خواهد داشت و این اقدامات، انگیزه های لازم برای کنش در میان بازیگران را درپی دارد. اقدام دولتهای الف و ب سبب درک آنها از همدیگر، انتظاراتی که از هم دارند و همچنین ساختار سازمانی آنها می شود که به نوبه خود دولتهای الف و ب را با هویتهای و منافع مشخص شکل می دهد که سرانجام، این امر سبب برداشت دولت الف و ب از یکدیگر و تفسیر دولت ب از دولت الف می شود.

این ساختارهای معرفتی با تعامل میان دولتها، معانی مشترکی را ایجاد می کنند که برپایه آنها هویت دولتها شکل می گیرد و اینکه دولتها بر پایه درک و تصوری که از هویت خود دارند به تعریف منافع ملی خود می پردازند و سیاست خارجی آنها بیشتر برایند این تعریف از منافع است. به باور ونت، هویتها منافع را شکل می دهند و منافع نیز سرچشمه رفتارها و اتخاذ سیاست خارجی از سوی دولتها می شوند که در این تعامل، کنشگران ساختارهای معنایی را می سازند، یکسری پیام هایی برای هم می فرستند، این پیامها را با نیت و تصور خود می سنجند و بر پایه برداشت خود همدیگر را دوست و دشمن، رقیب یا همکار می دانند و بر پایه انتظارات خود از یکدیگر عمل می کنند(مشیرزاده، الف 1386:322).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                      (Der Derian,1995:143)

فرایندها

نهادها

1-انگیزه های لازم برای کنش

هم تعینی وضعیت و فرایند

2-تعریف دولت الف از وضعیت

3-عمل دولت الف

4- برداشت دولت ب از دولت الف و تعریف ب از وضعیت

5- اقدام دولت ب

دولت الف با هویت و منافع

درک بین الاذهانی و انتظاراتی که الف و ب دارند و تشکیلات سازمانی آنها

دولت ب با هویت و منافع

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سازه انگاران می گویند، از آنجا که منافع برخاسته از روابط اجتماعی است لزوما نسبت به نوع تعامل میان دولتها و همکاری یا تعارض میان آنها نه می توان خوشبین بود و نه بدبین(Lepgold and Nincic,2001:143). به باور آنها هر دولت می تواند چند هویت داشته باشد اما هر هویتی تعریف اجتماعی بازیگر است و ریشه در نظریه هایی دارد که کنشگران به شکل جمعی درباره خود و یکدیگر دارند و به ساختار جهان اجتماعی قوام می بخشند(Wendt,1999:238).

 

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                      (Katzenstein,1996:53)

پیوند هویت و سیاست خارجی از نظر وِنت

هویت

منافع

سیاست خارجی

ساختارهای معنایی

تعامل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر در رویکرد عقلائی، سیاست خارجی دولتها ریشه در ملاحظات عقلانی و منافع ملی دارد، در نظریه سازه انگاری، نوع رفتار ناشی از هنجارهایی است که دیگران از دولت انتظار دارند. همچنین در رفتار سیاست خارجی دولتها متغیرهای سیستماتیک نظام بین الملل و متغیرهای داخلی همزمان موثرند و دولتها منافع و هدفهای ثابت و تغییرناپذیر ندارند و چون هدفهای دولتها بسته به هنجارها است، منافع آنها آنی و زودگذر نیست و از اینرو، منطق رفتاری نیز منطق متناسبی است و بسته به شرایط به شرایط و خواستهای موجود از دولتها، ممکن است هدفهای آنها تغییر کند. پس هنجارهای داخلی و بین المللی، متغییر مستقل و سیاست هماهنگی با هنجارها، متغیر وابسته هستند. نخبگان تصمیم گیر نیز براین پایه عمل می کنند. آنها سیاست را به گونه ای تنظیم می کنند که وجهه بین المللی یا منطقه ای دولت شان خدشه ای دار نشود، بدین سان، تفاوت رفتار دولتها در سیاست خارجی، ریشه در فهم انها از هنجارها و نیز میزان اثرگذاری آنها دارد. از سوی دیگر تشابه رفتار دولتها پیش از انکه برخاسته از الزامات ناشی از معمای امنیت در نظام بین الملل آنارشیک باشد، برایند هنجارهای بین المللی مشترک است. پس پیش بینی سیاست خارجی یک کشور هنگامی ممکن است که هنجارهای بین المللی و داخلی اثر آن هنجارها بر همدیگر شناخته شوند. سازه انگاران درباره سیاست خارجی استدلالاتی دارند.

به باور سازه انگاران بازیگران برحسب معانی ذهنی، زبان و برداشتهای خود که برآمده از هویت آنهاست، دست به کنش و واکنش می زنند و در این تعامل، واقعیت را می سازند. نمود این امر در تحلیل سیاست خارجی یک کشور آن است که بازیگران(دولتها) بر پایه هویتِ زمینه مند خود، جهان را برای خود می سازند و خودشان نیز در رابطه با آن ساخته می شوند و هویت آنها دگرگون می شود.در اینجا کشورها یا بازیگران صحنه بین المللی تفسیر می کنند، تصمیم می گیرند، اعلام می کنند و سرانجام اجرا می کنند ولی آنها این کارها را با درک خود از جهان انجام می دهند. پس در اینجا از دید سازه انگاران سیاست خارجی عمل برساخته شدن است. از این رو است که اسمیت متأثر از جمله وِنت که گفته بود" آنارشی ساخته دولتها است" می گوید " سیاست خارجی آن چیزی است که دولتها آنرا می سازند"(Smith,2001:38).

سازه انگاری هم با اصول تحلیل سیاست خارجی شباهت دارد و هم تفاوت. از نقطه نظر شباهتها، بخشهایی از سازه انگاری-بویژه از نوع آمریکای شمالی- نقطه اشتراکی با شاخه ادراکی تحلیل سیاست خارجی دارد. متفکران هر دو مکتب به این نکته توجه می کنند که چگونه کارگزاران سیاست خارجی موقعیتهای خود را از طریق میانبرها و فرآیندهای ادراکی برمی سازند(کارلسنس،2002: 338، هوتن، 2007: 32-31 به نقل از اسمیت،هدفیلد،دان،1391: 151-150)

برای همه سازه انگاران، ساخت اجتماعی کانون اصلی تحلیلهاست.از اینرو، اگر چه جنبه های ادراکی تحلیل سیاست خارجی می تواند نقش یادگیری در سطح فردی و بنیانهای روان شناختی را در تاثیرگذاری بر سیاست خارجی بررسی کند(لوی، 1994 به نقل از اسمیت،هدفیلد،دان،1391: 151).

سازه انگاران فرایند شکل گیری منافع را داخلی می کنند. به جای این فرض که بروکراسی یا دولت دارای منافع شخصی هستند، آنها نشان می دهند که چگونه این منافع از بنیان ساخته می شوند. پس اگر مسئله اصلی رئالیستها" محافظت از منافع ملی" است، برای سازه انگاران تعریف منافع ملی مسئله مهم است.

در این فرایند شکل گیری منافع، سازه انگاران بر امر اجتماعی تاکید می کنند- اینکه چگونه هنجارها یا گفتمانها می توانند دولتها را به گزینش منافع جدیدی وادار کنند. واقعیات مادی- قابلیتهای نظامی یا موهبت منابع خدادادی- کماکان حائز اهمیت هستند، اما این زمینه اجتماعی است که به آنها معنا می دهد. بنابراین سلاحهای هسته ای انگلیس به هیچ گونه برای آمریکا تهدید محسوب نمی شود، چرا که این سلاحها در یک زمینه اجتماعی دوستانه مورد تفسیر قرار می گیرد(اسمیت،هدفیلد،دان،1391: 154).

رویکرد سازه انگارانه به تصمیم گیری در تحلیل سیاست خارجی نقطه عزیمت متفاوتی دارند. سازه انگاران با کمک گرفتن از دیدگاههای مربوط به روان شناسی اجتماعی و نیز کارهای یورگن هابرماس، نظریه پرداز آلمانی، برداشت سومی از عقلانیت- عقلانیت ارتباطی- را برای تبیین سیاست خارجی مطرح می کنند(جانستون،2001؛ رایس، 2000 به نقل از اسمیت،هدفیلد،دان،1391: 157-156). این پژوهشگران ادعا می کنند که کارگزاران[دارای] عقلانیت ارتباطی، چندان هم هزینه ها و فایده ها را محاسبه نمی کنند، یا درپی سرنخهایی از محیط خود نیستند. بر عکس، آنها استدلالهایی مطرح می کنند و می کوشند که یکدیگر را اقناع کنند. به بیان دقیق تر، توضیحات و منافعشان در معرض بازتعریف قراردارد.( اسمیت، هدفیلد، دان،1391: 157). با این فهم از عقلانیت، افراد به ژرفا اجتماعی هستند، آنها با رایزنی با دیگران تصمیم می گیرند.

هویت و سیاست خارجی

یکی از محورهای مهم در نظریه سازه انگاری ،چگونگی شکل گیری هنجارها ،هویت ها و منافع دولت ها و تاثیرگذاری آن بر سیاست خارجی است.سازه انگاران  معتقدند که همه ی کنش و واکنش های فرد در محیط اجتماعی صورت می گیرد وموجب تصمیم گیری می شود.بنابراین سیاست خارجی چیزی است که دولت ها آن را می سازند،تصمیم می گیرند،تفسیر می کنند و اعلام می کنند.در نهایت آن را اجرا می کنند وبه نوعی عمل برساختن است. اهمیت نظریه سازه انگاری در سیاست خارجی این است که از یک سو ،کنش گران یا دولت ها تصمیم گیرندگان اصلی سیاست خارجی بوده و از سوی دیگر ،سیاست خارجی توسط تصمیم گیرندگان ساخته و پرداخته می شود.هویت دولت ها چیزی است که در تعامل با سایر دولت ها از طریق سیاست خارجی شکل می گیرد و این موضوع باعث نزدیکی ارتباط میان هویت و سیاست خارجی دولت ها می شود(شیرخانی ،براتی ،1392: 118) در این میان دو نکته حائز اهمیت است:

اول اینکه ،سیاست گذاران دولت یک جهان اجتماعی ایجاد می کنند که در آن ،آنها سیاست خارجی در تعامل با کشورهای دیگر هدایت می کند. بنابراین سیاست خارجی ابزاری برای ساختن پلی میان دولت هاست.

دوم ،کشورها با ساخت و سازهای اجتماعی که هویت ملی را شکل می دهد در ارتباط هستند.این ساختار هویتی است که منافع ملی را تعریف می کند.

به طور کلی هویت یک مفهوم اصلی در نظریه روابط بین المللی می باشد به ویژه اینکه می توان ساختارهای  و عمل سیاسی یک کشور را از طریق مراجعه به هویت آن کشور توضیح داد . در واقع منافع هر کشوری بستگی به هویتش دارد. وقتی ما خود را نشناشیم (هویت ) نمی توانیم منافعمان را مشخص کنیم. هویت ،اولویت هایی را ارائه می دهد از طریق منابع دیگر مانند " شباهت ها و یکنواختی  ویژگی های عمومی و اساسی مردم " و ارزش ها و هنجارها و تجربیات مردم نشات می گیرد.(کریمی فرد، 2012: 240).

 


برچسب‌ها: سیاست خارجی, برسازی, سازه انگاری, سیاست خارجی ایران
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:25  توسط یداله فضل الهی  |