*چالشها و فرصتهای امنیتی در قرن بیست و یکم چارلز دی. (چاک) فریلیچ فوریه 2023 یداله فضل الهی 30 شهریور 1404 محیط استراتژیک در حال تغییر اسرائیل* این مقاله با هدف آشنائی با استراتژی امنیت اسرائیل و بهره برداری از آن برای مقابله با آن به عنوان بزرگترین و خونخوارترین دشمن بشریت و ایران اسلامی و مردم مظلوم فلسطین ترجمه و در این وبلاگ بارگذاری شده است. اسرائیل کشوری کوچک با مساحت حدود ۲۰۰۰۰ کیلومتر مربع است، تقریباً به اندازه نیوجرسی یا اسلوونی. این کشور توسط جهان عرب و به طور گستردهتر مسلمانان احاطه شده است که یا اساساً با وجود آن دشمن هستند - از جمله کشورهایی مانند مصر و اردن که با آن معاهدات صلح رسمی منعقد کردهاند - یا صریحاً متعهد به نابودی آن هستند و به طور فعال در جنگ علیه آن شرکت دارند. مرزهای شرقی اسرائیل، کرانه باختری و ارتفاعات جولان، مناطق تپهای هستند که کنترل آنها به دشمنانش امکان حضور نظامی مسلط بر بیشتر قلمرو و عملاً کل جمعیت و پایگاه صنعتی کشور را میدهد. جغرافیای ناپایدار اسرائیل با شکل کشیده آن، که باعث میشود عرض آن در مرکز بیش از پانزده کیلومتر نباشد و در مناطق دیگر بسیار کمتر، بیشتر تشدید میشود. با این حال، تحولات منطقهای و جهانی در دهههای اخیر، محیط استراتژیک اسرائیل را تغییر داده است. صلح با مصر، قدرتمندترین کشور عربی را از درگیری نظامی مداوم خارج کرد و هنگامی که مصر دیگر استفاده از زور علیه اسرائیل را کنار گذاشت، سایر کشورهای عربی نیز گزینه نظامی متعارفی علیه اسرائیل بکار نگرفتند. در واقع، پس از جنگیدن با اسرائیل در چهار جنگ در طول بیست و پنج سال اول موجودیت این کشور، که همه با مشارکت مصر بود، کشورهای عربی از آن زمان تاکنون حتی یک بار هم با اسرائیل نجنگیدهاند. علاوه بر این، در یک تغییر چشمگیر در سرنوشت استراتژیک اسرائیل، دیگر با تهدیدهای وجودی روبرو نیست و بعید است که در آینده دوباره با آن روبرو شود، مگر اینکه ایران یا یک بازیگر منطقهای دیگر به سلاح هستهای دست یابد.
آشفتگی داخلی مصر در سالهای اخیر در ابتدا پیمان صلح را به خطر انداخت و کنترل آن بر شبه جزیره سینا را تضعیف کرد و منجر به تعدادی از حملات تروریستی علیه آن توسط جناحهای فعال دولت اسلامی (داعش) در آنجا شد. حتی اگر مصر از نظر سیاسی به ثبات برسد و در کوتاهمدت از تبدیل شدن به یک دولت ورشکسته جلوگیری کند، فقر شدید و جمعیت رو به رشد آن به این معنی است که خطر بلندمدت برای ثبات آن و در نتیجه برای صلح با اسرائیل، همچنان قابل توجه است. اردن تحولات منطقهای سالهای اخیر را نسبتاً خوب پشت سر گذاشته است. با این وجود، ناآرامیها همچنان ادامه دارد و چالشهای اساسی اردن، به ویژه فقر آن و تنشهای مداوم بین جمعیت سنتی هاشمی و اکثریت فلسطینی، همچنان تهدیدی برای ثبات بلندمدت آن محسوب میشوند. این امر با خشونت در سوریه و عراق که منجر به هجوم عظیم پناهندگان به اردن، ظهور نهادهای اسلامگرای رادیکال در مرزهای اردن و نفوذ اسلامگرایان رادیکال در آن شده است، تشدید شده است. برای اسرائیل، موقعیت اردن به عنوان سدی در برابر کشورهای رادیکالتر و تحت سلطه ایران که با آن هممرز است، و همکاریهای امنیتی دوجانبه گستردهای که در پاسخ به این امر ایجاد شده است، آن را به یک متحد بالفعل و بقای مداوم آن را به یکی از منافع اصلی اسرائیل تبدیل کرده است. مصر و اردن اکنون دهههاست که با اسرائیل در صلح هستند. روابط دوجانبه با هر دو سرد و تقریباً عاری از هرگونه عادیسازی است، به جز قرارداد بلندمدتی که اردن با اسرائیل برای خرید گاز طبیعی منعقد کرد. با این وجود، تعهد هر دو کشور به صلح با موفقیت در برابر تعدادی از چالشهای مهم مقاومت کرده است و صلح سرد برای همه بازیگران مربوطه بینهایت بهتر از جنگ گرم است. همکاری نظامی، شاید به طرز شگفتآوری، در سالهای اخیر به طور قابل توجهی با مصر و اردن افزایش یافته است و تنها حوزهای است که چشمانداز همکاری دوجانبه در آن روشن است. اسرائیل، مصر و اردن امروزه منافع استراتژیک مهمی را در رابطه با ظهور ایران و متحدانش در منطقه، نیروهای سنی رادیکال مانند داعش، عناصر جهادی فعال در سینا و حماس به اشتراک میگذارند. بنابراین، اسرائیل بارها با درخواستهای مصر برای استقرار نیرو در سینا، بیش از تعداد مجاز در پیمان صلح، موافقت کرده است تا به مصر در بازگرداندن کنترل خود بر این منطقه کمک کند. طبق گزارشهای رسانهها، اسرائیل با موافقت مصر، حملات پهپادی علیه داعش در سینا انجام داده و بالگردهای تهاجمی و همچنین پهپادها را به همراه ایالات متحده به اردن تحویل داده است. طبق گزارشها، پهپادهای اسرائیلی همچنین از حریم هوایی اردن برای نظارت بر وقایع سوریه استفاده کردهاند و دو کشور در رزمایشهای نظامی چندجانبه شرکت کردهاند. اتحاد جماهیر شوروی که کمکهای نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی گستردهای به کشورهای عربی ارائه میداد، مضمحل شد و این امر توانایی اعراب برای جنگ علیه اسرائیل را بیش از پیش تضعیف کرد. علاوه بر این، آشفتگی منطقهای که با «بهار عربی» آغاز شد، بسیاری از تهدیدهای باقیمانده اسرائیل را تضعیف کرده و در عین حال تهدیدهای جدیدی نیز ایجاد کرده است. در واقع، تهدید اصلی که اسرائیل امروز با آن مواجه است، دیگر قدرت کشورهای عربی نیست، بلکه ضعف آنها و خطر ناشی از بیثباتی داخلی، همراه با دولتهای ضعیف و در حال فروپاشی، منجر به خصومت خواهد شد. هر بازیگر ممکن است ضعیفتر از کشورهای عربی متمرکزتر گذشته باشد، اما به طور کلی، منطقه ممکن است با تعداد فزایندهای از بازیگران رادیکال، از جمله گروههای غیردولتی، که به طور فزایندهای مایل به استفاده از زور هستند و با فناوری نظامی مدرن برای انجام این کار توانمند شدهاند، مشخص شود. جنگ داخلی سوریه، سوریه و ارتش آن را که پیش از این تهدید نظامی اصلی اسرائیل بود، ویران کرده است. با فروکش کردن درگیریها، آینده بلندمدت سوریه نامشخص است، اما حداقل در میانمدت به نظر میرسد که به ترکیبی عجیب از یک کشور تحت سلطه روسیه و ایران تبدیل شده است. احتمالاً روسیه نفوذ مداوم خود در سوریه و حضور نظامی گستردهتر را افزایش داده و آزادی مانور نظامی اسرائیل را محدود کرده و مسائل را از نظر دیپلماتیک پیچیدهتر میکند. ایران و حزبالله، دو دشمن اصلی اسرائیل در حال حاضر، به طور فزایندهای از سوریه برای گسترش پایگاه عملیاتی خود علیه اسرائیل و ایجاد یک جبهه طولانی از لبنان، به عنوان بخشی از یک «هلال شیعی» که از ایران تا مدیترانه امتداد دارد، استفاده خواهند کرد. پس از بیش از چهل سال سکوت، از زمان جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳، ارتفاعات جولان ممکن است بار دیگر به یک جبهه فعال و به ویژه قابل اشتعال تبدیل شود. علیرغم شخصیت شنیع رژیم سوریه، شکستهای مکرر آن از اسرائیل این مزیت را داشته است که در دهههای اخیر آن را ریسکگریز و محتاط کرده است. لبنان دهههاست که یک کشور شکستخورده بوده و ناتوانی مداوم آن در کنترل سازمانهای تروریستی که از خاک آن علیه اسرائیل فعالیت کردهاند - سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تا اوایل دهه 1980 و حزبالله از آن زمان - منجر به درگیریهای نظامی مکرر شده است. حزبالله، یک سازمان جهادی رادیکال که به نابودی اسرائیل سوگند یاد کرده است، توسط ایران تأسیس شد و تا به امروز عمدتاً توسط آن مسلح، آموزش دیده و تأمین مالی میشود. در طول این سالها، حزبالله به قدرتمندترین بازیگر سیاسی و نظامی در لبنان تبدیل شده است، بسیار بیشتر از خود دولت. حزبالله در سالهای اخیر عمیقاً در نبردهای سوریه درگیر بوده است، در تلاش برای نجات رژیم بشار اسد از فروپاشی، اما زرادخانه موشکی عظیم و سایر قابلیتهای آن همچنان اسرائیل را هدف قرار داده است و احتمال تجدید خصومتها وجود دارد. عراق دیگر تهدید مستقیمی برای اسرائیل نیست. با این حال، آشفتگیهای داخلی آن، خطر فزایندهای را برای ثبات اردن و عربستان سعودی، دو همسایه اسرائیل که رفتارشان با اسرائیل مدتهاست میانهرو بوده است، ایجاد میکند و بنابراین تهدیدی غیرمستقیم برای امنیت آن است. علاوه بر این، عراق تحت نفوذ فزاینده ایران قرار گرفته است و ظهور یک هلال تحت سلطه ایران که از عراق به سوریه و لبنان امتداد مییابد، چالشهای جدی را برای اسرائیل ایجاد خواهد کرد. ایران خطرناکترین دشمنی است که اسرائیل تاکنون با آن روبرو شده است و رویکرد بلندمدت پیچیدهای برای نابودی نهایی آن دارد. علاوه بر این، ایران علیرغم توافق هستهای ۲۰۱۵، آرمانهای هستهای خود را رها نکرده است و همچنان تنها بازیگر منطقهای است که ممکن است در کوتاهمدت، قطعاً پس از انقضای توافق، به سلاح هستهای دست یابد. بنابراین، سوریه و عراق تحت سلطه ایران، نتیجهای بسیار منفی برای اسرائیل خواهد بود. نوار غزه و کرانه باختری توسط دولتهای رقیب فلسطینی اداره میشوند که هیچکدام از آنها انحصار اعمال زور در قلمرو خود را ندارند. آینده بلندمدت تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) در کرانه باختری نامشخص است، چه به دلیل اختلافات داخلی، چه به دلیل بیکفایتی آن به عنوان یک نهاد حاکم، و چه به دلیل شکست روند صلح. پس از ویرانیهای تروریستی انتفاضه دوم در اوایل دهه 2000، تروریسم فلسطینیان علیه اسرائیل به مدت یک دهه به شدت کاهش یافت، اما در سال 2015 دوباره تا حدودی افزایش یافت. اسرائیل در سال ۲۰۰۵، حداقل تا حدی به امید بهبود اوضاع امنیتی، عقبنشینی کامل و یکجانبهای از غزه انجام داد. در عمل، غزه، تحت حاکمیت حماس، به یک دولت کوچک رادیکال، تئوکراتیک و فقیر تبدیل شده است که به شلیک موشکهای دورهای به مراکز جمعیتی اسرائیل ادامه داده و منجر به خصومتهای سطح پایین مداوم و همچنین سه رویارویی بزرگ - در سالهای ۲۰۰۸، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ - شده است که در آنها اسرائیل سعی در کاهش تهدید موشکی و بازگرداندن دورهای از آرامش داشته است. اگرچه زرادخانه موشکی حماس بسیار کوچکتر از حزبالله است، اما همچنان قدرتمند است و میتواند باعث اختلال شدید در زندگی روزمره و اقتصاد اسرائیل شود. فلسطینیها تعدادی از پیشنهادهای چشمگیر برای صلح، از جمله اجلاس کمپ دیوید و پارامترهای کلینتون در سال ۲۰۰۰، و همچنین پیشنهاد نخست وزیر وقت، ایهود اولمرت در سال ۲۰۰۸، را رد کردهاند، که فراتر از آن اسرائیل چیز زیادی نمیتواند اضافه کند. این موضوع، اسرائیل را با یک سردرگمی اساسی مواجه میکند، اینکه آیا درگیری با تشکیلات خودگردان فلسطین، در واقع، بر سر تعدادی از مسائل خاص است که حل آنها منجر به صلح میشود، یا هنوز بر سر موجودیت اسرائیل است. در مورد حماس، شکی نیست که نه تنها به دنبال صلح نیست، بلکه صریحاً خواستار نابودی اسرائیل است. در هر صورت، تا زمانی که کرانه باختری و غزه از هم جدا باشند و تشکیلات خودگردان فلسطین، دولت به رسمیت شناخته شده فلسطین، نتواند از طرف همه فلسطینیها صحبت کند، توافق نهایی صلح امکانپذیر نیست. پس از یک دهه جدایی عمیق و فزاینده، چشمانداز اتحاد مجدد همچنان تاریک است. عربستان سعودی به دلیل تغییرات سریع داخلی، نوسان قیمت انرژی و چالشهای خارجی، بهویژه ظهور ایران، با دورهای از تغییر و بیثباتی احتمالی روبرو است. عربستان سعودی، که یکی از رادیکالترین کشورهای جهان در داخل است، تا به امروز تهدید قابل توجهی برای اسرائیل ایجاد نکرده است، وضعیتی که میتواند در صورت بیثباتی یا تغییر رژیم به سرعت تغییر کند. ترکیبی از نفوذ نفتی سعودیها، زرادخانه بزرگ پیچیدهترین سلاحهای آمریکایی و تصمیم احتمالی آینده برای توسعه سلاحهای هستهای، آنها را به یک تهدید بالقوه بزرگ برای اسرائیل تبدیل میکند. لیبی، سودان و یمن از قبل کشورهای شکستخوردهای هستند. سلاحهای پیشرفته از نیروهای نظامی سابق لیبی به غزه رسیدهاند و تمام زرادخانه شیمیایی لیبی هنوز ایمن نشده است. تونس و مراکش، که در گذشته کشورهای عربی بودند که بیشترین تمایل را به رابطه با اسرائیل داشتند، هر دو با مشکلات قابل توجهی در ثبات داخلی روبرو هستند، همانطور که بحرین نیز همینطور است. کشورهای شکستخورده به دلیل فرصتهای بیشتری که برای مداخله خارجی فراهم میکنند، تهدیدی برای امنیت اسرائیل نیز محسوب میشوند. برای مثال، ایران، عربستان سعودی، حزبالله، داعش و قطر، و همچنین روسیه و ایالات متحده، همگی عمیقاً در جنگ داخلی سوریه درگیر بودهاند. کشورهای شکستخورده همچنین به عنوان پناهگاه و منبع فعالان، زمینه مساعدی را برای سازمانهای تروریستی فراهم میکنند. سوریه و عراق به نقاط کانونی القاعده، داعش و حماس تبدیل شدهاند که غزه را تصرف کردهاند. خطرناکتر از همه، کشورهای شکستخورده ممکن است قادر به تضمین کنترل مؤثر بر قابلیتهای سلاحهای کشتار جمعی خود نباشند. درگیری اولیه بین سنیها و شیعیان در دهههای اخیر نیروی محرکهای در منطقه بوده است و احتمالاً همچنان نیز ادامه خواهد یافت، چرا که تلاش ایران برای هژمونی منطقهای با گسترش ایدئولوژیها و نیروهای رادیکال سنی روبرو است. اسرائیل تنها موضوعی است که همه طرفهای درگیر در مورد آن اتفاق نظر دارند. تا به امروز، آنها بیش از حد درگیر درگیریهای فوری خود بودهاند که بخواهند علیه آن متحد شوند، اما این ممکن است تغییر کند و اسرائیل ممکن است خود را در میان نیروهای تکتونیکی ببیند که عمیقاً بر امنیت ملی آن تأثیر میگذارند، اما نفوذ کمی بر آنها دارد، اگر اصلاً نفوذی داشته باشد. نفوذ آمریکا در خاورمیانه در دهههای گذشته به پایینترین حد خود رسیده است و روندهای بلندمدت منطقهای چالشهای مداومی را برای آن ایجاد خواهند کرد. تغییرات در سیاست آمریکا، و همچنین تحولات منطقهای و بینالمللی، میتواند جایگاه ایالات متحده را احیا کند، اما این امر به زمان و اقدام قاطع در مواجهه با چالشهای فراوانی که منطقه امروز ایجاد میکند، نیاز دارد. برای اسرائیل، که امنیت ملی آن ارتباط نزدیکی با نفوذ جهانی و منطقهای آمریکا دارد، این پیامدها قابل توجه هستند. ایالات متحده ضامن نهایی امنیت اسرائیل است، تنها ایالات متحده میتواند تلاشهای بینالمللی را برای مقابله با تهدیدات بزرگی مانند برنامه هستهای ایران یا وضعیت سوریه رهبری کند، و تنها ایالات متحده است که با موفقیت توافقات صلح بین اسرائیل و دشمنانش را میانجیگری کرده است. با کاهش نفوذ ایالات متحده در منطقه، نفوذ روسیه افزایش یافته است، به ویژه که خاورمیانه را به عرصه اصلی رقابت مجدد ایالات متحده و روسیه تبدیل کرده است. روسیه با مداخله نظامی خود در سال ۲۰۱۵، رژیم سوریه را از فروپاشی نجات داد و به قدرتمندترین بازیگر در این کشور تبدیل شده است. روسیه همچنین مدتهاست که متحد نزدیک ایران بوده، به آن سلاح میفروشد، از نظر دیپلماتیک همکاری میکند و از ایران در برابر تلاشها برای منزوی کردن و مجازات آن به دلیل برنامه هستهایاش دفاع میکند، اگرچه روسیه در نهایت به توافق هستهای قدرتهای بزرگ با ایران در سال ۲۰۱۵ پیوست. روسیه همچنین با جدیت تلاش کرده است تا روابط خود را با سایر کشورهای منطقه، از جمله متحدان اصلی آمریکا مانند مصر که با آن قراردادی برای تأمین یک رآکتور هستهای و احتمالاً از سرگیری فروش نظامی امضا کرده است، و همچنین عربستان سعودی و اردن، تقویت کند. در مورد مسائل مهم مختلف، از جمله برنامه هستهای ایران، جنگ داخلی سوریه، روند صلح و فروش اسلحه به بازیگران منطقهای، سیاستهای روسیه عمیقاً مغایر با منافع اسرائیل بوده و احتمالاً همچنان خواهد بود. با این وجود، محدودیت روسیه بر سیاست اسرائیل همچنان بسیار محدودتر از اتحاد جماهیر شوروی در گذشته است. روسیه به یک کشور دوست تبدیل شده و حداقل تمایل خود را برای در نظر گرفتن منافع استراتژیک اسرائیل در مواقعی نشان داده است. اروپا به بازیگری مهم برای اسرائیل تبدیل شده است. اتحادیه اروپا شریک تجاری اصلی اسرائیل است و اسرائیل از روابط گسترده سیاسی، اجتماعی-اقتصادی و نظامی با کشورهای مختلف اروپایی برخوردار است. اروپا نقش مهمی در مسئله هستهای ایران ایفا کرد و در ابتدا تلاشهای آمریکا و اسرائیل برای اعمال مجازات علیه ایران را محدود کرد، اما در نهایت مواضع تندی اتخاذ کرد که به توافق هستهای سال ۲۰۱۵ کمک کرد. مخالفت دیرینه اروپا با سیاستهای اسرائیل در مورد مسئله فلسطین، منبع اصطکاک دوجانبه فزایندهای بوده و به وخامت جایگاه بینالمللی اسرائیل دامن زده است. بدون هیچ تحول مثبتی در روند صلح، روابط احتمالاً با افزایش فشارها برای تحریمها و سایر اقدامات علیه اسرائیل، پرتنشتر نیز خواهد شد. چین عمدتاً از مسائل دیپلماتیک و امنیتی منطقهای دوری کرده است و بنابراین هنوز به عامل اصلی در محاسبات استراتژیک اسرائیل تبدیل نشده است، اگرچه روابط اقتصادی در حال شکوفایی است. با این وجود، چین به عنوان عضو دائم شورای امنیت، جایی که عموماً با تحریمها و سایر اشکال مداخله مستقیم مخالف است، در مورد تعدادی از مسائل منطقهای که برای اسرائیل بسیار مشکلساز بودهاند، به ویژه برنامه هستهای ایران، جنگ داخلی سوریه و روند صلح اسرائیل و فلسطین، مواضعی اتخاذ کرده است. یکی از بزرگترین چالشهایی که اسرائیل امروز با آن مواجه است، انزوای فزاینده بینالمللی است. بخشی از این انزوا صرفاً نتیجه سیاستهای بحثبرانگیزی است که این کشور در رابطه با شهرکسازیها و به طور کلی کرانه باختری دنبال کرده است. با این حال، این امر تا حد زیادی نتیجه یک کارزار هماهنگ جنگ دیپلماتیک و مشروعیتزدایی است که کشورهای عربی از زمان تأسیس اسرائیل علیه آن انجام دادهاند و در سالهای اخیر به طور فزایندهای توسط تشکیلات خودگردان، فعالان طرفدار فلسطین و سازمانهای غیردولتی در سراسر جهان و استفاده فزاینده از حقوق بینالملل به عنوان یک سلاح دیپلماتیک (به اصطلاح "جنگ حقوقی") به آن پیوستهاند. اسرائیل بیش از هر کشور دیگری مورد انتقاد بینالمللی قرار گرفته و هدف تلاشهای فشردهای برای سلب مشروعیت از همه چیز در مورد آن، از جمله موجودیتش به عنوان یک کشور، قرار گرفته است. رأیگیری در مورد اسرائیل در سازمان ملل و سایر مجامع بینالمللی اساساً و به طرز ظالمانهای جانبدارانه است، به طوری که اکثریت خودکار کشورهای عرب، مسلمان و جهان سوم مایلند اسرائیل را برای هر تخلفی، واقعی یا خیالی، محکوم کنند، در حالی که عمداً تخلفات سایر نقاط جهان را نادیده میگیرند. برای روشن شدن موضوع، بیست و دو قطعنامه از بیست و شش قطعنامهای که مجمع عمومی در سال ۲۰۱۲ در رابطه با نقض حقوق بشر تصویب کرد، مربوط به اسرائیل بود، و الگوی مشابهی در سال ۲۰۱۳ نیز تکرار شد، جایی که بیست و یک قطعنامه از بیست و پنج قطعنامه مربوط به اسرائیل بود. فقط در سازمان ملل و سایر مجامع بینالمللی نیست که اسرائیل با انتقاد و انزوای دیپلماتیک روبرو است. روابط اسرائیل با تقریباً همه کشورها بهتر خواهد بود، اگر توافق صلحی با فلسطینیها حاصل شود، یا حتی پیشرفت قابل توجهی حاصل شود. بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای عربی، مسلمان و جهان سوم، آشکارا مایلند که امروز روابط خود را برقرار کنند یا روابط موجود را ارتقا دهند، مشروط بر اینکه پیشرفتی در پیشبرد صلح بین اسرائیل و فلسطینیان حاصل شود. روابط با مصر، اردن، ترکیه و به ویژه اروپا تحت تأثیر منفی مسئله فلسطین قرار گرفته است. کشورهای مختلف اروپایی، از جمله بریتانیا، فرانسه و آلمان، در مواقعی تحریمهای تسلیحاتی جزئی یا کامل را علیه اسرائیل اعمال کردهاند، حتی بدون اینکه اتحادیه اروپا تصمیمات رسمی در این زمینه اتخاذ کرده باشد. خشم اروپاییها دهههاست که در حال شکلگیری است و در سالهای اخیر خود را در قالب اقدامات ملموس، هرچند محدود، نشان داده است. هیچ مسئلهای به اندازه شهرکسازیهای کرانه باختری، جایگاه بینالمللی اسرائیل را تضعیف نکرده است. با این حال، رسوایی بینالمللی علیه اسرائیل بیش از این مسئله است. برای دههها، کشورهای عربی تحریم رسمی روابط با اسرائیل - دیپلماتیک، اقتصادی یا اجتماعی - را حفظ کرده و از هرگونه ارتباطی با آن خودداری میکردند. مدتها قبل از جنگ شش روزه و آغاز «اشغال»، در واقع از زمان تأسیس اسرائیل، آنها کمپینی مداوم را برای به تصویر کشیدن آن به عنوان یک دولت نامشروع، وحشی و نژادپرست آغاز کردهاند. ویژگیها و اقدامات مثبت اسرائیل، از جمله پویایی دموکراسی و جامعه آن، مدتهاست که انکار یا کماهمیت جلوه داده شده و شکستها و ضعفها به شدت بزرگنمایی شدهاند. مشکل، کرانه باختری و شهرکسازیها یا مرزهای خاص اسرائیل نبود، بلکه این واقعیت بود که برخی از کشورهای عربی، و همچنین ایران، حزبالله، حماس، سازمانهای غیردولتی در جهان عرب و مسلمان و فراتر از آن، هنوز با وجود اسرائیل کنار نیامدهاند و همچنان به دنبال نابودی آن هستند. کارزار دیپلماتیک و مشروعیتزدایی دو هدف اصلی دارد. در کوتاهمدت، این کارزار به دنبال ایجاد فشار بینالمللی بر اسرائیل برای تغییر سیاستهایش و ایجاد موانع قانونی، سیاسی و هنجاری است که برای محدود کردن آزادی مانور دیپلماتیک و نظامی اسرائیل طراحی شدهاند. در درازمدت، مشروعیتزداییکنندگان به دنبال تضعیف و در نهایت شکست اسرائیل با فرسایش جایگاه بینالمللی آن، منزوی کردن آن و تضعیف اعتبار مواضعش هستند. برای این منظور، کارزار دیپلماتیک و مشروعیتزدایی، به عنوان بخشی از تلاش گستردهتر برای متقاعد کردن افکار عمومی غربی مبنی بر اینکه اسرائیل سیاستهایی را دنبال میکند که ارزشهای غربی را نقض میکند، کمپینی از بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم را ترویج میدهد. رسانهها همچنین به یکی از اجزای اساسی کمپین مشروعیتزدایی تبدیل شدهاند که با ماهیت مشکلساز درگیریهای نامنظم با حزبالله، حماس و تشکیلات خودگردان تشدید میشود. علل خصومتها اغلب به دلیل ادعاهای متناقض و چرخههای به ظاهر بیپایان خصومتها مبهم است. از دست رفتن اجتنابناپذیر جانهای بیگناه ناشی از استفاده حزبالله و حماس از جمعیت غیرنظامی خود به عنوان سپر انسانی، منجر به تار شدن قضاوت اخلاقی و وارونگی قدرت میشود. اسرائیل که مجبور به پاسخ به حملات به جمعیت غیرنظامی خود است، اما ارتشی سازمانیافته دارد، قدرتمند و سرکوبگر به نظر میرسد، در حالی که دشمنانش قهرمانانه شکستخورده به نظر میرسند. علاوه بر این، دشمنان اسرائیل عمداً از خسارات و تلفات ناشی از آن برای تضعیف مشروعیت عملیات نظامی اسرائیل و ایجاد فشار بر آن برای پایان دادن زودهنگام به آنها استفاده میکنند. در نتیجه، اسرائیل به طور فزایندهای در توانایی خود برای استفاده مؤثر از قدرت نظامی محدود شده است. تغییر بلندمدت در برداشت بینالمللی از اسرائیل تأثیر مخربی بر جایگاه آن داشته است. نکته قابل توجه این است که یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۳ از شهروندان بیست و پنج کشور نشان داد که اسرائیل چهارمین کشور نامحبوب جهان است. تنها ایران، پاکستان و کره شمالی رتبههای نامطلوبتری نسبت به آن داشتند. با این حال، واقعیت پیچیدهتر است. اگر هم به تعداد کشورهایی که اسرائیل امروزه با آنها رابطه دارد و هم به کیفیت این روابط نگاه کنیم، اسرائیل به هیچ وجه منزوی نیست. اسرائیل در سال ۲۰۱۶ با ۱۵۸ کشور روابط دیپلماتیک رسمی داشت - بیش از هر زمان دیگری - و افزایش چشمگیری نسبت به نود و هشت کشور در سال ۱۹۶۷. علاوه بر این، اسرائیل روابط قوی ویژهای با کانادا، استرالیا، آلمان، لهستان، ایتالیا، روسیه، هند و سنگاپور دارد، که تنها چند نمونه از آنها هستند، یک رابطه اقتصادی پررونق با چین و مهمتر از همه، یک «رابطه ویژه» با ایالات متحده. همکاری نظامی با مصر و اردن در بالاترین سطح خود قرار دارد و ترس مشترک از ایران منجر به نشانههایی از گرم شدن اولیه روابط عربستان سعودی با اسرائیل شده است. اتحادیه عرب بارها «ابتکار صلح عربی» سال ۲۰۰۲ را تأیید کرده است و اگرچه برخی از عناصر آن برای اسرائیل غیرقابل اجرا هستند، مانند درخواست خروج کامل از تمام سرزمینهای اشغالی ۱۹۶۷، از جمله بلندیهای جولان، این واقعیت که نشان میدهد کل اتحادیه عرب ممکن است مایل به پذیرش وجود اسرائیل باشد، تغییر خوشایندی است، به خصوص در مقایسه با برخی از اعلامیههای گذشته اتحادیه. علیرغم تنشها در روابط با اروپا، اسرائیل از یک توافقنامه همکاری پیشرفته با اتحادیه اروپا برخوردار است که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ ارتقا یافته است. آلمان احتمالاً پس از ایالات متحده به دومین متحد نزدیک اسرائیل تبدیل شده است و زیردریاییهایی را به اسرائیل میفروشد که بنا به گزارشها میتوانند موشکهای هستهای حمل کنند و تا حدی تأمین مالی میکنند. بریتانیا اکنون دومین شریک تجاری بزرگ اسرائیل است. روابط با فرانسه، که مدتها بر سر مسئله فلسطین تنش داشت، در سالهای اخیر بهبود یافته است. هر سه کشور گفتگوهای استراتژیک با اسرائیل دارند و با آنها طیف رو به رشدی از منافع استراتژیک را به اشتراک میگذارند. روابط با هند به سرعت توسعه یافته است، به ویژه در سطوح اقتصادی و نظامی، و آن را به کشوری با اهمیت استراتژیک برای اسرائیل تبدیل کرده است. تا سال ۲۰۱۵، هند به بزرگترین یا حداقل دومین بازار بزرگ صادرات سلاح اسرائیل تبدیل شده بود: تجارت دوجانبه در بیست سال اول روابط دوجانبه بیش از چهل برابر افزایش یافت. روابط با سایر کشورها در خاور دور و آفریقا نیز به سرعت در حال گسترش است، به عنوان مثال ژاپن، کره جنوبی و کنیا. روابط اسرائیل با ایالات متحده آنقدر گسترده است که به تنهایی تا حد زیادی فرآیندهای انزوای دیپلماتیک و مشروعیتزدایی را خنثی میکند. اهمیت ایالات متحده برای امنیت ملی اسرائیل را نمیتوان نادیده گرفت. کل کمکهای ایالات متحده به اسرائیل، از سال ۱۹۴۹ تا ۲۰۱۶، بالغ بر ۱۲۴ میلیارد دلار بوده است که آن را به بزرگترین ذینفع کمکهای نظامی آمریکا در دوران پس از جنگ جهانی دوم تبدیل کرده است. در سال ۲۰۱۶، یک بسته کمک نظامی ده ساله دیگر به ارزش ۳۸ میلیارد دلار منعقد شد. علاوه بر این، ایالات متحده و اسرائیل در گفتگوها و همکاریهای استراتژیک گستردهای، به عنوان مثال، در مورد برنامه هستهای ایران، دفاع موشکی، مبارزه با تروریسم، امنیت داخلی، رزمایشهای نظامی دوجانبه و چندجانبه و توسعه و تولید مشترک سلاح، مشارکت دارند. ایالات متحده همچنین از اهرم دیپلماتیک خود برای محافظت از اسرائیل در برابر طیف بیپایانی از قطعنامههای خطرناک در مجامع بینالمللی، مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد، استفاده میکند. این دو کشور در طول سالها به طور گسترده برای ارتقای روند صلح، در برخی مواقع با هماهنگی بسیار نزدیک، تلاش کردهاند. با این وجود، روابط زمانی که سیاستهای دولتهای اسرائیل با سیاستهای ایالات متحده همسو نبود، متشنج شده است. مهمتر از همه، یک فرض دیرینه، که رسماً مدون نشده است، وجود دارد که اگر موجودیت اسرائیل تهدید شود، ایالات متحده به کمک آن خواهد آمد. بنابراین، به نظر میرسد اسرائیل از یک ضمانت امنیتی بالفعل ایالات متحده برخوردار است که مسلماً به عنوان یک عامل بازدارنده منطقهای عمل میکند. به سختی میتوان انتظار تلاقی کامل منافع بین یک ابرقدرت جهانی و یک بازیگر کوچک منطقهای را داشت، و تاریخ روابط دوجانبه مملو از موارد اختلاف نظر و حتی اختلاف نظر مداوم در برخی زمینهها است. این نشانهای از قدرت اساسی این رابطه است که همیشه از این اختلافات بهبود یافته و به سمت روابط عمیقتر پیش رفته است. ماهیت در حال تغییر تهدیدات نظامی تغییر مثبت کلی در توازن نظامی با کشورهای عربی حداقل تا حدی توسط تهدیدات نامنظم و نامتقارن فزاینده از سوی ایران، حزبالله و حماس جبران شده است. به استثنای مهم ایران، تهدید امروز از سوی بازیگران غیردولتی است که انگیزه آنها ایدئولوژیهای رادیکال اسلامی است، نه از سوی دولتها، که احتمال درگیریهای گسترده با آنها اکنون کم است. ایران، حزبالله و حماس به این نتیجه رسیدهاند که پیروزی قاطع و نابودی اسرائیل، فراتر از تواناییهای کوتاهمدت و میانمدت آنهاست و در عوض، یک استراتژی بلندمدت فرسایشی را در پیش گرفتهاند. در عین حال، آنها از انواع سلاحها و تاکتیکها استفاده میکنند که برای خنثی کردن و مقاومت در برابر برتری نظامی اسرائیل در هر دور، جلوگیری از پیروزی آن و قادر ساختن آنها به بقا و بازسازی برای درگیری بعدی طراحی شدهاند. برای این منظور، حزبالله و حماس رویکردی دوگانه را دنبال میکنند. آنها عمداً زرادخانههای موشکی خود را در میان جمعیت غیرنظامی خود قرار میدهند و در نتیجه، یافتن و نابودی آنها را برای اسرائیل بسیار دشوار میکنند. با این کار، آنها همچنین اسرائیل را مجبور میکنند که هنگام پاسخ به حملات، تلفات غیرنظامی ایجاد کند و فشار بینالمللی بر اسرائیل برای پایان دادن به جنگ، قبل از دستیابی به اهداف نظامی خود، ایجاد کنند. همزمان، حزبالله و حماس تلاشهای تهاجمی خود را در درجه اول علیه جمعیت غیرنظامی اسرائیل، از طریق حملات موشکی گسترده و طولانی، متمرکز میکنند و برای ترویج تضعیف روحیه و خستگی روانی طراحی شدهاند که تابآوری اجتماعی اسرائیل را از بین میبرد. در نهایت، این بازیگران به دنبال استفاده از تهدید تلفات گسترده برای منصرف کردن اسرائیل از انجام یک جنگ تمام عیار علیه خود هستند، جنگی که در آن آنها آشکارا طرف ضعیفتر هستند. تخمین زده میشود که حزبالله امروز ۱۳۰ هزار موشک در اختیار دارد. در جنگ آینده، ممکن است روزانه ۱۵۰۰ موشک به سمت اسرائیل شلیک کند، حدود سی روز. این به معنای تعداد بیسابقه ۳۰ تا ۴۵ هزار موشک خواهد بود که به طور بالقوه خسارات استثنایی به مراکز جمعیتی اسرائیل وارد میکند. زرادخانه حماس از نظر اندازه بسیار محدودتر است، اما همچنان قدرتمند است. برد موشکهای آن نیز محدودتر است، اما مانند حزبالله، حماس اکنون میتواند تمام مراکز جمعیتی اسرائیل و همچنین رآکتور هستهای دیمونا را هدف قرار دهد. هر دو سازمان دائماً در تلاشند تا برد، ظرفیت بارگیری و به ویژه دقت موشکهای خود را افزایش دهند. موشکهای دقیق جدیدی که ایران در اختیار حزبالله قرار داده است، که هنوز درصد کمی اما رو به رشدی از کل زرادخانه آن را تشکیل میدهند، میتوانند تغییر دهندهی احتمالی بازی باشند. برای اولین بار، یکی از دشمنان اسرائیل این توانایی را دارد که مکانهای خاصی را هدف قرار دهد و در نتیجه بسیج نیروهای ذخیره، که بخش اصلی نیروهای نظامی اسرائیل هستند، عملیات تهاجمی و فرآیندهای تصمیمگیری ملی-سیاسی و نظامی آن را مختل کند. برای این منظور، حزبالله ممکن است به مراکز بسیج، انبارهای سلاح، پایگاههای هوایی و تأسیسات فرماندهی و کنترل مانند وزارت دفاع و دفتر نخستوزیری حمله کند. همچنین ممکن است به مکانهای حساس زیرساختهای ملی مانند نیروگاهها یا گرههای ارتباطی و حمل و نقل حمله کند و در نتیجه بخش زیادی از اقتصاد و جامعه اسرائیل را از کار بیندازد. دفاع موشکی اسرائیل، مانند گنبد آهنین، خسارات را کاهش میدهد، اما نمیتواند زرادخانهی عظیمی به اندازهی حزبالله را خنثی کند. ترس از تخریب بالقوهی گسترده، تأثیر قابل توجهی بر تصمیمگیری اسرائیل داشته و نوعی بازدارندگی متقابل ایجاد کرده و اسرائیل را مجبور کرده است که بسیار بیشتر از گذشته در اقدامات دفاعی سرمایهگذاری کند. برنامه هستهای جاری ایران، چه از طریق استفاده واقعی از سلاحهای هستهای و چه صرفاً تهدید ناشی از آن، همچنان بزرگترین تهدید بالقوه برای امنیت اسرائیل است. حتی اشاره به سلاحهای هستهای، سطح رویارویی را به سطح بالقوه وجودی افزایش میدهد و پیامدهای وخیمی برای محاسبات استراتژیک و آزادی مانور اسرائیل خواهد داشت. خطرات گسترش سلاحهای هستهای توسط ایران به سایر کشورهای رادیکال و حتی سازمانهای تروریستی، یا از دست دادن کنترل بر قابلیتهای هستهای خود در سناریوی تغییر رژیم یا آشفتگی داخلی، نیز قابل اغماض نیست. علاوه بر این، یک ایران هستهای ممکن است کاتالیزوری برای مسابقه تسلیحات هستهای منطقهای باشد. گذشته از برنامه هستهای، تهدید اصلی ایران برای اسرائیل، غیرمستقیم و از طریق حزبالله است. ایران نسبتاً دور است و قابلیتهای نظامی متعارف آن، از جمله نیروی هوایی آن، که برای هرگونه حمله علیه اسرائیل در این فواصل بسیار مهم خواهد بود، محدود است. ایران شروع به تقویت نظامی، از جمله سیستمهای پیشرفته ضدهوایی روسی، کرده است و دخالت آن در سوریه امکانات جدیدی را برای استقرار نیروها در نزدیکی مرز اسرائیل فراهم میکند. با این حال، مدت زیادی طول خواهد کشید تا ایران بتواند تهدیدی بزرگ، مستقیم و متعارف برای اسرائیل ایجاد کند. با این وجود، اگر ایران بخواهد به اسرائیل حمله کند، زرادخانه موشکهای بالستیک ایران ابزار اصلی در دسترس آن در حال حاضر است. تا زمانی که موشکها به کلاهکهای متعارف مسلح باشند، تهدیدی که ایجاد میکنند دردناک، اما محدود است و در مقایسه با زرادخانه موشکی حزبالله، که همچنان ابزار اصلی ایران برای بازدارندگی اسرائیل و به ویژه جلوگیری از حمله آن به برنامه هستهایاش است، رنگ میبازد. در زمان انعقاد توافق هستهای در سال ۲۰۱۵، اکثر کارشناسان معتبر معتقد بودند که ایران تنها چند هفته یا چند ماه تا دستیابی به مواد شکافتپذیر کافی برای ساخت اولین بمب هستهای و در مدت زمان بیشتری، حداکثر چند سال، تا توانایی کوچکسازی کلاهک هستهای برای نصب روی موشکهای بالستیک فاصله دارد. اگر همه طرفها به این توافق پایبند بودند، ممکن بود ده تا پانزده سال طول بکشد تا ایران بتواند از آستانه هستهای عبور کند، که البته مدت زمان ناچیزی نیست، اما واقعاً طولانی هم نیست. با این حال، در سال ۲۰۱۸، با حمایت قوی اسرائیل، ایالات متحده از این توافق خارج شد و کل آینده این موضوع را در هالهای از ابهام قرار داد. ایالات متحده و اسرائیل ادعا کردند که این توافق زیرساختهای هستهای ایران را تا حد زیادی دست نخورده باقی گذاشته و پس از انقضای محدودیتهای آن، ایران همچنان یک کشور در آستانه هستهای باقی خواهد ماند که قادر به عبور از این آستانه در مدت زمان بسیار کوتاهی است. آنها علاوه بر این، ادعا کردند که این توافق نتوانسته است به برنامه موشکهای بالستیک و رفتار توسعهطلبانه ایران در منطقه رسیدگی کند. هر دو کشور استدلال میکنند که آنچه میبینند، یک توافق جدید و بهتر است که به کاستیهای توافق قبلی خواهد پرداخت. کشورهای سنی همچنین ترس عمیقی از برنامه هستهای ایران و جاهطلبیهای سلطهجویانه آن در منطقه دارند. در حالی که هیچ نشانهای از تصمیم فوری هیچ یک از کشورهای سنی برای دستیابی به سلاحهای هستهای در واکنش به این موضوع وجود ندارد، تعدادی از آنها برنامههای هستهای غیرنظامی را آغاز کردهاند که میتواند پایه و اساس برنامههای نظامی در آینده باشد. با توجه به ماهیت و بیثباتی رژیمهای منطقه، روابط پرتنش آنها با یکدیگر، دشمنی اساسی با اسرائیل و فقدان هرگونه کانال ارتباطی با آن، احتمال خاورمیانه چند هستهای یک سناریوی کابوسوار است که پیچیدگی رقابت هستهای ایالات متحده و شوروی را در مقایسه با آن، اگر نگوییم از نظر ظرفیت مخرب، کمرنگ میکند.
در گذشته، سوریه، لیبی و عراق همگی برنامههای سلاحهای هستهای و شیمیایی داشتند. رآکتور هستهای سوریه در سال ۲۰۰۷ توسط حمله هوایی اسرائیل نابود شد. زرادخانه سلاحهای شیمیایی آن، که سومین زرادخانه بزرگ جهان است، تا حد زیادی در سال ۲۰۱۴ تحت فشارهای بینالمللی برچیده شد، اما سوریه همچنان توانایی شیمیایی باقیماندهای را حفظ کرده است. برنامههای سلاحهای کشتار جمعی لیبی و عراق پس از جنگ خلیج فارس در سال ۲۰۰۳ برچیده شد. بنابراین، با تعلیق، حداقل موقت، جاهطلبیهای هستهای ایران، تهدید کلی سلاحهای کشتار جمعی علیه اسرائیل در سالهای اخیر به طور قابل توجهی کاهش یافته است. با این وجود، افزایش قابل توجه تسلیحات متعارف نیز در منطقه، به ویژه توسط عربستان سعودی، که هزینههای نظامی آن بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ به رقم بیسابقه ۱.۱ تریلیون دلار رسید، در حال انجام است. علاوه بر این، ایران، سایر کشورهای خلیج فارس، مصر و اردن نیز هزینههای دفاعی خود را افزایش دادهاند (دادههای IISS، اقتباس شده از Cordesman 2015). ارتش مصر همچنان یک دشمن بالقوه قدرتمند و بزرگترین ارتش عربی است که بیشتر آن مجهز به تسلیحات پیشرفته آمریکایی است. ارتش عربستان سعودی، اگرچه کوچکتر است، اما هنوز هم قابل توجه است و به مقادیر زیادی از تسلیحات پیشرفته آمریکایی مجهز است. با توجه به ثبات نامشخص آینده این کشورها، این افزایش تسلیحات، نگرانی عمیقی را در اسرائیل ایجاد کرده است. درصد جمعیت کشتهشده در اثر تروریسم در اسرائیل بیشتر از هر دموکراسی دیگری است و تعداد کمی از کشورهای دیگر، مطمئناً هیچ دموکراسی، تاکنون با تهدید تروریستی بزرگتری نسبت به انتفاضه دوم مواجه نشدهاند (بایمن ۲۰۱۱). تروریسم عامل اصلی - و در تعدادی از موارد عامل تعیینکننده - در بیشتر نتایج انتخاباتی در طول دو دهه گذشته بوده است، این امر باعث سختتر شدن قابل توجه نگرشهای عمومی و رهبری نسبت به فلسطینیها شده و تأثیر عمدهای بر مواضع مذاکره اسرائیل داشته و بارها آن را مجبور به تجدیدنظر و حتی عقبنشینی از امتیازات احتمالی کرده است. همچنین باعث اختلال مکرر در زندگی غیرنظامیان شده است، اما به جز چند استثنای کوتاهمدت، تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد اسرائیل نداشته است. به این ترتیب، تروریسم هرگز تهدیدی وجودی برای اسرائیل نبوده است، اما به یک تهدید استراتژیک تبدیل شده است. برخلاف تصور غلط رایج، تروریسم در پاسخ به اشغال کرانه باختری توسط اسرائیل در سال ۱۹۶۷ آغاز نشد، بلکه از همان روزهای اولیه درگیری، مدتها قبل از استقلال اسرائیل، روش کار ترجیحی اعراب و فلسطینیان بوده است. اسرائیل، به عنوان یک کشور پیشرفته که به شدت به فناوری سایبری متکی است، به ویژه در برابر حملات سایبری آسیبپذیر است و هدف اصلی آن بوده و تقریباً به طور مداوم با حملاتی از سوی ایران، حزبالله، حماس، فلسطینیها، ترکیه و غیره مواجه است. خطر بازیگران غیردولتی و «فعالیت سایبری» توسط افراد و گروهها نیز در حال افزایش است. در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، اسرائیل مجموعهای چشمگیر از دفاع سایبری را به کار گرفته است که آن را به یکی از رهبران جهان در این حوزه تبدیل کرده است. تا به امروز، اسرائیل در جلوگیری از حملات سایبری بسیار مخرب موفق بوده است، اما حوزه سایبری را به عنوان یکی از تهدیدات اصلی که امروزه با آن مواجه است، شناسایی کرده است. جمعیت به تهدیدی مستقیم برای شخصیت آینده اسرائیل به عنوان یک کشور یهودی و دموکراتیک و در نتیجه امنیت ملی آن تبدیل شده است. این مسئله عمدتاً ناشی از احتمال از بین رفتن راه حل دو کشوری است، چه به دلیل رد هرگونه پیشنهاد صلح تا به امروز توسط فلسطینیها، و چه به دلیل سیاستهای شهرکسازی خود اسرائیل که در حال ایجاد وضعیت الحاق بالفعل کرانه باختری و واقعیت «یک کشوری» است. یهودیان در حال حاضر تنها 79 درصد از کل جمعیت اسرائیل را تشکیل میدهند و اگر جمعیت فلسطینی کرانه باختری به اعراب اسرائیلی اضافه شود، جمعیت یهودیان تنها به 60 درصد از کل جمعیت کاهش مییابد. در اسرائیل هیچ تعریف توافقی در مورد درصد جمعیتی که باید یهودی باشند تا اسرائیل بتواند شخصیت یهودی خود را حفظ کند، وجود ندارد. با این حال، اسرائیلی که کمی بیش از نیمی از جمعیت آن یهودی هستند، به سختی میتوان آن را یک دولت یهودی نامید. جمعیتشناسی نیز بر استراتژی نظامی اسرائیل تأثیر گذاشته است. اسرائیل دیگر به دنبال فتح سرزمین در نبرد نیست، عمدتاً به این دلیل که از کنترل جمعیتهای متخاصم اضافی و تضعیف بیشتر تعادل جمعیتی خود اجتناب کند. فتح سرزمینی مدتهاست که ابزار اصلی دستیابی به پیروزی نظامی بوده و هست و در غیاب آن، ارتش اسرائیل در دستیابی به اهداف خود در تمام دورههای گذشته نبرد با بازیگران متخاصم با مشکلات جدی روبرو بوده است. چالشها و چشماندازهای امنیت ملی اسرائیل اسرائیل در 70 سالگی همچنان با مجموعهای دلهرهآور از تهدیدات نظامی (برخلاف تقریباً هر کشور دیگری در جهان)، دشمنی اساسی اعراب با موجودیت خود و رسوایی عمیق بینالمللی روبرو است. با این حال، اسرائیل در نبرد برای موجودیت خود پیروز شده است و امروز از نظر نظامی قویتر و امنتر از هر زمان دیگری در تاریخ است. علاوه بر این، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری با کشورهای بیشتری ارتباط دارد، از جمله رابطه منحصر به فرد با ایالات متحده، و اقتصادی پویا که در دهههای اخیر به سرعت رشد کرده و اسرائیل را به یک رهبر بینالمللی در "فناوری پیشرفته" تبدیل کرده است. صلح با فلسطینیها همچنان مهمترین چالشی است که اسرائیل با آن مواجه است و همچنین کلید دستیابی به سایر اهداف ملی اصلی آن است. صلح با فلسطینیها تا حد زیادی درگیری با بخش بزرگی از جهان عرب را کاهش میدهد، بسیاری از تروریسم و سایر اشکال خشونت علیه آن را کاهش میدهد، اما متأسفانه پایان نمیدهد، و پذیرش و ادغام حداقل جزئی اسرائیل در منطقه را ممکن میسازد. این امر همچنین امکان بازیابی جایگاه بینالمللی اسرائیل را فراهم میکند، پویایی آینده روابط آن با متحدانش، از جمله ایالات متحده، را به دنبال خواهد داشت و منجر به رشد چشمگیر اجتماعی-اقتصادی میشود، همانطور که پس از توافقات جزئی با فلسطینیها در دهه 1990 اتفاق افتاد. مهمتر از همه، این کلید تضمین شخصیت اساسی اسرائیل به عنوان یک دولت عمدتاً یهودی و دموکراتیک است. موفقیت روند صلح فقط به اسرائیل بستگی ندارد. فلسطینیها بارها پیشنهادهای چشمگیر برای صلح را رد کردهاند، تا جایی که مشخص نیست، گذشته از خودنمایی دیپلماتیک، آیا واقعاً آرزوی راهحل دو دولتی را دارند، آیا این مستلزم زندگی در کنار یک اسرائیل یهودی است، یا اینکه فلسطینیها هنوز به نابودی اسرائیل متعهد هستند. در هر صورت، و فارغ از سیاستهای اسرائیل، تا زمانی که کرانه باختری و غزه همچنان دچار تفرقه باشند و گزینههای اسرائیل را محدود کنند، توافق نهایی امکانپذیر نیست. با این حال، صلح با فلسطینیها یک منفعت حیاتی برای اسرائیل است و باید هر گزینهای را برای دستیابی به آن دنبال کند. حداقل، این امر مستلزم توقف فعالیتهای شهرکسازی در خارج از سه به اصطلاح «بلوکهای شهرکسازی» و اورشلیم است. با انجام این کار، اسرائیل میتواند به دو هدف حیاتی دست یابد. اول، حفظ وضع موجود در کرانه باختری تا زمانی که لازم باشد، تا زمانی که فلسطینیها مایل به دستیابی به راهحل دو کشور باشند، بدون اینکه ماهیت یهودی و دموکراتیک اسرائیل به خطر بیفتد. دوم، چنین سیاستی جامعه بینالمللی، حداقل ایالات متحده، را متقاعد میکند که این فلسطینیها هستند که مانع صلح هستند، نه اسرائیل، و در نتیجه انزوای بینالمللی آن را کاهش میدهد. اسرائیل نمیتواند به ایران یا هیچ کشور دشمنی اجازه دهد به سلاح هستهای دست یابد. پس از خروج ایالات متحده از توافق هستهای ایران در سال ۲۰۱۸، چشمانداز حل دیپلماتیک این مسئله نامشخص است و به نظر میرسد احتمال نیاز به اقدام نظامی، حتی توسط ایالات متحده یا اسرائیل، افزایش یافته است. در هر صورت، گفتگوی استراتژیک نزدیک و همکاری با ایالات متحده کلید حل این مسئله است و «رابطه ویژه» با ایالات متحده همچنان برای امنیت ملی اسرائیل ضروری است. پس از هفت دهه، ترکیبی از برتری نظامی و ضرورت استراتژیک اسرائیل، که در درجه اول ترس مشترک از جاهطلبیهای هژمونیک ایران و برنامه هستهای مداوم آن است، منجر به تمایل فزاینده برخی از کشورهای عربی برای پذیرش موجودیت اسرائیل و حتی همکاری تا حدی محدود شده است. این پذیرش با اکراه و ابهام همراه است، اما با این وجود یک تغییر مهم است. اسرائیل باید گزینههایی را برای روابط و همکاری با کشورهای سنی تا حد امکان دنبال کند، هرچند که احتمالاً محدود خواهد بود، هم به عنوان یک مکانیسم حمایتی برای کمک به دستیابی به صلح با فلسطینیان و هم به عنوان وسیلهای برای مهار ایران. بهای یک رابطه واقعاً قابل توجه با ایالات متحده، از دست دادن قابل توجه استقلال اسرائیل بوده است. در واقع، ایالات متحده و اسرائیل مدتها پیش به یک تفاهم نانوشته رسیدهاند. ایالات متحده به اسرائیل تضمین امنیتی بالفعل، کمک نظامی گسترده و حمایت دیپلماتیک گسترده، اما نه کامل، ارائه میدهد. در عوض، از اسرائیل انتظار میرود قبل از هرگونه اقدامی با ایالات متحده مشورت کند و مواضع آمریکا را که از اهمیت بالایی برخوردارند، به توافق برساند، خویشتنداری نظامی و اعتدال دیپلماتیک را نشان دهد و حتی امتیاز بدهد. اسرائیل گاهی اوقات مستقل عمل میکند، احتمالاً بیشتر از آنچه که در یک رابطه نامتقارن از این نوع انتظار میرود. با این وجود، تنها به جز چند استثنا، که یا به مسائل مربوط به پیامدهای وجودی محدود میشوند، یا به مسائل بسیار سیاسی داخلی مربوط به آینده کرانه باختری، سیاست ایالات متحده تعیینکننده اصلی تقریباً تمام تصمیمات مهم امنیت ملی اسرائیل در دهههای اخیر بوده است. این بهایی است که ارزش پرداخت دارد. اسرائیل باید عمیقاً نگران نشانههای فزاینده نارضایتی در ایالات متحده از سیاستهایش و ماهیت رابطه باشد. هیچ خطری مبنی بر «از دست دادن» ایالات متحده توسط اسرائیل، حداقل در آیندهای قابل پیشبینی، وجود ندارد، اما حتی تعدیل حمایت آمریکا نیز عواقب وخیمی برای اسرائیل خواهد داشت. حفظ این رابطه یک هدف اساسی ملی اسرائیل است. فرض دیرینه اسرائیل مبنی بر اینکه فتح سرزمین، اعراب را به مذاکره صلح سوق میدهد، تنها در مورد مصر کاملاً اثبات شده است. تمایل اسرائیل برای خروج از بلندیهای جولان در مذاکرات دهه 1990 و اجلاس ژنو در سال 2000، برای ترغیب سوریها به انجام معامله کافی نبود. به طور مشابه، تمایل اسرائیل، حداقل در سه مورد، برای خروج از تمام غزه و تقریباً تمام کرانه باختری (اجلاس کمپ دیوید در سال 2000، پارامترهای کلینتون در سال 2000 و پیشنهاد اولمرت در سال 2008)، نیز برای بستن معامله با فلسطینیها کافی نبود. در این شرایط، مطمئناً تلاش برای به دست آوردن قلمرو بیشتر برای مذاکره بیفایده است. علاوه بر این، در تمام جبهههای نظامی بالقوه امروز (غزه، لبنان، سوریه) جمعیتهای بزرگ و عمیقاً متخاصمی وجود دارد و اسرائیل برای جلوگیری از تشدید چالشهای جمعیتی که با آن روبرو است، از فتح آنها در هیچ یک از درگیریهای اخیر خودداری کرده است. با این حال، تمایل به اجتناب از تصرف قلمرو بیشتر، یک معضل اساسی برای دکترین دفاعی اسرائیل ایجاد میکند. پیروزی در درگیریهای نظامی بدون فتح سرزمین بسیار دشوار است و اسرائیل در هیچ یک از دورهای جنگ با حزبالله و حماس نتوانسته است این کار را انجام دهد. یافتن یک پاسخ نظامی مؤثر به تهدیداتی که این گروهها برای اسرائیل، به ویژه جمعیت غیرنظامی آن، ایجاد میکنند، یکی از مهمترین چالشهایی است که در سالهای آینده با آن روبرو خواهد شد. دفاع به تنهایی کافی نیست. علل ریشهای که منجر به «بهار عربی» شد - انفجار جمعیتی، تعداد زیادی از جوانان با چشماندازهای محدود، فقدان آزادیهای سیاسی و حکومتداری مؤثر و نابرابریهای عمیق درآمدی - همچنان به ایجاد تحولات سیاسی و نظامی در منطقه برای سالها، اگر نگوییم دههها، ادامه خواهد داد. این امر پیامدهای شدیدی برای اسرائیل خواهد داشت، اما فرصتهایی را نیز ایجاد میکند. به عنوان مثال، جهان عرب که درگیر بحرانهای داخلی است، کمتر قادر به ایجاد تهدیدهای معتبر برای اسرائیل خواهد بود. با این حال، اسرائیل برای تأثیرگذاری بر فرآیندهای دراماتیک در حال وقوع در جهان عرب، اگر نگوییم هیچ کاری، کار چندانی نمیتواند انجام دهد، جز اینکه تمام تلاش خود را برای دوری از آنها انجام دهد.
References and further reading Byman, Daniel. 2011. A High Price:The Triumphs and Failures of Israeli Counterterrorism. Oxford: Oxford University Press, 372 pp. Cohen, Avner. 2010. The Worst Kept Secret: Israel’s Bargain with the Bomb. New York: Columbia University Press. Curtis, Michael. 2012. “The International Assault Against Israel.” Israel Affairs. 18(3), pp. 344–362, 351. Freilich, Charles D. 2012. Zion’s Dilemmas: How Israel Makes National Security Policy. Ithaca, NY: Cornell University Press. Freilich, Charles D. 2017. Israeli National Security: A New Strategy for an Era of Change. Oxford: Oxford University Press. Gilboa, Eytan. 2006.“Public Diplomacy:The Missing Component in Israel’s Foreign Policy.” Israel Affairs. 12(4), pp. 715–747, 724–725. Haaretz. 2016. “Report: Israel Launched Numerous Drone Strikes in Sinai.” Available at: www.haaretz.com/israel-news/1.730167. IISS. 2015. Military Spending and Arms Sales in the Gulf. Data adapted from A. Cordesman, April 28.Washington, DC: Center for Strategic and International Studies, 10 pp. Inbar, Efraim. 2008. Israel’s National Security: Issues and Challenges Since the Yom Kippur War. London: Routledge. Inbar, Efraim. 2013. “Israel is Not Isolated.” Mideast Security and Policy Studies. No. 99. UNWatch. November 23. Available at: http://blog.unwatch.org/index.php/2013/11/ 25/this-years-22-unga-resolutions-against-israel-4-on-rest-of-world/. Klieman, Aaron S. 1990. Israel and the World After Forty Years. Washington, DC: Pergamon-Brassey. Kober, Avi. 2009. Israel’s Wars of Attrition: Attrition Challenges to Democratic States. London: Routledge. Maoz, Zeev. 2006. Defending the Holy Land: A Critical Analysis of Israel’s Security and Foreign Policy. Ann Arbor, MI: University of Michigan Press. Ross, Dennis. 2015. Doomed to Succeed:The US–Israel Relationship from Truman to Obama. New York: Farrar, Straus and Giroux. Shelah, Ofer. 2015. Dare to Win: A Security Policy for Israel.Tel Aviv: Miskal. [Hebrew] یداله فضل الهی 30 شهریور 1404 برچسبها: اسرائیل, استرتژی امنیت ملی, آمریکا, خاورمیانه
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۴ساعت 18:24  توسط یداله فضل الهی
|
|
|